جودی دمدمی / ۵ جودی دکتر می‌شود

#جودی_دمدمی_/_۵ #جودی_دکتر_می‌شود، #مگان_مک‌_دونالد، مترجم: #محبوبه_نجف‌خانی، #افق

این جلد از مجموعه‌ی جودی دمدمی که جلد پنجم از مجموعه است هم مثل بقیه‌ی جلدهای که از این مجموعه خوانده‌ام به نظرم باید برای مخاطب کودک جذابه باشه، ولی مخاطب بزرگ‌سال خیلی از خوندن کتاب لذت نخواهد برد. امتیاز: ۳ از ۵.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

در کتاب جودی دکتر می‌شود (The doctor is in!) هوس تازه‌ای به سر قهرمان دم‌دمی داستان ما زده است: هوس دکتر شدن! البته جودی در قسمت‌های قبلی کتاب‌های جودی دمدمی هم علاقه‌اش به الیزابت بلک ول اولین دکتر زن و این که خیلی دوست دارد پزشک شود را نشان داده بود. جودی می‌خواهد شکم قورباغه‌ی برادر بی‌چاره‌اش را با چاقوی جراحی بشکافد و بعد از بررسی اعضای داخلی حیوان بی‌نوا آن را مجدداً به هم بدوزد. استینک (برادر جودی) به خاطر عفونت لوزه‌هایش مجبور است در خانه بماند و جودی به این موضوع حسودیش می‌شود ولی بعدا خود جودی هم گرفتار همین بیماری می‌شود و باید در خانه استراحت کند و متوجه می‌شود که این موضوع چه‌قدر خسته‌کننده است. جودی بند ناف استینک را پنهانی برای ارائه به مدرسه می‌برد و استینک از این موضوع خیلی ناراحت می‌شود.

اعمال روز عید قربان (28 خرداد)

روز عيد قربان است كه بسيار شريف است،و اعمال آن چند چيز است:اوّل:غسل،كه در اين روز مستحبّ مؤكدّ است،و بعضى از علما آن را واجب دانسته‏اند.دوّم:نماز عيد،به همان صورت كه در عيد فطر ذكر شد،اما در اين روز،مستحبّ‏ است پس از نماز از گوشت قربانى افطار شود.سوم:خواندن دعاهايى كه پيش از نماز عيد و بعد از آن وارد شده،و آن دعاها در كتاب«اقبال»آمده و شايد بهترين دعاهاى اين روز،دعاى چهل‏وهشتم صحيفه كامله سجاديه باشد،كه اوّل آن:«اللّهمّ‏ هذا يوم مبارك»است،و دعاى چهل‏وششم:«يا من يرحم من لا يرحمه العباد»را نيز بخواند.چهارم:خواندن دعاى ندبه است، كه بعد از اين ان شاء اللّه خواهد آمد.پنجم:قربانى كردن است كه مستحبّ مؤكدّ مى‏باشد.ششم:خواندن تكبيرات‏ است براى كسى‏كه در منى باشد،در پى پانزده نماز كه نخستين آنها نماز ظهر روز عيد است،و آخر آنها نماز صبح روز سيزدهم،و كسانى‏كه در سايز شهرها هستند،پس از ده نماز،از نماز ظهر عيد تا صبح دوازدهم بخوانند،و تكبيرات بر وفق روايت صحيح‏ كتاب«كافى»اين است:اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى مَا هَدَانَا اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى مَا رَزَقَنَا مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَبْلانَا .خدا بزرگتر است،خدا بزرگتر است،معبودى جز خدا نيست،خدا بزرگتر است،خدا بزرگتر است،تنها براى اوست سپاس،خدا بزرگتر است،بر آنچه ما را هدايت فرمود،خدا بزرگتر است بر آنچه به ما روزى داد از چهارپايان بى‏زبان و سپاس خداى را بر آنچه ما را آزمود.و مستحب است تكرار اين تكبيرات به دنبال نمازها به قدر امكان،و خواندن آن پس از نمازهاى مستحب.

منبع: کلیات مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی (ره)

التماس دعا

اعمال شب عید قربان (27 خرداد)

از شبهاى پربركت و از چهار شبى است كه شب ‏زنده ‏دارى در آنها مستحبّ است و درهاى آسمان در اين شب باز است،و زيارت حضرت سيّد الشهدا عليه السّلام،و دعاى«يا دائم الفضل على البريّة»كه در اعمال شب جمعه گذشت در اين شب مستحبّ است.

منبع: کلیات مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی (ره)

التماس دعا

اعمال روز عرفه (27 خرداد)

روز عرفه و از اعياد بزرگ است،گرچه به اسم عيد ناميده نشده و روزى است كه خدا بندگانش را به عبادت و طاعت‏ خويش دعوت كرده و سفره‏هاى جود و احسانش را براى آنان گسترده،و شيطان در اين روز خوارتر و حقيرتر،و رانده‏تر و خشمناك‏تر از روزهاى ديگر است،و روايت شده كه حضرت زين العابدين عليه السّلام در روز عرفه صداى سائلى را شنيد كه از مردم درخواست‏ كمك مى‏كرد،به او فرمود:واى بر تو،آيا در اين روز از غير خدا درخواست مى‏كنى؟!و حال آنكه براى بچه‏هاى در رحم،در اين روز اميد مى‏رود،كه فضل خدا شامل حالشان گردد،و سعادتمند شوند.و براى اين روز چند عمل وارد است: اوّل:غسل.

