به نام خدا

  • صفحه اصلی
  • پروفایل
  • ایمیل
  • آرشیو
  • عناوین مطالب

دنیای قشنگ نو

توسط دپرام |

داستان های انگلیسی

,

آلدوس لئونارد هاکسلی

,

سعید حمیدیان

,

نشر نیلوفر

| سه شنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۳ | 22:44

#دنیای_قشنگ_نو، #آلدوس_لئونارد_هاکسلی، ترجمه #سعید_حمیدیان، نشر #نیلوفر

شروع کتاب متوسط بود ولی هرچه داستان جلو رفت جذاب‌تر و به‌تر شد؛ در ابتدای داستان تمرکز اصلی روی ژنتیک و تولید انبوه جنین است ولی در ادامه داستان گسترش بیش‌تری پیدا می‌کند. کتاب "دنیای قشنگ نو" شباهت‌های زیادی به کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول دارد، ولی به نظر من عمیق‌تر و قوی‌تر است. ترجمه‌ی کتاب دقیق و خوب بود و توضیحات ویراستار هم به‌جا و مناسب بود. امتیاز: ۷ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

پیش‌رفت فن‌آوری به حدی رسیده است که انسان می‌تواند فرآیند تولد را به شکل مصنوعی و در مقیاس کلان شبیه‌سازی کند. نظام سیاسی حاکم بر جهان -دولت جهانی- با هدف ایجاد یک جامعه‌ی طبقاتی فرآیند تولد انسان‌ها را که در کارخانه‌های تخم‌گیری و شرطی‌سازی در سراسر دنیا انجام می‌شود، دست‌کاری می‌کند و در نتیجه چند گروه از انسان‌ها به‌عنوان محصول از این کارخانه‌ها خارج می‌شوند: آلفاها، بتاها، گاماها و اپسیلون‌ها. این رده‌بندی نزولی بر حسب هوش و کارآیی ذهنی و اجتماعی انسان‌های «تولید شده» تنظیم شده است و هر رده یک تقسیم‌بندی داخلی مثبت و منفی نیز دارد؛ بنابراین رده‌بندی، آلفامثبت‌ها از نظر هوش و ویژه‌گی‌های اجتماعی از همه برتر و والاترند و تقریباً شبیه به انسان‌های معمولی هستند.
در این جهان زنده‌زایی (تولد از شکم مادر) و ایده‌ی داشتن پدر و مادر همانند اعتقاد به خدا و دین، نه‌تنها منسوخ شده است بلکه زشت و شرم‌آور است.
در نظام حاکم، «فورد» در جای خالق یکتا -خداوند- قرار گرفته است و مردم با نام او قسم می‌خورند و در صحبت‌هایشان نام او را به جای نام خدا استفاده می‌کنند و حتی سال‌شماری این جهان به صورت «بعد از فورد» (مانند «بعد از میلاد مسیح») انجام می‌شود.
دولت جهانی با بهره‌گیری از شیوه‌های شرطی‌سازی، خواب‌آموزی و سوما از هنجار بودن اصول فوردی و رعایت مو به موی آن‌ها مطمئن می‌شود. اصول فوردی از همه می‌خواهد که برای جامعه‌شان مفید باشند، هر چه دارند با دیگران به اشتراک بگذارند، از دین، عشق، اخلاق، طبیعت و کتاب متنفر باشند، مرگ را عادی محسوب کنند، لذت‌طلبی را بر هر چیز مقدم دانند، دم را غنیمت شمارند و در یک‌کلام «مثل بچه‌های توی بطری»، فکر، رفتار و زنده‌گی کنند. هرگاه هم که زنده‌گی از حد تحمل خارج شد، سومای شفابخش هست که نشئه‌گی‌اش سختی‌ها را از یاد می‌برد. از این طریق است که ثبات جامعه و مصرف مداوم تضمین می‌شود.
برنارد مارکس یک آلفامثبت است که به خاطر ناهنجاری تصادفی جسمانی خود را از جامعه جدا می‌بیند. تنها کسی که برنارد او را دوست خود می‌داند، یک استاد مهندسی اجتماعی به نام هلمولتز واتسون است که برخلاف برنارد، بسیار محبوب و در شغل خود و تعامل با دیگران موفق است.
برنارد، لنینا کراون -دختر بتا منفی «پَروار» و محبوب بین همه‌ی مردان- را برای تعطیلات به مالپاییس دعوت می‌کند. برنارد و لنینا در آن‌جا با «جان» (که بعد معلوم می‌شود فرزند زنده‌زاده‌شده‌ی مدیر است که در سال‌ها قبل در سفری به وحشی‌کده، محبوبش را گم‌کرده و بدون او به تمدن برگشته است) روبه‌رو می‌شوند و او و مادرش را به تمدن (به دنیای قشنگ نو به تعبیر جان) بازمی‌گردانند. برنارد، جان را با مدیر روبه‌رو می‌کند و مدیر از شرم این رازگشایی درهم می‌شکند. جان که اکنون به لقب «آقای وحشی» خوانده می‌شود، نقل مجلس جماعت می‌گردد و برنارد هم از صدقه‌ی سر او اعتباری در جامعه می‌یابد. اما جان نمی‌تواند با جنبه‌های تمدن کنار بیاید و بعد از این‌که از لنینا به تعبیر خودش «هرزه‌گی» می‌بیند و به دلیل مرگ مادرش ضربه‌ای به او وارد می‌شود، آغاز به طغیان می‌کند. برنارد و هلمولتز واتسون هم به جرم هم‌دستی با او گیر می‌افتند.
بازرس این دو را به جزایر (جاهایی که اصول فوردی حاکم نیست) تبعید می‌کند، اما جان را نگه می‌دارد. جان تمدن را رها می‌کند و در برجی متروکه آشیان می‌گزیند و رفتاری تارک دنیا می‌یابد و با سخت‌گرفتن بر خود در جست‌وجوی پاک شدن از تمدن است، در این راه حتی گاهی خود را شلاق هم می‌زند. مردم اما او را رها نمی‌کنند. خبرنگارها و مردم او را پیدا می‌کنند و این‌که او خودش را شلاق می‌زند برایشان بسیار جالب توجه می‌شود و تنهایی‌اش را به طرز اذیت‌کننده‌ای به هم می‌زنند. یک روز عده‌ی خیلی زیادی دور او جمع می‌شوند و از او می‌خواهند که نمایش شلاق‌زنی را اجرا کند. جان زنی را در آن میان می‌بیند که مانند لنینا است و کنترل خودش را از دست می‌دهد و شروع به شلاق زدن خودش می‌کند. این رفتار جان باعث برانگیخته شدن بقیه می‌شود و آن‌ها نیز به هم حمله‌ور می‌شوند.
صبح فردا جان که از خواب برمی‌خیزد، به یاد خاطره‌ی روز قبل می‌افتد و از شرم و پشیمانی خود را حلق‌آویز می‌کند. گروه بعدی بازدیدکننده‌گان با جسد او روبه‌رو می‌شوند.

