#آخرین_روز_یک_محکوم، #ویکتور_هوگو، مترجم: #محمد_قاضی، #انتشارات_هدایت، #انتشارات_نور_فاطمه
احساسات مردی که به اعدام محکوم شده است در کتاب به خوبی توصیف شده است، بهخصوص جایی که با دخترش ملاقات میکند. امتیاز: ۶ از ۱۰.
(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))
مردی که در قرن نوزدهم در فرانسه محکوم به مرگ بهوسیلهی گیوتین شده است، در حالی که منتظر اعدام است، اندیشه، تفکرات، احساسات و ترس خود را دربارهی اعدام مینویسد. نوشتهی او تغییر روحیهی او را نسبت به جهان خارج از سلول زندان در طول مدت زندانش نشان میدهد و زندگیش را در زندان توصیف میکند، داستان با ورود یک کشیش به زندان برای طلب بخشش و توبه توسط زندانی و گفتوگوهایی که بین آنها به وقوع میپیوندد، ادامه مییابد. کشیش نام او را آنطور که دیگران صدا میزدند (همچون جنایتکار، قاتل، مجرم و ...) صدا نمیکند، اما بهطور مبهمی اشاره میکند که او کسی را کشته است.
در روز اعدام او دختر سه سالهی خود را برای آخرین بار میبیند، اما دخترش به وی میگوید که پدرش مرده است.
در این رمان، فردی که به اعدام محکوم شده است به شدت خواستار عفو و بخشش مردم است تا بتواند بار دیگر همچون یک شهروند خوب و به دور از جرم و جنایت به زندهگی خود در کنار دخترش ادامه دهد، چرا که دخترش اکنون به جز او کسی را در این دنیا ندارد؛ اما مردم به شدت از وی متنفر هستند و خواستار آن هستند که هر چه زودتر او اعدام شود.