دوم:زيارت حضرت سيد الشّهداء عليه السّلام كه برابر هزار حج و هزار عمره و هزار جهاد و بلكه افضل از اين است،و روايات‏ در كثرت فضيلت زيارت آن حضرت در اين روز متواتر است[يعنى از افراد بسيارى نقل شده است]و اگر كسى در اين روز توفيق يابد،كه زير قبّه مقدّسه آن حضرت باشد،ثوابش كمتر از كسى‏كه در عرفات باشد نيست،بلكه بيشتر و بيشتر است،و كيفيت زيارت آن حضرت بعد از اين در باب زيارات ان شاء اللّه تعالى مى‏آيد.

سوم:پس از نماز عصر،پيش‏ از آنكه مشغول خواندن دعاهاى عرفه شود،در زير آسمان دو ركعت نماز بجا آورد،و به گناهانش نزد خدا اعتراف و اقرار نمايد،تا به ثواب عرفات دست يابد،و گناهانش آمرزيدكه گردد،آنگاه به اعمال و دعاهاى عرفه كه از ائمه طاهره عليهم السّلام روايت‏ شده است مشغول گردد،و آن اعمال و ادعيه بيشتر از ان است كه به طور كامل در اين مختصر ذكر شود ولى به اندازه‏اى‏ كه اين كتاب گنجايش آن را داشته باشد نقل مى‏كنيم. شيخ كفعمى در كتاب�مصباح�فرموده:براى كسى‏كه از دعا خواندن ضعف پيدا نكند روزه روز عرفه مستحب است،و پيش‏ از زوال[رسيدن آفتاب به وقت شرعى ظهر]غسل استحباب دارد،و همچنين زيارت امام حسين عليه السّلام در روزوشب عرفه مستحبّ‏ است.و چون وقت زوال رسيد،زير آسمان رود،و نماز ظهر را با ركوع و سجود نيكو بجا آورد،و چون از نماز ظهروعصر فارغ شود،دو ركعت نماز بخواند،در ركعت اول پس

ادامه نوشته

اعمال شب عرفه (26 خرداد)

از شبهاى پر بركت و شب مناجات با خدا برآورنده حاجات است‏ و توبه در آن شب پذيرفته و دعا در آن مستجاب است و كسى‏كه آن شب را به عبادت به سر آورد،اجر صدوهفتاد سال‏ عبادت را دارد،و براى آن شب چند عمل است: اوّل:اين دعا را كه روايت شده هركه آن را در شب عرفه يا شبهاى جمعه بخواند،خدا او را بيامرزد:اللَّهُمَّ يَا شَاهِدَ كُلِّ نَجْوَى وَ مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوَى وَ عَالِمَ كُلِّ خَفِيَّةٍ وَ مُنْتَهَى كُلِّ حَاجَةٍ يَا مُبْتَدِئا بِالنِّعَمِ عَلَى الْعِبَادِ يَا كَرِيمَ الْعَفْوِ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ يَا جَوَادُ يَا مَنْ لا يُوَارِي مِنْهُ لَيْلٌ دَاجٍ وَ لا بَحْرٌ عَجَّاجٌ وَ لا سَمَاءٌ ذَاتُ أَبْرَاجٍ وَ لا ظُلَمٌ ذَاتُ ارْتِتَاجٍ [ارْتِيَاجٍ‏] يَا مَنِ الظُّلْمَةُ عِنْدَهُ ضِيَاءٌ أَسْأَلُكَ بِنُورِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ الَّذِي تَجَلَّيْتَ بِهِ لِلْجَبَلِ فَجَعَلْتَهُ دَكّا وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقا وَ بِاسْمِكَ الَّذِي رَفَعْتَ بِهِ السَّمَاوَاتِ بِلا عَمَدٍ وَ سَطَحْتَ بِهِ الْأَرْضَ عَلَى وَجْهِ مَاءٍ جَمَدٍ وَ بِاسْمِكَ الْمَخْزُونِ الْمَكْنُونِ الْمَكْتُوبِ الطَّاهِرِ الَّذِي إِذَا دُعِيتَ ، بِهِ أَجَبْتَخدايا اى آگاه از هر گفت‏وگوى پنهان،و جايگاه هر شكايت،و داناى هر نهان،و نهايت هر حاجت، اى آغازگر نعمتها بر بندگان،اى بزرگوار گذشت،اى نيكو درگذشت،اى بخشنده،اى كه چيزى را از او نپوشاند نه‏ شب تار،نه درياى پر موج،نه آسمان داراى برجها،و نه تاريكيهاى درهم پيچيده‏اى آن‏كه تاريكى نزد او روشنايى است،از تو مى‏خواهم به حق نور جلوه پرشكوهت كه به آن بر كوه تجلّى كردى،و كوه را با خاك همسان‏ ساختى،و موسى مدهوش بر زمين افتاد،به حق نامت كه با آن آسمانها را بى‏ستون برافراشتى،و زمين را بر روى‏ آب منجمد بگستردى،و به حق نام مخزون،پوشيده،نوشته شده پاكيزه‏ات،كه چون با آن‏ خوانده شوى،پاسخ دهى،وَ إِذَا سُئِلْتَ بِهِ أَعْطَيْتَ وَ بِاسْمِكَ السُّبُّوحِ الْقُدُّوسِ الْبُرْهَانِ الَّذِي هُوَ نُورٌ عَلَى كُلِّ نُورٍ وَ نُورٌ مِنْ نُورٍ يُضِي‏ءُ مِنْهُ كُلُّ نُورٍ إِذَا بَلَغَ الْأَرْضَ انْشَقَّتْ وَ إِذَا بَلَغَ السَّمَاوَاتِ فُتِحَتْ وَ إِذَا بَلَغَ الْعَرْشَ اهْتَزَّ وَ بِاسْمِكَ الَّذِي تَرْتَعِدُ مِنْهُ فَرَائِصُ مَلائِكَتِكَ وَ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ إِسْرَافِيلَ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَمِيعِ الْمَلائِكَةِ وَ بِالاسْمِ الَّذِي مَشَى بِهِ الْخِضْرُ عَلَى قُلَلِ [طَلَلِ‏] الْمَاءِ كَمَا مَشَى بِهِ عَلَى جَدَدِ الْأَرْضِ وَ بِاسْمِكَ الَّذِي فَلَقْتَ بِهِ