دنیای قشنگ نو

توسط دپرام |

داستان های انگلیسی

,

آلدوس لئونارد هاکسلی

,

سعید حمیدیان

,

نشر نیلوفر

| سه شنبه بیست و پنجم دی ۱۴۰۳ | 22:43

امکان زیستن هست ولی این گونه زیستن زندگانی نیست.

#دنیای_قشنگ_نو، #آلدوس_لئونارد_هاکسلی، ترجمه #سعید_حمیدیان، نشر #نیلوفر، پشت جلد

دنیای قشنگ نو

توسط دپرام |

داستان های انگلیسی

,

آلدوس لئونارد هاکسلی

,

سعید حمیدیان

,

نشر نیلوفر

| دوشنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۳ | 3:44

من صد پرده ترجیح می‌دهم بدبخت باشم تا اینکه یکچنین خوشبختی کاذب و پوچی که تو در اینجا داشتی نصيبم بشود.

#دنیای_قشنگ_نو، #آلدوس_لئونارد_هاکسلی، ترجمه #سعید_حمیدیان، نشر #نیلوفر، صص ۲۰۴ و ۲۰۵

دنیای قشنگ نو

توسط دپرام |

داستان های انگلیسی

,

آلدوس لئونارد هاکسلی

,

سعید حمیدیان

,

نشر نیلوفر

| جمعه بیست و یکم دی ۱۴۰۳ | 20:32

ترجیح میدم خودم باشم، خودم باشم و دمغ باشم بهتره تا اینکه کسی دیگه باشم و خوش باشم.

#دنیای_قشنگ_نو، #آلدوس_لئونارد_هاکسلی، ترجمه #سعید_حمیدیان، نشر #نیلوفر، ص ۱۱۵

رز سفید، جنگل سیاه

توسط دپرام |

داستان های انگلیسی

,

اِوین دِمپسی

,

پگاه فرهنگ مهر

,

نشر میلکان

| سه شنبه یازدهم دی ۱۴۰۳ | 0:3

#رز_سفید،_جنگل_سیاه، #اِوین_دِمپسی، ترجمه‌ی #پگاه_فرهنگ‌مهر، نشر #میلکان

داستان کتاب در بحبوحه‌ی جنگ دوم جهانی می‌گذرد، و البته داستان فضایی اجتماعی و عاشقانه نیز دارد. کتاب خوبی بود. امتیاز: ۶ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

داستان در سال‌های جنگ جهانی دوم آغاز می‌گردد. در سال‌های قبل از ظهور هیتلر، کلبه‌ی تابستانی خانواده‌ی گربر پر از خنده بود. اکنون، در حالی که توده‌های ضخیم برف مانند پتویی روی جنگل سیاه قرار دارد، فرانکا گربر که مخالف هیتلر است، تنها و ناامید است. پدر و برادرش را از دست داده و قصد دارد که خودش را بکشد. اما زمانی که یک خلبان بی‌هوش را پیدا می‌کند وضعیت تغییر می‌کند.
او یک خلبان بی‌هوش را که با لباس فرم لوفت‌وافه به هم‌راه چترنجاتش در برف افتاده می‌یابد. علی‌رغم این که او نشانه‌ای از رژیمی است که از آن تنفر دارد، فرانکا که قبلا پرستار بوده نمی‌خواهد او بمیرد، خلبان را به کلبه‌ی خانواده‌گی‌اش می‌برد و از او مراقبت می‌کند. اما وقتی معلوم می‌شود که او فردی نیست که به نظر می‌رسد، فرانکا تلاش می‌کند تا رمزوراز هویت واقعی خلبان هواپیما را کشف کند. خلبان هواپیما ماموریتی سری دارد که چون پاهایش شکسته قادر به انجامش نیست. ماموریت خلبان یک قرار و هم‌آهنگی‌ برای فرار از آلمان با دانش‌مندی است که در حال ساختن بمب هسته‌ای برای آلمان‌ها است که می‌تواند سرنوشت جنگ را تغییر دهد. فرانکا قبول می‌کند که این ماموریت را انجام دهد ولی دقیقا در زمان قرار، شهر بمباران می‌شود و دانش‌مند مجروح و کشته می‌شود، دانش‌مند در آخرین ثانیه‌های قبل از مردن محل میکروفیلمی که از پیش‌رفت‌های تحقیقات تهیه کرده را به فرانکا می‌گوید و فرانکا میکروفیلم را برای خلبان می‌برد. دوست‌پسر دوران نوجوانی فرانکا که حالا افسر گشتاپو شده به فرانکا مشکوک می‌شود و به کلبه می‌آید که از کارهای فرانکا سردربیاورد، او قصد دارد به فرانکا تجاوز کند که خلبان که مخفی شده به افسر گشتاپو حمله می‌کند و به اتفاق فرانکا او را می‌کشند. آن‌ها مجبور می‌شوند فرار کنند و بعد از فرازونشیب‌های فراوان موفق به فرار به خاک سوییس می‌شوند و با هم زنده‌گی می‌کنند.

