به نام خدا

  • صفحه اصلی
  • پروفایل
  • ایمیل
  • آرشیو
  • عناوین مطالب

خوشه های خشم

توسط دپرام |

داستان های آمریکایی

,

جان اشتاین بک

,

شاهرخ مسکوب

,

عبد الرحیم احمدی

| چهارشنبه یازدهم فروردین ۱۳۹۵ | 11:25

جان اشتاین بک(۲۷ فوریه ۱۹۰۲ - ۲۰ دسامبر ۱۹۶۸) يكي از برجسته ترين و عالي ترين نمايندگان ادبي جنبشي كه شايد بتوان آن را «سوسيال رئاليسم امريكايي » نام داد.آنچه كه اين جنبش خاص را از ديگر انواع سوسيال رئاليسم هاي نظري و ستيزه جويانه متمايز مي كند، اهميت تاثير شگرف متقابل آن ، بر ادبيات معاصر خود است. او از همان اولين داستان هاي كوتاهش مصمم به جانبداري و حمايت از طبقات ضعيف و ناتوان است . يادآور مي شود كه در ايالات متحده سال هاي پاياني دهه بيست ميلادي كه درگير ورشكستگي عظيم اقتصادي و نابساماني هاي حاد اجتماعي بود شمار افرادي كه هيچ نداشتند بسيار پرشمار بود و بخش انبوهي از اين طبقه را كارگران فصلي مزارع تشكيل مي دادند. در سال 1939 به زعم بي شماري از منتقدين و صاحبنظران ادبي ،جان اشتاین بک برجسته ترين رمان خود، «خوشه هاي خشم » را عرضه كرد، رماني كه اكنون جزو چهل اثر كلاسيك ادبي قرن گذشته محسوب مي شود.

 

مشهورترین آثار او کتاب" موش‎ها و آدم‎ها" و کتاب "خوشه‎های خشم" هستند که هر دو نمونه‎هایی از زندگی طبقه کارگر آمریکا و کارگران مهاجر در دوره رکود بزرگ هستند .کتاب خوشه های خشم از جمله شاهکارهای نویسنده ، جان اشتاین بک ، می باشد که در سال ۱۹۳۹ منتشر و رمانی بسیار جذاب و شیرین است . این کتاب در سال1940 جایزه پولیتزر(معتبرترین جایزه روزنامه نگاری در آمریکا) و همینطور جایزه نوبل ادبیات 1962 را گرفت ودر لیست 100 رمان برتر از سال 1923 تا 2005 که توسط مجله تایمز منتشر شد قرار گرفت. 

 

اما این کتاب سال 1939 منتشر شد و زیاد به مذاق سرمایه دارن و زمین داران آمریکا خوش نیامد. و برای مدتی نشر آن در آمریکا ممنوع شد ولی بدلیل حقیقت گویی و هم دردی با قشر پائین جامعه جای خودش را باز کرد و خواننده های زیادی داشت.نارضایتی سرمایه داران از حقیقت گویی اشتاین بک آنها را واداشت تا حرفهایی بر خلاف آنچه کتاب گفته بود تحویل کشاورزان که اغلب هم بی سواد بودند،بدهند. آنها کتاب را ضد کلیسا معرفی کردند و همین طور به دروغ گفتند که تصویری که این کتاب از کشاورزان به نمایش گذاشتهتصویر مردمی وحشی است. کشاورزان هم از همه جا بی خبر به کتابخانه ها رفتند و این کتاب را آتش زدند.

 

 اشتاین بک برای انتخاب اسم کتاب هم مشکل داشت و بالاخره این اسم – به انگلیسی the grape of wrath پیشنهاد همسرش کارول بود و از یک شعر مذهبی اقتباس شده .