ادامه نوشته

افسون انرژی

#افسون_انرژی، #محمد_مهدی_دوستی، #نسل_نواندیش

نویسنده‌ی کتاب معتقد است انرژی درونی بزرگ‌ترین سرمایه‌ی انسان‌هاست و با آن می‌توانند به همه‌ی موفقیت‌ها برسند. نویسنده قلم گیرایی ندارد ولی با توجه به این که کتاب را بر مبنای تجربیات شخصی خودش نوشته بعضی از نکاتی که در کتاب آمده کاربردی هستند. بعضی مطالب زیاد تکرار شده و کتاب می‌توانست خیلی کوتاه‌تر باشد. امتیاز: ۳ از ۱۰‌.

روز هشتم ذو الحجه (26 خرداد)

روز ترويه است و روزه ‏اش فضيلت بسيار دارد و روايت شده:روزه اين روز كفّاره شصت سال است،و شيخ شهيد غسل اين روز را مستحّب دانسته.

منبع: کلیات مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی (ره)

التماس دعا

افسون انرژی

حس مالکیت زمانی آسیب‌زا می‌شود که به چیزی مازاد بر نیاز و مصرفتان دل ببندید.

#افسون_انرژی، #محمد_مهدی_دوستی، #نسل_نواندیش، ص ۱۳۳

افسون انرژی

قدرت‌های پنهان شما هرگز در شرایط عادی يا روزگار عافیت بروز نمی‌کنند.

#افسون_انرژی، #محمد_مهدی_دوستی، #نسل_نواندیش، ص ۱۱۲

افسون انرژی

شروع کردن، یکی از بزرگ‌ترین ابرانرژی‌دهندگان عالم است.

#افسون_انرژی، #محمد_مهدی_دوستی، #نسل_نواندیش، ص ۸۸

روز اوّل ذی الحجه (19 خرداد)

روز بسيار مباركى است و در آن چند عمل وارد است.
اوّل: روزه كه ثواب روزه هشتاد ماه را دارد.
دوّم: خواندن نماز حضرت فاطمه عليها السّلام، شيخ فرمود: روايت شده: اين نماز چهار ركعت است با دو سلام، مانند نماز امير المؤمنين عليه السّلام كه در هر ركعت سوره «حمد» يك مرتبه و سوره توحيد پنجاه مرتبه خوانده میشود و پس از سلام تسبيحات آن حضرت را گفته، سپس بخواند:سُبْحَانَ ذِي الْعِزِّ الشَّامِخِ الْمُنِيفِ سُبْحَانَ ذِي الْجَلالِ الْبَاذِخِ الْعَظِيمِ سُبْحَانَ ذِي الْمُلْكِ الْفَاخِرِ الْقَدِيمِ سُبْحَانَ مَنْ يَرَى أَثَرَ النَّمْلَةِ فِي الصَّفَا سُبْحَانَ مَنْ يَرَى وَقْعَ الطَّيْرِ فِي الْهَوَاءِ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ هَكَذَا وَ لا هَكَذَا غَيْرُهُمنزّه است آن دارى عزّت بلندمرتبه شريف، منزّه است آن داراى عظمت بسيار با شكوه بزرگ، منزّه است آن داراى فرمانروايى گرانمايه ازلى، منزّه است آن كه جاى پاى مورچه را بر سنگ صاف بيند، منزّه است آن كه چگونگى گذر پرنده را در هوا بيند، منزّه است آن كه او چنين است، و جز او چنين نيست.
سوّم: دو ركعت نماز نيم ساعت پيش از رسيدن آفتاب به هنگام ظهر بخواند، در هر ركعت سوره «حمد» يك مرتبه و هر يك از «توحيد» و «اية الكرسى» و «قدر» را ده مرتبه بخواند.
چهارم: هركه از ستمگرى وحشت دارد، در اين روز بگويد:حَسْبِي حَسْبِي حَسْبِي مِنْ سُؤَالِي عِلْمُكَ بِحَالِيمرا كافى است، مرا كافى است، مرا كافى است، آگاهى تو به حالم از درخواست من.
تا خدا شرّ ستمكار را از او كفايت كند، و بدان كه در اين روز حضرت ابراهيم خليل عليه السّلام متولّد شده است، و نيز در اين روز به روايت شيخ كلينى و شيخ طوسى، حضرت فاطم عليها السّلام به امير المؤمنين عليه السّلام تزويج شده.

منبع: کلیات مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی (ره)

التماس دعا

افسون انرژی

گاهی‌اوقات هم شما ناکامی‌هایتان را توجیه می‌کنید. اگر شما کسی هستید که دائم در حال توجیه کردن کارهایتان هستید، پس به دام یک انرژی‌خوار افتاده‌اید. اگر نتوانید اشتباهاتتان را بپذیرید، نمی‌توانید آن‌ها را اصلاح کنید. با توجیه کردن، فرصت بررسی و قضاوت بی‌طرفانه کارهایتان را از خودتان دریغ می‌کنید.

توجیه باعث می‌شود که ما هرگز متوجه اشتباهاتمان نشویم.