رز سفید، جنگل سیاه

توسط دپرام |

داستان های انگلیسی

,

اِوین دِمپسی

,

پگاه فرهنگ مهر

,

نشر میلکان

| دوشنبه دهم دی ۱۴۰۳ | 3:37

حتی فرصت نکرد برای آخرین بار در آغوشش بگیرد تا بگوید او تنها دلیلی است که وی همچنان باور دارد عشق می‌تواند در این جهان عجیب و مضحک وجود داشته باشد.

#رز_سفید،_جنگل_سیاه، #اِوین_دِمپسی، ترجمه‌ی #پگاه_فرهنگ‌مهر، نشر #میلکان، ص ۱۰

چارلی و کارخانه شکلات‌سازی

توسط دپرام |

داستان های انگلیسی

,

ادبیات نوجوانان

,

رولد دال

,

شهلا طهماسبی

| شنبه دهم شهریور ۱۴۰۳ | 11:30

#چارلی_و_کارخانه‌‌_شکلات‌سازی، #رولد_دال، ترجمه‌ی #شهلا_طهماسبی، #نشر_مرکز #کتاب_مریم

معمولا کتاب‌ها از فیلم‌هایی که با اقتباس از آن‌ها ساخته شده‌اند به‌تر هستند که این کتاب هم از فیلم "چارلی و کارخانه‌ی شکلات‌‌سازی" به‌تر بود، فیلم تا حد زیادی به متن کتاب متعهد مانده بود ولی احتمالا نفرت من از جانی‌دپ هم در این نظرم بی‌تاثیر نیست. در بعضی جاهای کتاب (مثل آسانسور شیشه‌ای) تخیل نویسنده به نظرم افراطی و بچه‌گانه بود ولی بعضی جاها مثل سنجاب‌های گردوشکن عالی بود. برخورد ویلی وانکا با بچه‌های دیگر به جز چارلی به نظرم زیادی تند و بعض‌آلود بود. امتیاز: ۳ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

ویلی وانکا مالک کارخانه‌ی شکلات‌سازی مشهوری است که بعد از این‌که جاسوس‌هایی اسرار مربوط به کارخانه‌اش را دزدیدند، همه‌ی کارمندانش را اخراج می‌کند و دیگر به هیچ‌کس اجازه‌ی ورود به کارخانه را نمی‌دهد.
یک روز ویلی وانکا به همه‌ی دنیا اعلام می‌کند که ۵ بلیط طلایی را داخل ۵ بسته شکلات وانکا قرار داده‌ است و کسانی که بلیط‌ها را پیدا کنند برنده‌ی بازدید از کارخانه می‌شوند و یکی از بازدید‌کننده‌ها در آخر برنده‌ی جایزه‌ی استثنایی می‌شود. چارلی (پسر خانواده‌ای فقیر) و ۴ بچه‌ی دیگر برنده‌ی بازدید می‌شوند. در حین بازدید ویلی وانکا هر کدام از بچه‌های بی‌تربیت را با چیزی مربوط به نقطه‌ضعف شخصیتشان وسوسه به زیر پا گذاشتن دستوراتش می‌کند و همه به جز چارلی از دور خارج می‌شوند.
ویلی وانکا که از اول هدفش انتخاب به‌ترین بچه به عنوان وارث کارخانه‌ است از چارلی می‌خواهد تا برای زنده‌گی و کار هم‌راه خانواده‌اش به کارخانه بیاید.

هری پاتر و یادگاران مرگ

توسط دپرام |

داستان های انگلیسی

,

جادوگران

,

داستانهای نوجوانان

,

جی کی رولینگ

| چهارشنبه دوم خرداد ۱۴۰۳ | 23:48

#هری_پاتر_و_یادگاران_مرگ، #جی._کی.رولینگ، مترجم: #ویدا_اسلامیه، #کتابسرای_تندیس

این قسمت از کتاب، قسمت هفتم و آخر از مجموعه‌ی هری پاتر است که مثل قسمت ششم (هری پاتر و شاه‌زاده‌ی دورگه) روند کندی داشت. در این قسمت هم نویسنده شگفت‌زده‌مان می‌کنه و یک‌باره می‌فهمیم شخصیتی که منفی است در اصل شخصیت خوب و مثبتی است؛ این کار را اصلا نمی‌پسندم که جی.کی.رولینگ علاقه‌ی زیادی به این کار بی‌ربط داره. در فیلم هری پاتر تلفظ هرمیون به شکل هرماینی گفته شده که ظاهرا درست‌تره ولی من بر اساس کتاب در تمام قسمت‌ها هرمیون نوشتم. امتیاز: ۴ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