 

در واقع ماهنامه ادبی آتلانتیک چاپ آمریکا، در شماره  فوریه 1862 م. قطعه شعری از «جولیا وارد هو» به چاپ می‌رساند. این بانو که در آن سال زنی چهل ساله بود، این شعر را چند ماه قبل از آن تاریخ در اردوگاه سربازان ارتش شمال که برای شرکت در جنگ به جنوب می‌رفتند سروده بود. «جولیا وارد هو» خودش هم نمی‌توانست پیش بینی کند که شعر او، در آن دروانی که سراسر ایالات متحده در آتش جنگ‌های داخلی می‌سوخت، چه شور و غوغایی به پا خواهد کرد. اندک زمانی پس از انتشار، هزاران هزار سرباز و مردم رنج دیده، شعر او را زیر لب زمزمه می‌کردند و آرامش باطن را در لا به لای سطور آن می‌جستند.شعر مذبور چنین بود "دیدگاه من شکوه نزدیک شدن خدا را دیده است./ من دیده‌ام تاکستانی را که خوشه‌های خشم در آنجا انبار شده بود و او آن‌ها را لگد مال کرد"

 

قریب هشتاد سال پس از آن تاریخ، نویسنده‌ای سی و هفت ساله که تازه چند کتاب نوشته بود و اندک شهرتی در آمریکا به هم زده بود، از شعر او الهام گرفت و تحت تأثیر زندگی پریشان جمعی کشاورز تهیدست مقیم اوکلاهما، داستانی نگاشت زیر عنوان خوشه‌های خشم و  این کتاب که به سال 1939 منتشر شد، بلافاصله بلوایی در سراسر آن سرزمین به راه انداخت.

 

و اما داستان خوشه‌های خشم از آغاز دوره‌ جدیدی از تغییر و تحول اقتصادی و به تعبیری از دوره‌ ماشینیسم در قاره‌ آمریکا شروع می‌شود. زمانی که پای صنعت و توسعه‌ اقتصادی و به تبع آن نوعی دگرگونی در زندگی مردم و بالاخص برزگران و پیشه‌وران به وجود می‌آید و به نحوی حالت گذاری می‌شود بین سنت و توسعه، خشم خوشه‌های بارور شده شکل می‌گیرد.

 

داستان خوشه های خشم در نگاه اول یک گزارش مستند به نظر می‌رسد، گزارشی از سفر پر درد و رنج خانواده «جاد» از استان اوکلاهما به کالیفرنیا و بعد بیکاری و نا امیدی و در به دری افراد این خانواده. اگر منظور داستان‌سرا در آغاز کار چنین بوده، در هدف خود موفق شده است. سرگذشت دردناک و غم انگیز و عبرت‌آموز است و خواننده را سخت تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ اما آرمان اولیه داستان‌سرا این نبوده است. ماجرا از آغاز تا انجام، مشحون از نکته‌ها و رموز و اسعارات و ایهام است و همین امتیاز کتاب است که یک گزارش راستین و رمانتیک را تا اوج یک حماسه دردانگیز انسانی بالا می‌برد.

 

"خوشه های چشم" نویسنده "جان اشتاین بک" برگردانندگان "شاهرخ مسکوب- عبدالرحیم احمدی" موسسه انتشارات امیرکبیر"چاپ دوازدهم 1384  تعداد صفحات 800

اشتاین بک در داستان "خوشه های خشم " توجه خاصی به طیبعت می کند گام به گام ماجراهای داستانش را با شرایط طبیعی محیط پیش می برد. با استفاده هنرمندانه از این توصیفات آمادگی لازم برای مواجه با اتفاقات بعدی داستان را در خواننده به طور نامحسوس ایجاد میکند. البته این توصیفها به داستان حالت و روحی روستایی می بخشد.

مثلا باران داستان با توصیف باریدن آخرین بارانها در اوکلاهما شروع می شود و با باریدن باران در کالیفرنی تمام میشود، در واقع انگار داستان در میان دو باران جریان می باید.که هیچکدام نجات دهنده و زندگی بخش نیست.

داستان حکایت خانواده "جاد" است که بعد از از دست دادن اراضی خود با خیال زندگی بهتر به کالیفرنی مهاجرت می کنند.خانواده ای که در قربانی ربح بانک ها و سرمایه دارها شده است. این کتاب حال و هوای انقلاب و مارکسیستی دارد .داستانی زیبا با توصیف های زیبا وبه یادماندنی است.قطعا بعد از مطالعه تا مدتها تاثیر آن را در ذهن خواهید داشت.