#افسون_انرژی، #محمد_مهدی_دوستی، #نسل_نواندیش، ص ۵۵

دعای رویت هلال ماه ذی الحجه (18 خرداد)

اهتمام به مشاهده‌ى هلال اين ماه و قرائت دعا و ابتهالى كه انشا كرده‌ايم، شايسته است؛ زيرا اين ماه داراى فضايل ويژه‌اى است؛ فضايل ويژه‌ى دهه‌ى نخست اين ماه، فضايل مخصوص حجّ كه غفلت از آن شايسته نيست، فضايل مخصوص روز غدير، فضايل ويژه‌ى روز بزرگ و عظيم مباهله و فضايل اوقات ديگر اين ماه كه به تفصيل ذكر خواهيم كرد. بنابراين، به انتظار هلال اين ماه نشستن و استهلال آن، از امور لازم و مهم براى عارفان است و من دعاى مخصوصى براى آن نيافته‌ام. ازاين‌رو، دعايى را براى اين منظور به صورتى كه خداوند-عزّ و جلّ-ما را بدان رهنمون گرديد، انشا نموده و مى‌گوييم:

اللهم إن هذا هلال عظمت شهره و شرفت قدره و أعلنت ذكره و أعليت أمره و مدحت عشره

خداوندا، اين هلالى است كه ماه آن را بزرگ و قدر آن را گرامى داشته و آن را آشكارا اعلام كرده و والا گردانيده و دهه‌ى [نخست]آن را ستوده‌اى

و جعلت فيه تأدية المناسك و سعادة العابد و الناسك و كملت فيه كشف الولاية المهمة على الأمة

و انجام مناسك [حجّ]و نيكبختى عبادت‌كنندگان و به‌جا آورندگان اعمال حج را در آن مقرّر نموده‌اى و پرده از ولايت با اهميت [امير مؤمنان-درود بر او-]بر امت بركنار زده و آن را كامل گردانيده

ادامه نوشته

نقشه‌هایی برای گم‌شدن

#نقشه‌هایی_برای_گم‌شدن، #ربکا_سولنیت، ترجمه‌ی #نیما_م._اشرفی، #نشر_اطراف

کتاب نقشه‌هایی برای گم‌شدن در چند جستار که شامل خاطره و گفتارهایی فلسفی‌ست به موضوع گم‌شدن و کنارآمدن با دنیای پیرامون می‌پردازد. جستار "رها کن" بسیار متاثر کننده و به‌ترین جستار کتاب است. هر چه به اواخر کتاب نزدیک شدم بیش‌تر با کتاب ارتباط برقرار کردم، به نظرم بخشی از این دیر ارتباط برقرار کردن به دلیل ترجمه‌ی غیرروان کتاب بود. امتیاز: ۳ از ۱۰.