ولدمورت قصد دارد که هری پاتر را به دلیل بی‌اثر شدن جادوی باستانی مادرش در روز تولد هفده ساله‌گی‌اش در همان روز تولد به قتل برساند.
از طرفی هری به هم‌راه رون و هرمیون به دنبال جان‌پیچ‌های ولدمورت (گنجینه‌هایی که ولدمورت تکه‌هایی از روح خود را در آن‌ها برای رسیدن به جاودانه‌گی گذاشته است) ماجراهایی را دنبال می‌کنند که به کشته‌شدن بعضی از شخصیت‌های اصلی داستان می‌انجامد و در این راه هری به راز وسیله‌های مرگ‌باری پی می‌برد که صاحبشان را به قدرت ارباب مرگ بودن می‌رسانند آن‌ها از سه چیز تشکیل شده‌اند:
-ابرچوب‌دستی که به نام‌های چوب مرگ و چوب‌دستی سرنوشت نیز معروف است (یک چوب‌دستی از چوب درخت اقطی -یاس کبود- که آخرین صاحبش دامبلدور بوده است
-سنگ زنده‌گی مجدد (سنگ انگشتر پدربزرگ ولدمورت که توسط دامبلدور در کتاب ششم جان‌پیچ درون آن نابود شد)
-شنل نامرئی اصلی (شنلی که از پدر هری به او ارث رسیده است)

در این کتاب درباره‌ی گذشته‌ی دامبلدور به این حقیقت پی می‌بریم که پدر دامبلدور "پرسیوال" جنون مشنگ‌آزاری نداشته و در آزکابان (زندان جادوگرها) مرده است. هم‌چنین مشخص می‌شود اسنیپ شخصیت بدی نیست بل‌که در واقع طرف‌دار دامبلدور بوده که خود را در میان طرف‌داران لرد سیاه جا زده بوده تا محفل ققنوس را از نقشه‌ها باخبر کنند. اسنیپ به دست ولدمورت برای به دست آوردن مالکیت ابر چوبدستی کشته می‌شود و به هنگام مرگ خاطرات خود را به هری منتقل می‌کند و در اینجاست که هری می‌فهمد اسنیپ علاوه بر این که هم‌واره طرف‌دار او بوده مادر هری را هم از صمیم قلب دوست داشته و در واقع عاشقش بوده است و به علت عشق به مادر هری سپر مدافع او نیز مثل سپر مدافع مادر هری یک گوزن ماده بوده است. غیر از اسنیپ افراد زیاد دیگری هم در این قسمت کشته می‌شوند از جمله «هدویگ» جغد هری، مودی، دابی جن خانه‌گی (شخصیت مورد علاقه‌ی من)، فرد ویزلی، لوپین، تانکس و .... فصل آخر به رودررویی هری و دشمن اصلی‌اش ولدمورت می‌پردازد.
در پایان و ۱۹ سال بعد هری و جینی ویزلی ازدواج کرده و سه فرزند با نام‌های جیمز، آلبوس سوروس و لیلی دارند و در کنار آن‌ها هم رون ویزلی و هرمیون گرنجر نیز با هم ازدواج کرده و دو فرزند دارند و هری پدرخوانده‌ی فرزند لوپین، تد لوپین شده است.
و کتاب با این جمله تمام می‌شود: "نوزده سال بود که جای زخم، دیگر آزارش نداده بود. همه چیز عالی بود."

هری پاتر و شاهزاده‌ی دورگه جلد اول

توسط دپرام |

داستان های انگلیسی

,

جادوگران

,

داستانهای نوجوانان

,

جی کی رولینگ

| جمعه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۳ | 22:11

#هری_پاتر_و_شاهزاده‌ی_دورگه_جلد_اول، #جی._کی._رولینگ، مترجم: #ویدا_اسلامیه، #کتابسرای_تندیس

"هری پاتر و شاه‌زاده‌ی دورگه" ششمین کتاب از مجموعه‌ی هفت‌جلدی "هری پاتر" است. قلم نویسنده و داستان در این قسمت به پخته‌گی به‌تری نسبت به جلدهای قبلی رسیده ولی روند داستان خیلی کند شده که به نظرم ضعف این جلد نسبت به جلدهای قبلیست. امتیاز: ۳ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

پس از بازگشت لرد ولدمورت، جمعی از جادوگران گروهی را به ریاست آلبوس دامبلدور تاسیس می‌کنند. هری با دامبلدور کلاس خصوصی دارد و در این کلاس‌ها با گذشته‌ی تام ماروولو ریدل آشنا می‌شود و معلوم می‌شود که ولدمورت هفت جان پیچ دارد که پیش از آن دوتایشان نابود شده‌اند. استاد جادوی سیاه این سال، اسنیپ است و استاد قدیمی‌ای درس معجون‌سازی را تدریس می‌کند. در این قسمت بسیاری از رازها و روابط آشکار می‌شود.
در کتاب هری پاتر و شاه‌زاده‌ی دورگه رون با لاوندر براون رابطه‌ی عاشقانه‌ پیدا می‌کند که موجب قهر کردن هرمیون با او می‌شود. هری در این سال کتاب معجون‌سازی دست دومی پیدا می‌کند که صاحب قبلی آن شخصی به نام "شاه‌زاده‌ی دورگه" است. هری با کمک یادداشت‌های حاشیه‌ی کتاب که شاه‌زاده برای خودش نوشته است موفق می‌شود در درس معجون‌سازی شاگرد اول شود. هری به جینی ویزلی علاقه‌مند می‌شود اما روابطشان روابط عادی شاگردان مدرسه‌ای است و جینی هم دوست‌پسر خودش را دارد و عضو تیم کوییدیچ گریفیندور شده است. در پایان داستان هری و دامبلدور که برای یافتن یکی از جان پیچ‌ها به بیرون قلعه‌ی هاگوارتز رفته بودند، با دیدن علامت شوم به هاگوارتز باز می‌گردند و دراکو مالفوی که مرگ‌خواران را به قلعه راه داده بود دامبلدور را خلع سلاح می‌کند و سرانجام آلبوس دامبلدور توسط سیوروس اسنیپ کشته می‌شود و معلوم می‌شود که شاه‌زاده‌ی دورگه همان سیوروس اسنیپ بوده است.