"سرگردانی ازچهره مردهایی که نگران ذرتها بودند ، محو شد. قیافه ها سخت ، خشمگین ، مقاوم گشت آنگاه زنها دریافتند که خطر گذشته است و نابودی در کار نیست .... زنها و بچه ها در ته دلشان می دانستند که اگر مردهاشان آسیبی نبینند هر فلاکتی تحمل کردنی است" صفحه 10

"توم جاد" اولین شخصیتی از اعضای این خانواده است که وارد داستان می شود. او مجرمی است که به خاطر قتل در زندان بوده است اکنون که به قید ضمانت رها شده به خانه اش باز میگردد.و در همین بین "کیزی" کشیش پرحرف که دیگر کشیش نیست وارد داستان میشود، البته هیچ پنهان نیست که قرار است بار روشنفکری را بر دوش بکشد که می توان گفت این هم از زیرکی داستان است چون با توجه به این که شخصیت های داستان مردمانی روستایی هستند حرف های روشنفکرانه برای هیچ یک مناسب نیست خصوصا در آغاز داستان.و برای پذیرفته شدن در زمینه روستایی داستان کشیش بودن لازم است و برای روشنفکری اش کنار گذاشتن این شغل. پس "کیزی" در بزرخی میان عادتها یک کشیشک و توقعات مردمان و تغییرهای روشنفکرانه قرار دارد.

در اوایل داستان "کیزی" به "توم جاد" می گوید:

"من استعداد راهنمایی مردم رو دارم، اما به کجا راهنماییشون کنم ، نمیدونم.

جاد گفت:یکریز مردم را دایره وار بگردونین .تو نهر آب فروشون کنین ، بهشون بگین اگر با شما هم عقیده نباشند به آتش جهنم میسوزن. چه اصراری دارین که به جایی راهنماییشون کنین؟ همین که راهنماییشون می کنین کافیه"صفحه 41

بنظر می رسد با همین برخورد اول نقش "کیزی" مشخص می شود. البته نقش کنایه های مقدس مابانه دوران را هم بر دوش او گذاشته میشود.

"گناه دروغه، ثواب هم دروغه . چیزی غیر از اونکه مردم میکنن نیست، همه اینها جزئی از یک کلمه است. بعضی کارهای مردمپسندیده س و بعضی ها پسندیده نیس. بیش از این کسی حق نداره چیزی بگه." صفحه 44

"شاید روح القدوس همینه – روح بشری – همه آدمها، شاید که همه مردم یک روح کلی بیشتر ندارن و هر کس هم یک جزء کوچیکی از این روح داره. و وقتی که به این چیزها فکر می کردم یک مرتبه به همه اش عقیده پیدا کردم.همچه از ته دل به این حرفها عقیده پیدا کردم که می گفتم تمامش حقیقته .هنوز هم همین عقیده رو دارم." صفحات 46-45

این رمان یک اثر کلاسیک است برای همین برخی ازفصلها بدون داشتن داستان به وضعیت آن روز مهاجران و زمین داران کوچک آمریکا می پردازند. این قسمت ها هم از نگارش خوبی بر خوردار است ظاهرا اشتاین بک از تجربیات روزنامه نگاری خود در این فصل ها نهایت استفاده را برده است.

"...ولی می دانید، بانک یا کمپانی نمی تواند این کار را بکند. این مخلوقات نمی توانند هوا تنفس کنند و گوشت بخورند. آنها سود تنفس می کنند و ربح می خورند بدون اینها خواهند مرد، درست مثل شما که بدون هوا و گوشت میمیرید، خیلی تاسف آور است. ولی این است که هست؛ همین است که هست."صفحه 59

"اجاره دارها داد می زدند :درست اما این زمین مال ماست. ما هستیم که آنرا کشیده ایم. ما آن را شکافته ایم ، ما روش به دنیا آمده ایم. ما خودمان را روش هلاک کرده ایم؛ نفس ما اینجا خشکیده است. و اگر هم به هیچ دردی نمیخورد باز مال ماست .این است که ما را صاحب آن می کند. آنجا به دنیا آمدن ،آنجا کارکردن،آنجا مردن،این است که حق مالکیت را پا برجا می کند نه یک تکه کاغذ با چند تا رقم

-خیلی متاسفیم.به ما چه ،تقصیر غول است بانک که آدم نیست.