نقشه‌هایی برای گم‌شدن

مردی تکیده با موهای جوگندمی کوتاه نشست و پاهایش را روی هم انداخت، ردای تیره‌رنگش را مرتب کرد و بی‌مقدمه شروع کرد به گفتن قصه‌ای، آرام، به‌آهستگی، با مکث‌هایی طولانی:
صبح همگی به خیر. یک نفر بود که سال‌ها این‌جا می‌آمد و بسته‌های شکلات به ما می‌فروخت. در واقع قوطی‌های شکلات بودند با شکلات‌هایی که روی هرکدام‌شان لایه‌ای از کارامل داشت و شبیه لاک‌پشت‌های شکلاتی کوچک بودند. به همین خاطر، اسمش را «مرد لاک‌پشتی» گذاشتیم. مرد لاک‌پشتی می‌آمد و این شکلات‌های کاراملیِ خیلی شیرین را به ما می‌فروخت. مرد لاک‌پشتی نمی‌دید. نابینا بود. ما برای کمک به او دو بسته به جای یکی می‌خریدیم. بعد شکلات‌ها را توی کشوی دفترمان می‌گذاشتیم و حتی با این‌که به مذاق‌مان زیادی شیرین بودند، آن‌ها را می‌خوردیم؛ سریع هم تمامش می‌کردیم. مرد لاک‌پشتی سال‌ها همین کار را می‌کرد. مثل خیلی از نابیناها، عصای سفیدی داشت و از پله‌ها با ضربه‌های عصایش بالا می‌آمد و با همان عصا به در می‌زد و وارد می‌شد. خریدمان را می‌کردیم و بعد می‌رفت.
یک روز در خیابان کناریِ همین‌جا بودم که صدای کمک... کمک... کمک... شنیدم. مرد لاک‌پشتی بود که همان‌جا کنار خیابان ایستاده بود. می‌خواست از خیابان رد شود و روش رد شدنش این بود که لبه‌ی جدول خیابان بایستد و کمک بخواهد و آن‌قدر کمک کمک بگوید تا کسی بیاید و او را از خیابان رد کند. زیر نظر نگرفته بودمش اما گمانم هربار این‌طور مسئله‌ی رد شدنش از خیابان را حل می‌کرد: فقط می‌ایستاد و می‌گفت کمک کمک.
به خودم گفتم این جالب نیست؟ چه زندگی جالبی! راهت را می‌روی و وقتی به مانعی برمی‌خوری، مکث می‌کنی و از دیگران کمک می‌خواهی. نمی‌دانی با کی حرف می‌زنی، نمی‌دانی اصلاً کسی آن اطراف هست یا نه، فقط منتظر می‌مانی و بعد کسی پیدا می‌شود و کمکت می‌کند آن مانع را پشت سربگذاری و بعد به راهت ادامه می‌دهی و می‌دانی خیلی زود به مانع دیگری برمی‌خوری و مجبور می‌شوی دوباره توقف کنی و بلند بگویی کمک، کمک، کمک، بدون این‌که بدانی کسی آن اطراف هست، بدون این‌که بدانی چه کسی می‌آید کمکت کند تا از مانع بعدی هم رد بشوی.
اما مرد لاک‌پشتی می‌توانست هر طور که شده در شهر پرسه بزند و بسته‌های شکلات لاک‌پشتی‌اش را بفروشد، بیاید به جاهایی مثل مرکز ذن و ما را متقاعد کند چند قوطی شکلات بخریم.
راستش یک جورهایی گوش‌بُر هم بود! خودش هم می‌دانست که ما واقعاً آن شکلات‌ها را نمی‌خواهیم، اما می‌دانست که حاضریم دو تا قوطی بخریم. مرد لاک‌پشتی زرنگ بود. همیشه با دیدنش خوشحال می‌شدیم. انگار معجزه باشد. انگار مرد لاک‌پشتی به جاذبه، به عقل سلیم، به عادات و آداب مرسوم غلبه کرده باشد. انگار مرد لاک‌پشتی ابرقهرمان باشد، به همین خاطر همیشه وقتی سروکله‌اش پیدا می‌شد، هیجان و سرخوشی با خودش می‌آورد.
اگر درون هرکدام‌مان کمی از آن مرد لاک‌پشتی را نداشته باشیم، چطور می‌توانیم طلسمی را که خودمان ساخته‌ایم بشکنیم؟ اما این مسئله‌ی بسیار خطیری‌ست، چون بیشترمان مهارت بی‌نظیر مرد لاک‌پشتی را نداریم. مرد لاک‌پشتی راهی جز این نداشت. یا باید در تخت‌خواب می‌ماند یا این‌که بلند می‌شد و به استقبال موانع عبورناپذیر می‌رفت و کمک می‌خواست. تمام گزینه‌های پیش رویش همین بود.
شاید اگر به زندگی‌ام توجه می‌کردم، می‌فهمیدم که نمی‌دانم همین بعدازظهر چه اتفاقی می‌افتد و نمی‌توانم با قطعیت بگویم که می‌توانم از پسش بربیایم یا نه. شاید دوست نداشته باشیم به این چیزها فکر کنیم. غیرعقلانی هم نیست، من نمی‌توانم دقیق بدانم اما امکان دارد، احتمال دارد اتفاق همین بعدازظهر با تجربه‌ی هرروزه‌ام چندان تفاوت نداشته باشد و همه‌چیز خوب پیش برود، پس ما آن احتمال اضطراب‌آور را با واکنشی عقلانی کنار می‌گذاریم. تمرین آگاهی ما را به لایه‌ی زیرین عقلانیت می‌برد، عقلانیتی که دوست داریم تصور کنیم در زندگی‌مان جریان دارد و بعد کم‌کم چیزی شگفت‌آور می‌بینیم، که ماجرای گفت‌وگوی درونی ماست، ماجرای قصه‌هایی که در ذهن‌مان و حس‌هایی که از دل‌مان می‌گذرند و کم‌کم متوجه می‌شویم این قلمرو آن‌چنان هم مرتب‌ومنظم و -باید بگویم- بی‌خطر و عقلانی نیست. به همین خاطر در تمرین آگاهی، که قرن‌ها و هزاره‌هاست انجام می‌شود، انسان‌ها از خودشان پرسیده‌اند هومممم، چطور تن به این جریان بدهم و بیش‌ازحد نگران عواقبش نباشم یا از آن‌طرف اگر انجامش ندادم، چطور بیش‌ازحد به خودم نبالم؟ این همان کار ظریف آگاهی‌ست.
صدایی می‌شنوی و تصور می‌کنی صدای کامیون بزرگی بوده که از نزدیکی‌ات رد شده. تمام این‌ها در کسری از ثانیه اتفاق می‌افتند. کسی را می‌بینیم و قصه‌ای از او در ذهن‌مان می‌بافیم و گاهی وقتی جهان‌مان را در ذهن‌مان می‌بافیم با همین قصه‌ها خودمان را به دردسر می‌اندازیم. تمرین آگاهی نمی‌گوید جهان خودت را نباف. ما ذاتاً این کار را می‌کنیم، دست خودمان نیست که بعد از شنیدن آن صدا «کامیون» را تصور می‌کنیم. تمرین آگاهی می‌گوید خیلی پابند گمانت نباش، بیش‌ازحد مطمئن نباش. و در این نوع ساده‌ترِ بودن، شبیه مرد لاک‌پشتی بودن ایرادی ندارد، گاهی بد نیست ندانیم قرار است چه کنیم، بد نیست گاهی به مانعی بربخوریم. بد نیست متوجه شویم که زندگی رازآلود است، کمی عدم قطعیت و بلاتکلیفی در خود دارد، بد نیست بدانیم که ما احتیاج به کمک داریم، بدانیم کمک خواستن از دیگران کاری کاملاً سخاوتمندانه است، چون به دیگران اجازه می‌دهد کمک‌مان کنند و به ما اجازه می‌دهد کمک بگیریم. گاهی ما طلب کمک می‌کنیم، گاهی پیشنهاد کمک می‌دهیم و این‌طور است که این جهانِ نامراد جای بسیار متفاوتی می‌شود. این جهانی‌ست که در آن کمک می‌کنند و کمک می‌گیرند و در چنین جایی‌ست که این جهانِ پرجذبه و بی‌چون‌وچرایی که من می‌بینم کمی از ضرورت و استیصالش را از دست می‌دهد. در جهانی سخاوتمند، در جهانی که کمک در دسترس است، نیازی نیست آدم درباره‌ی جهان آن‌طوری که خودش می‌بیند یک‌دندگی به خرج دهد.