هری پاتر و شاهزاده‌ی دورگه جلد اول

توسط دپرام |

داستان های انگلیسی

,

جادوگران

,

داستانهای نوجوانان

,

جی کی رولینگ

| سه شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳ | 9:18

همون‌طوری که قبلاً بهت نشون داده‌م منم مثل بغل دستیم اشتباه می‌کنم. البته چون من خیلی باهوش‌تر از اکثر مردم هستم ... البته باید منو ببخشی ... اشتباه‌هام هم به همون نسبت عظیم‌تره.

#هری_پاتر_و_شاهزاده‌ی_دورگه_جلد_اول، #جی._کی._رولینگ، مترجم: #ویدا_اسلامیه، #کتابسرای_تندیس، ص ۲۶۳

هری پاتر و شاهزاده‌ی دورگه جلد اول

توسط دپرام |

داستان های انگلیسی

,

جادوگران

,

داستانهای نوجوانان

,

جی کی رولینگ

| یکشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۳ | 17:10

بخشیدن کسانی که اشتباه کردن آسون‌تر از بخشیدن کسانیه که درست می‌گفتن.

#هری_پاتر_و_شاهزاده‌ی_دورگه_جلد_اول، #جی._کی._رولینگ، مترجم: #ویدا_اسلامیه، #کتابسرای_تندیس، ص ۱۳۰

هری پاتر و محفل ققنوس (جلد اول)

توسط دپرام |

داستان های انگلیسی

,

جادوگران

,

ادبیات نوجوانان

,

جی کی رولینگ

| شنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ | 21:9

#هری_پاتر_و_محفل_ققنوس_(جلد_اول)، #جی._کی._رولینگ، مترجم: #ویدا_اسلامیه، #کتابسرای_تندیس

از بین تمام قسمت‌های "هری پاتر" که تا حالا خوندم "هری پاتر و محفل ققنوس" به نظرم از همه تلخ‌تره و کم‌تر مناسب سن نوجوانانه. روحیات و رفتارهای "هری پاتر"، "هرمیون" و تا حدودی "رون" در این قسمت تغییر کرده و مدام شاهد غرغر و بداخلاقی "هری پاتر" هستیم و "هرمیون" و "رون" به نسبت کم‌تر ولی اون‌ها هم تغییرات رفتاری داشتند، نگاه خیلی خوش‌بینانه می‌تونه این باشه که یه دفعه دچار تغییرات دوران بلوغ شدند و نویسنده تا این حد ریزبین و دقیق بوده که البته باز هم نمی‌تونم قبول کنم چون دختر و پسرها منطقا نباید هر دو در یک‌زمان دچار این تغییرات شده باشند. در کل فضای داستان اعصاب‌خردکن و اذیت‌کننده است. بعد از خوندن چند قسمت از هری پاتر به این نتیجه رسیدم که ضعفی در داستان‌های هری پاتر وجود داره که گاهی شخصیت‌ها به شکل افراطی خیلی باهوش و عاقل هستند و گاهی کندذهن و کاملا گیج؛ گاهی شخصیت‌ها در مورد چیزی که باید حرف بزنند به شکل آزاردهنده‌ای حرف نمی‌زنند و سکوت می‌کنند و این مساله مشکلات زیادی براشون درست می‌کنه و .... امتیاز: ۳ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

بعد از سپری کردن تعطیلاتی کسل‌کننده در کنار خانواده‌ی دورسلی و بی‌خبری از دنیای جادو، ذهن هری درگیر این می‌شود که با وجود بازگشت ولدمورت چه به سر دنیای سحر و جادو می‌آید؟
سال پنجم حضور هری در هاگوارتز با اتفاقاتی از قبیل: فاصله گرفتن دانش‌آموزان از او، سوالاتی که برای او درباره‌ی رابطه‌ی پدر و پدرخوانده‌اش به وجود می‌آید، معلم جدیدی که برای تدریس درس دفاع در برابر جادوی سیاه آمده و با قوانین جدیدش آسایش را از همه‌ی مدرسه گرفته، تغییرات در تیم کوویدیچ، روش جدید و سختی که برای برگزاری امتحانات مدرسه در پیش گرفته شده و اعتراضاتی که توسط دانش‌آموزان در پی این تغییرات صورت گرفته؛ اما همه‌ی این‌ها در برابر تهدید بزرگی که سر راهش بود، یعنی بازگشت ولدمورت، هیچ بود! تهدیدی که نه وزارت سحروجادو و نه باقی قدرت‌ها نمی‌توانستند جلوی آن را بگیرند.
از آن‌جایی که معلم جدید خانم آمبریج هرگونه تدریس دفاع در برابر جادوی سیاه را غدقن کرده، هرمیون ابتدا هری را راضی به تدریس این درس به صورت پنهانی و سپس بقیه‌ی دانش‌آموزان را تشویق به فراگیری این دانش می‌کند و از آن‌ها می‌خواهد به هری اعتماد کنند و برگه‌ای که در آن موافقت کامل خود با تشکیل این کلاس اعلام کرده‌اند را امضا کنند.
آنها اسم خود را «ارتش دامبلدور» می‌گذارند و شروع به تمرین می‌کنند تا این‌که آمبریج از فعالیت آنها باخبر می‌شود و قوانین سخت‌تری برای مدرسه درنظر می‌گیرد.
هری از وجود اتاقی در مدرسه به نام اتاق نیازمندی‌ها مطلع می‌شود و این‌بار مصمم‌تر از همیشه کلاس‌های دفاع در برابر جادوی سیاه را ادامه می‌دهد.
اسنیپ به درخواست دامبلدور به هری آموزش می‌دهد تا از هرگونه دخالتی در افکار و خاطراتش جلوگیری کند و هری در طی این تمرین‌ها متوجه حقایقی درباره‌ی زنده‌گی خودش و پدر و مادرش می‌شود.
هر روزی که می‌گذرد، اوضاع سخت‌تر می‌شود.