-نه اشتباه شما همین جاست...کاملا همین جا .بانک غیر از آدمها ست.پیش می آید که هر کسی توی بانک از کاری که بانک می کند نفرت دارد و با این وجود بانک کارش را می کند. بانک چیزی است مافوق آدمها ،این را از من داشته باشد. غول است آدمها ایجادش می کنند ولی نمی توانند بر آن نظارت کنند.... غول ها آدم نیست اما می تواند آدمها را به هر کاری که دلش بخواهد وا دارد" صفحات 62-61

وقتی  "توم و کیزی " به خانه می رسند جز خرابه ای از آن چیزی برجای نمانده است.اینجا "مولی" وارد داستان می شود تا به طور قطع بیان کند که بجز مهاجرت چاره ای نیست." مولی " در زمین های خود به صورت پنهانی زندگی می کند."مولی" وضعیت درد ناک خود را این گونه بیان می کند"... دیگر تازی هستم مثل اشباح لعنتی قبرستان که شبها میرن پیش همسایه هاشون ..."صفحه 93

"...میگفت محض رضای خدا تو خط خوندن نیفت چونکه بیشتر گیجت میکنه.مخصوصا که دیگه هیچ احترامی واسه این ها که توی حکومت هستن قایل نمیشی.

مولی گفت:من همین حالاش هم هیچ احترامی واسشون قایل نیستم .حکومتشون حکومت اضافه سوده و بارش رو دوش ماس..."صفحه98

در واقع در فصل هشتم است که خواننده با اعضای خانواده "توم جاد" آشنا می شود.یک از توصیف های زیبا مادر توم است"به آفتاب نگاه میکرد صورت چاقش اثری از نرمی نداشت ولی آکنده از استواری و مهربانی بود. به نظر میرسید که چشمهای فندقی رنگش با همه بدبختیهای ممکن آشنا گشته و از پلکان رنج و درد چندان بالا رفته بود که به مراحل عالی آرامش و درک فوق بشری رسیده بود.پنداری این دژ خانواده و پناه تسخیر ناپذیر، نقش خود را بخوبی شناخته ،پذیرفته و با شادی به پایان میبرد.و چون بابا توم و فرزندانش نمی توانستند رنج و هراسی را بپذیرند مگر زمانی که او بدان تن در داده باشد .خو گرفته بود که از پذیرش هر رنج و هراسی سرباز زند.وچون هر حادثه خوشی رخ می داد ،همه به او نگاه میکردند وشادی را در او میجستند ،عادت کرده بود حتی بدون علل کافی بخندد ولی برتر از شادمانی ،آرامش بود.خونسردی چیزی است که می توان به آن اعتماد کرد.موقعیت برجسته و ممتازش در خانواده به او شایستگی و زیبایی ساده و زلالی می بخشید.دستهایش شفا بخش بود و بر اطمینان ،صفا و آرامش چیرگی داشت.داور خانواده بود و در داوریهای خویش چون الهه ای دست نیافتنی و بی خطا می نمود.انگار می دانست که اگر او بلرزد همه خانواده متزلزل خواهد شدو اگر روزی او شکست بخورد یا واقعا نومید بشود،همه خانواده به زانو در خواهد آمد و اراده کارکردن را از دست خواهد داد" صفحه 132

منبع: http://mybookk.blogfa.com

موضوعات وب
  • عمومی
  • کتاب
  • مناسبت‌ها
پیوندها
  • حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ حسین وحید خراسانی
  • حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ میرزا جواد تبریزی
  • حضرت آیت الله سید علی حسینی سیستانی
  • رضا امیرخانی
  • صیبحوا
  • دکتر محسن رضایی
  • دریچه ای رو به هنر و فرهنگ
  • عطش انتظار
  • داستان مهدخت ایران روشنک
  • 💞موسیقی💞
آرشیو وب
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • تیر ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آبان ۱۴۰۱
  • مهر ۱۴۰۱
  • آرشيو

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای به نام خدا محفوظ است .