#نقشه‌هایی_برای_گم‌شدن، #ربکا_سولنیت، ترجمه‌ی #نیما_م._اشرفی، #نشر_اطراف، صص ۱۹۷-۲۰۰

نقشه‌هایی برای گم‌شدن

گاهی یک عکس قدیمی، یک دوست قدیمی، یک نامه‌ی قدیمی به ما یادآوری می‌کند که دیگر آن شخص سابق نیستیم، چون کسی که آن‌جا زندگی می‌کرد، آن ارزش‌ها را داشت، آن‌طور انتخاب می‌کرد و آن‌طور می‌نوشت دیگر وجود خارجی ندارد. بدون این‌که متوجه باشی، مسافت زیادی را طی کرده‌ای. غریبه برایت آشنا شده و آشنا -اگر نگوییم غریبه- دست‌کم عجیب یا عذاب‌آور شده، لباسی که دیگر قواره‌ی تنت نیست. مسافت سفرِ بعضی‌ها خیلی بیشتر از دیگران است.
برخی از بدو تولد حسی از خود بهشان رسیده که برایشان کافی یا دست‌کم بی‌چون‌وچرا پذیرفتنی‌ست و برخی دیگر، برای زنده ماندن یا رضایت، تصمیم می‌گیرند خودشان را از نو بسازند و به دوردست‌ها سفر کنند. برخی ارزش‌ها و کردارهایشان را مثل خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنند به ارث می‌برند؛ برخی دیگر مجبورند آن خانه را با خاک یکسان کنند، زمین خودشان را بیابند، همه چیز را از نو بسازند، حتی شده به شکل یک دگردیسیِ روانی. اما گذار به مثابه‌ی دگردیسیِ فرهنگی بسیار پرماجراتر است.
آن‌هایی که به دل فرهنگ دیگری پرتاب می‌شوند رنجِ پروانه‌ها را می‌کشند، موجوداتی که جسم‌شان باید چند بار در طول زندگی از هم بپاشد و از نو شکل یابد.

#نقشه‌هایی_برای_گم‌شدن، #ربکا_سولنیت، ترجمه‌ی #نیما_م._اشرفی، #نشر_اطراف، صص ۸۸ و ۸۹

نقشه‌هایی برای گم‌شدن

سيمون ویِ عارف‌مسلک به دوستی در قاره‌ای دیگر نوشت «بیا به این فاصله عشق بورزیم، فاصله‌ای که به‌تمام‌وکمال در تاروپود دوستی تنیده، چراکه آن‌هایی که یکدیگر را دوست ندارند فاصله‌ای‌ بین‌شان نیست.»

#نقشه‌هایی_برای_گم‌شدن، #ربکا_سولنیت، ترجمه‌ی #نیما_م._اشرفی، #نشر_اطراف، ص ۴۵

روز دَحْوُالاْرْض (14 خرداد)

از حَسَن بن على وَشّا روایت است که گفت من کودک بودم که با پدرم در خدمت امام رضاعلیه السلام شام خوردیم در شب بیست و پنجم ماه ذى القعده پس فرمود که امشب حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت عیسى علیه السلام متولّد شده اند و زمین از زیر کعبه پهن شده است پس هر که روزش را روزه بدارد چنان است که شصت ماه را روزه داشته باشد و به روایت دیگر است که فرمود در این روز حضرت قائم علیه السلام قیام خواهد نمود روز بیست و پنجم روز دحوالا رض است و یکى از آن چهار روز است که در تمام سال به فضیلت روزه ممتاز است و در روایتى روزه اش ‍ مثل روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر کفّاره هفتاد سالست و هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبات بسر آورد از براى او عبادت صد سال نوشته شود و از براى روزه دار این روز هر چه در میان آسمان و زمین است استغفار کند و این روزى است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده و از براى عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیاریست و از براى این روز به غیر از روزه و عبادت و ذکر خدا و غسل دُو عمل وارد است اوّل نمازى که در کتب شیعه قُمیین روایت شده و آن دو رکعت است در وقت چاشت در هر رکعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره وَالشَّمْسِ بخواند و بعد از سلام نماز بخواند:

لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلىِّ الْعَظیمِ

جنبش و نیروئى نیست جز به خداى والاى بزرگ

ادامه نوشته

شب دَحْوُالاْرْض (13 خرداد)

شب بیست و پنجم شب دَحْوُالاْرْض است (یعنى پهن شدن زمین از زیر خانه کعبه بر روى آب ) و از لیالى شریفه است که رحمت خدا در آن نازل مى شود و قیام به عبادت در آن اجر بسیار دارد و از حَسَن بن على وَشّا روایت است که گفت من کودک بودم که با پدرم در خدمت امام رضاعلیه السلام شام خوردیم در شب بیست و پنجم ماه ذى القعده پس فرمود که امشب حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت عیسى علیه السلام متولّد شده اند و زمین از زیر کعبه پهن شده است.