هری پاتر و جام آتش (جلد اول)

توسط دپرام |

داستان های انگلیسی

,

جادوگران

,

ادبیات نوجوانان

,

جی کی رولینگ

| یکشنبه نهم اردیبهشت ۱۴۰۳ | 18:4

#هری_پاتر_و_جام_آتش_(جلد_اول)، #جی.کی.رولینگ، مترجم: #ویدا_اسلامیه، #کتابسرای_تندیس

روند داستان در این قسمت از مجموعه‌ی هری‌ پاتر کندتر پیش می‌ره. اخلاق‌مداری بیش از حد هری‌ پاتر در داستان در نگاه اول غیرواقعی به نظر می‌رسه هر چند کاملا درکش می‌کنم و در دنیای واقعی چنین فردی را دیده‌ام. هرمیون جزو به‌ترین دوست‌هایی که در کتاب‌ها خوندمه ولی دوستی مثل هرمیون هیچ‌وقت ندیده‌ام. امتیاز: ۶ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

داستان کتاب «هری پاتر و جام آتش» درباره‌ی مسابقه‌ای بزرگ و نفس‌گیر بین مدرسه‌ی هاگوارتز و دو مدرسه‌ی جادوگری دیگر است. در این مسابقه تنها سه نفر حق شرکت دارند و باید حداقل هجده سال داشته باشند ولی به طرز عجیبی نام هری پاتر نیز برای شرکت در این مسابقه خوانده می‌شود. این مسابقه مرگ‌بار است و «دامبلدور»، مدیر مدرسه‌ی علوم و فنون جادوگری هاگوارتز و استادان دیگر تمایل به شرکت هری در این مسابقه را ندارند ولی هیچ‌کس نمی‌تواند از قوانین دنیای جادوگری سرپیچی کند. حریفان هری پاتر در این مسابقه ویکتور کرام از مدرسه‌ی دورمسترانگ، فلور دلاکور از مدرسه‌ی بوباتون و سدریک دیگوری از مدرسه‌ی هاگوارتز هستند که دانش‌آموزانی بسیار قوی و شاخص هستند. در این مسابقه اتفاقات غم‌انگیزی می‌افتد و سدریک دیگوری به دست «لرد ولدمورت» کشته می‌شود. در این کتاب از مجموعه‌ی هری پاتر «ولدمورت» لرد سیاه خبیث به شکل فیزیکی خود برمی‌گردد و با هری پاتر روبه‌رو می‌شود.

هری پاتر و زندانی آزکابان

توسط دپرام |

داستان های انگلیسی

,

جادوگران

,

ادبیات نوجوان

,

جی کی رولینگ

| دوشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۴۰۳ | 4:8

#هری_پاتر_و_زندانی_آزکابان، #جی.کی.رولینگ، مترجم: #ویدا_اسلامیه، #کتابسرای_تندیس

داستان کتاب پرکشش و جذاب بود، هر چند داستان‌های تخیلی ژانر مورد علاقه‌ی من نیستند ولی این کتاب به نظرم خوب بود. گره‌ها و پیش‌رفت چندوجهی داستان موجب شده بود که داستان گیرایی از کار دربیاد. چاپی که من مطالعه کردم چاپ چهلم کتاب بود، ولی متعجبم که کتاب هنوز ایرادهای چاپی زیادی داره، پس کی قراره این ایرادها برطرف بشه!!؟ امتیاز: ۶۷ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