منبع: کلیات مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی (ره)

التماس دعا

جودی دمدمی / ۲ جودی مشهور می‌شود

#جودی_دمدمی_/_۲ #جودی_مشهور_می‌شود، #مگان_مک‌دونالد، مترجم: #محبوبه_نجف‌خانی، #افق، #کتاب‌های_فندق

مگان مک‌دونالد روان و خوش‌خوان می‌نویسد، کتاب برای کودکان کتاب مناسبی است. تصویرگر کتاب "پیتر اچ. ری‌نولدز" تصاویر خوبی برای مجموعه ی جودی دمدمی طراحی کرده. امتیاز: ۵ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

یکی از هم‌کلاسی‌های جودی در مسابقه‌ای محلی برنده می‌شود و عکسش در روزنامه‌ی محلی چاپ می‌شود. جودی دمدمی حسابی حسودیش می‌شود و تلاش می‌کند تا راهی برای مشهور شدن پیدا کند، تا این‌که به کتاب رکورد‌های جهان (گینس) بر می‌خورد. جودی کتاب را ورق می‌زند و انواع رکوردها را می‌بیند تا چشمش به هزارپای انسانی می‌افتد. جودی از دوستانش می‌خواهد هم‌راه او شوند تا رکورد قبلی را بشکنند. در اجرای این ایده به زمین می‌افتند و دوستش آسیب می‌بیند.
آن‌ها برای درمان دوست جودی به بیمارستان می‌روند؛ جودی و برادرش استینک دختری را می‌بینند که به تازه‌گی قلب پیوندی دریافت کرده است. آن‌ها در بیمارستان صندلی‌های چرخ‌دار، پرستارها و یک عالم وسایل دکتربازی می‌بینند. یک جعبه پر از عروسک‌های نصفه و بی‌مو در اتاق بازی بیمارستان نظرشان را جلب می‌کند. جودی پنهانی عروسک‌ها را در کوله‌ی برادرش می‌گذارد و آن‌ها را به خانه می‌برد. در خانه اول تمیزشان می‌کند و بعد سعی می‌کند تعمیرشان کند. برای یکی مو و برای دیگری دست وصل می‌کند، لباس‌ بیمارستان تنشان می‌کند و مچ‌بندی با نام‌های مختلف به دست‌هایشان می‌بندد.
جودی دوست داشت بتواند دست کسی را گچ بگیرد و یک روز که در خانه‌ی دوستش روزنامه‌ها را نواری می‌بریدند و در چسب می‌گذاشتند تا دست دوستش را گچ بگیرد تیتر روزنامه نظرش را جلب می‌کند، "دزد عروسک‌ها!" خبری در مورد کسی که عروسک‌ها را از بیمارستان دزدیده و بعد تمیز و سالم برگردانده است! فکری به سر جودی می‌زند. او می‌تواند از کودکان دیگر بخواهد عروسک‌های کهنه و شکسته را به او بدهند و یا خودش آن‌ها را از حراجی پیدا کند، بعد مرتبشان کند، برایشان اسم بگذارد، به بعضیشان از چسب زخم‌هایش بزند، و سپس عروسک‌‌های نو را به کودکان بدهد. جودی می‌تواند همه این کارها را مخفیانه انجام بدهد. او شبح دکتر عروسک‌هاست.

۱ تیر جشن آب پاشونک، جشن آغاز تابستان

جشن آغاز تابستان در روز نخست فصل تابستان برگزار مي شده است

جشن آب پاشونک ،جشن آغاز تابستان

ايرانيان باستان براي ايجاد نشاط و شادي هاي گروهي جشنهاي زيادي برپا مي كردند. معمولا شروع هر فصل با يك جشن همراه بود. علاوه بر آن اسم هر روز وقتي با اسم هر ماه برخورد مي كرد آن روز را هم جشن ميگرفتند. مثلا نام روز سيزدهم هر ماه تير بود که در ماه تير، روز تير (سيزدهم) را جشن مي گرفتند.

ادامه نوشته

جودی انجمن مخفی تشکیل می‌دهد

#جودی_انجمن_مخفی_تشکیل_می‌دهد، #مگان_مک‌دونالد، مترجم: #محبوبه_نجف‌خانی، #افق #کتاب‌های_فندق

حس کتاب خوب بود و خلقیات یه دختر نه‌ساله را خیلی‌خوب توصیف کرده بود. به‌خصوص از نظر من کنار آمدن جودی در آخر داستان با مشکلی که پیش آمده بود خیلی‌خوب و عالی توصیف شده بود و حس خوبی به مخاطب کتاب می‌داد. به نظرم کتاب برای مخاطب کودک جذابه. امتیاز: ۵ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

"جودی" وارد کلاس سوم شده، اما زیاد از این موضوع راضی به نظر نمی‌رسد؛ یکی از مشکلات جودی این است که از دوست بغل‌دستیش که جودی فکر می‌کند چسب می‌خورد متنفر است. البته بعدا جودی متوجه می‌شود که بغل‌دستیش سر یک شرط‌بندی چسب خورده بوده. بچه‌های کلاس سوم باید هریک "کلاژی" درباره‌ی خود بسازند که در آن، خود، خانواده، علایق، شهر و انجمنی را که عضوش هستند معرفی کنند. هم‌این موضوع باعث می‌شود که اتفاق‌های جالب و بامزه‌ی متعددی پیش بیاید. جودی به سختی و با جدیت روی کلاژش کار می‌کند و سعی دارد کارش به‌ترین باشد. اما یک مشکل وجود دارد و آن این که او عضو هیچ انجمنی نیست. جودی با دوستانش مشورت می‌کند. آن‌ها یک انجمن درست می‌کنند که به اختصار "ج. ق." (جیش قورباغه) نامیده می‌شود و شرط عضویت در آن این است که قورباغه روی دست فرد جیش کند. بالاخره کلاژ جودی آماده می‌شود، اما روزی که قرار است آن را ارائه کند باران شدیدی می‌بارد. پدر قول می‌دهد که حتما آن را صحیح و سالم با ماشین و درست در زمان مقرر به جودی برساند. اما زمانی که جودی در مدرسه در انتظار کلاژش بود، برادرش آب تمشک را روی کلاژ جودی می‌ریزد. ناچار پدر آن را به هم‌آن صورت و خیس به مدرسه می‌برد و در دست‌شویی مدرسه سعی می‌کند لکه را پاک کند، ولی جودی ابتکار به خرج می‌دهد و آن لکه‌ی بنفش را صورتی می‌‌کند که به نقشه‌ی ایالتشان تبدیل می‌شود و به این ترتیب یک کار بسیار جالب و قابل توجه ارائه می‌کند.

روز بیست و سوم ذو القعده (12 خرداد)

روز بیست و سوّم سنه دویست و سه به قولى شهادت حضرت امام رضاعلیه السلام واقع شده و زیارت آن حضرت از نزدیک و دور سُنَّت است :

سید بن طاوس در کتاب اقبال فرموده من در برخى از کتابهاى علماى شیعه غیر عرب رضوان الله علیهم دیدم که نوشته بود مستحب است زیارت مولاى ما حضرت رضا علیه السلام در روز بیست و سوم ماه ذى قعده از دور و نزدیک بوسیله برخى از زیارتهاى معروف آن حضرت یا بدان چه مانند زیارت باشد از روایاتى که در این باره رسیده

منبع: کلیات مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی (ره)

التماس دعا

هری پاتر و یادگاران مرگ

#هری_پاتر_و_یادگاران_مرگ، #جی._کی.رولینگ، مترجم: #ویدا_اسلامیه، #کتابسرای_تندیس

این قسمت از کتاب، قسمت هفتم و آخر از مجموعه‌ی هری پاتر است که مثل قسمت ششم (هری پاتر و شاه‌زاده‌ی دورگه) روند کندی داشت. در این قسمت هم نویسنده شگفت‌زده‌مان می‌کنه و یک‌باره می‌فهمیم شخصیتی که منفی است در اصل شخصیت خوب و مثبتی است؛ این کار را اصلا نمی‌پسندم که جی.کی.رولینگ علاقه‌ی زیادی به این کار بی‌ربط داره. در فیلم هری پاتر تلفظ هرمیون به شکل هرماینی گفته شده که ظاهرا درست‌تره ولی من بر اساس کتاب در تمام قسمت‌ها هرمیون نوشتم. امتیاز: ۴ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

ولدمورت قصد دارد که هری پاتر را به دلیل بی‌اثر شدن جادوی باستانی مادرش در روز تولد هفده ساله‌گی‌اش در همان روز تولد به قتل برساند.
از طرفی هری به هم‌راه رون و هرمیون به دنبال جان‌پیچ‌های ولدمورت (گنجینه‌هایی که ولدمورت تکه‌هایی از روح خود را در آن‌ها برای رسیدن به جاودانه‌گی گذاشته است) ماجراهایی را دنبال می‌کنند که به کشته‌شدن بعضی از شخصیت‌های اصلی داستان می‌انجامد و در این راه هری به راز وسیله‌های مرگ‌باری پی می‌برد که صاحبشان را به قدرت ارباب مرگ بودن می‌رسانند آن‌ها از سه چیز تشکیل شده‌اند:
-ابرچوب‌دستی که به نام‌های چوب مرگ و چوب‌دستی سرنوشت نیز معروف است (یک چوب‌دستی از چوب درخت اقطی -یاس کبود- که آخرین صاحبش دامبلدور بوده است
-سنگ زنده‌گی مجدد (سنگ انگشتر پدربزرگ ولدمورت که توسط دامبلدور در کتاب ششم جان‌پیچ درون آن نابود شد)
-شنل نامرئی اصلی (شنلی که از پدر هری به او ارث رسیده است)

در این کتاب درباره‌ی گذشته‌ی دامبلدور به این حقیقت پی می‌بریم که پدر دامبلدور "پرسیوال" جنون مشنگ‌آزاری نداشته و در آزکابان (زندان جادوگرها) مرده است. هم‌چنین مشخص می‌شود اسنیپ شخصیت بدی نیست بل‌که در واقع طرف‌دار دامبلدور بوده که خود را در میان طرف‌داران لرد سیاه جا زده بوده تا محفل ققنوس را از نقشه‌ها باخبر کنند. اسنیپ به دست ولدمورت برای به دست آوردن مالکیت ابر چوبدستی کشته می‌شود و به هنگام مرگ خاطرات خود را به هری منتقل می‌کند و در اینجاست که هری می‌فهمد اسنیپ علاوه بر این که هم‌واره طرف‌دار او بوده مادر هری را هم از صمیم قلب دوست داشته و در واقع عاشقش بوده است و به علت عشق به مادر هری سپر مدافع او نیز مثل سپر مدافع مادر هری یک گوزن ماده بوده است. غیر از اسنیپ افراد زیاد دیگری هم در این قسمت کشته می‌شوند از جمله «هدویگ» جغد هری، مودی، دابی جن خانه‌گی (شخصیت مورد علاقه‌ی من)، فرد ویزلی، لوپین، تانکس و .... فصل آخر به رودررویی هری و دشمن اصلی‌اش ولدمورت می‌پردازد.
در پایان و ۱۹ سال بعد هری و جینی ویزلی ازدواج کرده و سه فرزند با نام‌های جیمز، آلبوس سوروس و لیلی دارند و در کنار آن‌ها هم رون ویزلی و هرمیون گرنجر نیز با هم ازدواج کرده و دو فرزند دارند و هری پدرخوانده‌ی فرزند لوپین، تد لوپین شده است.
و کتاب با این جمله تمام می‌شود: "نوزده سال بود که جای زخم، دیگر آزارش نداده بود. همه چیز عالی بود."