پس از این‌که عمه مارج وارد خانه‌ی خالهٔ هری پاتر می‌شود با هری درگیری پیدا می‌کند و هری ناخواسته و بر اثر عصبانیت زیاد باعث اتفاق ناخوش‌آیندی می‌شود: عمه مارج باد شده و مانند بادکنکی به هوا می‌رود.
هری از خانه فرار می‌کند و منتظر مجازات وزارت جادو می‌ماند زیرا انجام جادو برای افراد زیر سن قانونی ممنوع است و هری فقط ۱۳ سال سن دارد. هری مطلع می‌شود که سیریوس بلک (همان کسی که با هم‌دستی با ولدمورت به پدر و مادر هری خیانت کرده) اکنون از زندان فرار کرده و حالا دنبال اوست و به همین دلیل وزارت برای او حکم اخراج نمی‌فرستد تا بتواند در مدرسه‌ی هاگوارتز در امان باشد.
هری در دورانی سخت قرار دارد که هم‌واره باید مواظب باشد که مورد حمله‌ی سیریوس بلک قرار نگیرد. اما در پایان مشخص می‌شود که سیریوس بلک دوست صمیمی پدرش و پدرخوانده‌ی هری است و کسی که پدرش را به ولدمورت لو داده پیتر پتی گرو بوده که خودش را به شکل موشی درآورده بوده که از قضا موش‌خانه‌گی رون ویزلی به‌ترین دوست هری بوده‌ است. اما درست وقتی که همه چیز درست می‌شود و سیریوس موش را به شکل انسانی‌اش برمی‌گرداند و همه به این‌که به وسیله‌ی او بی‌گناهی سیریوس را ثابت کنند امیدوار می‌شوند همه چیز نقش بر آب شده و پیتر پتی‌ گرو فرار می‌کند. بعد از این‌که سیریوس دوباره زندانی می‌شود هری و هرمیون گرنجر، دوست صمیمی‌اش، با کمک ساعت جادویی هرمیون به گذشته بازگشته و سیریوس را نجات می‌دهند. هم‌چنین هری با موجوداتی به نام دیوانه‌ساز مبارزه می‌کند. در نهایت سیریوس بلک به کمک ساعت زمان هرمیون گرنجر فرار کرده و هری به مدرسه بازمی‌گردد.

نزدیکی

توسط دپرام |

ادبیات

,

داستان غیر فارسی

,

رمان انگلیسی

,

داستان های انگلیسی

| شنبه بیست و پنجم آذر ۱۴۰۲ | 19:47

#نزدیکی، #حنیف_قریشی، ترجمه‌ی #نیکی_کریمی، #نشر_چشمه

داستان با روشی کاملا تکراری روایت شده و هیچ نکته و ایده‌ی جدید و خاصی ندارد، نگاه داستان به انسان هم نگاه جدید و خاصی نیست. امتیاز: ۲ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

شخصیت اصلی داستان تصمیمش را گرفته، او می‌خواهد زن و فرزندانش را برای همیشه ترک کند. هم‌سری که از جنس او نیست و همه‌ی تلاش‌هایش برای نزدیک شدن به او بی‌نتیجه مانده است. گرچه او بارها این اقدام را در ذهن خود مرور کرده و به آن فکر کرده است، اکنون درگیر توجیهات ذهنی و فلسفه‌بافی شده است. توجیهاتی که این حرکت را تایید کند و او را از گرفتارهای وجدانش آزاد کند.
او و هم‌سرش افراد موفقی هستند که جای‌گاه خوبی به لحاظ شغلی و اجتماعی دارند. اما این ویژه‌گی‌ها سودی برای ازدواجشان نداشته است. آن‌ها درگیر سوء تفاهم، حقارت، روابطی خالی از عاطفه هم‌راه با احساس تنهایی و دورافتاده‌گی شده‌اند. از بیرون زنده‌گی آن‌ها کامل و بی‌نقص به نظر می‌رسد؛ هم‌سری قدرت‌مند که وجهه‌ی خوبی از خود به دیگران نشان داده، فرزند و منزلی مناسب! با این وجود، فضای زنده‌گی، خانه و روابطشان حال‌وهوای خانه‌ای راحت و آسوده را منتقل نمی‌کند.

نزدیکی

توسط دپرام |

ادبیات

,

داستان غیر فارسی

,

رمان انگلیسی

,

داستان های انگلیسی

| شنبه بیست و پنجم آذر ۱۴۰۲ | 0:19

خیلی جالب است که حتی در بهترین روابط هم پس از گذشت سال‌ها بخش‌های کشف‌نشده‌ای از آدم‌ها ناگهان نمایان می‌شود، درست مثل حفاری باستان‌شناسی. همیشه چیزی برای جست‌وجو و فهمیدن وجود دارد.

#نزدیکی، #حنیف_قریشی، ترجمه‌ی #نیکی_کریمی، #نشر_چشمه، ص ۹۶

نزدیکی

توسط دپرام |

ادبیات

,

داستان غیر فارسی

,

رمان انگلیسی

,

داستان های انگلیسی

| پنجشنبه بیست و سوم آذر ۱۴۰۲ | 15:18

اگر زندگی کردن را هنر بدانیم، واقعاً هنر عجیبی است؛ هنر لذت بردن، به‌خصوص لذت روحی از هر چیزی است که برای رسیدن به آن تمام این‌ها باید دست‌به‌دست هم بدهند: هوش، جذابیت، بختِ مساعد، پرهیزکاری و تقوای خودخواسته، فهم‌وشعور، ذوق، آگاهی و شناخت غم‌واندوه، و تضادهای درونی که بخش مهمی از زندگی است. ثروت حیاتی نیست، اما هوش آدمی برای ثروت‌اندوزی ضرورت دارد. حالا که فکر می‌کنم می‌بینم آدم‌های بااستعداد کسانی‌اند که آزاد زندگی می‌کنند، نقشه‌های بزرگ در سر دارند و مطمئن‌اند که برآورده می‌شوند. آن‌ها بهترین همراهان‌اند.

#نزدیکی، #حنیف_قریشی، ترجمه‌ی #نیکی_کریمی، #نشر_چشمه، ص ۶۳

نزدیکی

توسط دپرام |

ادبیات

,

داستان غیر فارسی

,

رمان انگلیسی

,

داستان های انگلیسی

| سه شنبه بیست و یکم آذر ۱۴۰۲ | 23:9

اگر نتوانی زن‌ها را راضی کنی، لااقل می‌توانی کمی امیدوارشان کنی.

#نزدیکی، #حنیف_قریشی، ترجمه‌ی #نیکی_کریمی، #نشر_چشمه، ص ۱۳

در جست‌وجوی آلاسکا

توسط دپرام |

داستان های انگلیسی

,

جان گرین

,

فاطمه جابیک

,

نشر میلکان

| پنجشنبه دوم شهریور ۱۴۰۲ | 19:10

#در_جست‌وجوی_آلاسکا، #جان_گرین، ترجمه‌ی #فاطمه_جابیک، #نشر_میلکان

داستان کتاب در فضای نوجوانان انگلیسی در سنین دبیرستان می‌گذشت ولی به نظر من این فضا بیش‌تر با جوانان ایرانی در سال‌های اول دانش‌گاه شباهت داشت به همین دلیل به نظرم کتاب برای کشور ایران مناسب سن نوجوانان نیست. در کل کتاب، کمی به‌تر از متوسط بود. داستان کمی به مساله‌ی وجود و یا عدم‌وجود دنیای پس از مرگ می‌پردازد. بر اساس اتفاق اصلی داستان، داستان به دو بخش قبل و بعد تقسیم می‌شود که تقریبا هر بخش نیمی از کتاب را تشکیل می‌دهد. امتیاز: ۵ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

مایلز پاج هالتر از زنده‌گی امن خود در خانه خسته شده است. تمام زنده‌گی مایلز بدون اتفاقی خاص سپری شده و علاقه‌ی شدیدش به آخرین سخنان چهره‌های برجسته، فقط و فقط او را نسبت به تجربه‌ی ماجراجویی، مشتاق‌تر کرده است. مایلز به دنیای گاهاً دیوانه‌وار و پرماجرای مدرسه‌ی شبانه‌روزی کلور کریک قدم می‌گذارد و زنده‌گی‌اش کاملاً با گذشته متفاوت می‌شود، زیرا در این مدرسه، آلاسکا یانگ حضور دارد؛ دختری جذاب، باهوش، بامزه، کله‌شق و بسیار شگفت‌انگیز. آلاسکا خودش به تنهایی یک ماجراجویی بزرگ به حساب می‌آید. این دختر، مایلز را به جهان خود می‌کشاند و قلب او را می‌رباید... در اواسط داستان آلاسکا در اثر یک تصادف شدید جان خود را از دست می‌دهد.

در جست‌وجوی آلاسکا

توسط دپرام |

داستان های انگلیسی

,

جان گرین

,

فاطمه جابیک

,

نشر میلکان

| پنجشنبه دوم شهریور ۱۴۰۲ | 18:48

آخرین کلمات فرانسوا رابله: "من به جست‌‌وجوی شاید بزرگ می‌روم."

#در_جست‌وجوی_آلاسکا، #جان_گرین، ترجمه‌ی #فاطمه_جابیک، #نشر_میلکان، ص ۲۶۰

قدیس، رئیس و موج‌سوار درس‌هایی خارق‌العاده از عشق و زندگی

توسط دپرام |

خودیاری

,

داستان های انگلیسی

,

English fiction

,

رابین شارما

| جمعه بیستم مرداد ۱۴۰۲ | 0:53

#قدیس،_رئیس_و_موج‌سوار #درس‌هایی_خارق‌العاده_از_عشق_و_زندگی، #رابین_شارما، مترجم: #صدرا_صمدی_دزفولی، #نشر_مون

کتاب‌هایی از این شکل انرژی مثبت و خوبی دارند ولی در این میان چند اشکال وجود دارد که دو مورد را بیان می‌کنم، اول این‌که کلی اطلاعات و نتیجه‌گیری در کتاب ارائه می‌شود که مبناهای منطق را رعایت نکرده‌اند، مثلا نویسنده به راحتی نتیجه می‌گیرد که تمام مشکلات از فلان رفتار آدمی ناشی می‌گردد ولی هیچ دلیل و مدرکی برای این ادعا ارائه نمی‌کند گویا ما باید بدون هیچ منطقی باور کنیم که نویسنده به منبع عظیمی وصل است و هر چه می‌گوید درست است. دوم این‌که راه‌کارهای دقیق و مشخصی ارائه نمی‌گردد و بیش‌تر به حرف‌های ساده و تکراری و بیان مشکلات پرداخته می‌شود تا راه‌کارهای دقیق و عملی، مشکلات مشخص است و نویسنده هزاران بار مشکلاتی که همه می‌دانیم را تکرار می‌کند. در کل به نظرم کتاب حرف جدیدی نمی‌زد. ضمنا در کتاب وقتی می‌خواست یک کتاب‌خانه‌ی درجه یک را توصیف کند به مبلمان گران‌قیمت و ... اشاره می‌کرد ولی در عین حال دعوت به راحتی و ساده بودن و ... می‌کرد، تناقضاتی از این دست در کتاب زیاد مشاهده می‌شد. داستان کتاب را واقعا نمی‌شد داستان دانست، کتاب فقط در شروع کمی داستان‌گونه بود و بقیه‌ی کتاب را به سختی می‌توان داستان دانست. امتیاز: ۴ از ۱۰.

قدیس، رئیس و موج‌سوار درس‌هایی خارق‌العاده از عشق و زندگی

توسط دپرام |

خودیاری

,

داستان های انگلیسی

,

English fiction

,

رابین شارما

| پنجشنبه نوزدهم مرداد ۱۴۰۲ | 23:21

من به این مسئله پی بردم که موفقیت در زندگی به توازن و تعادل بستگی دارد. تجربه رمزوراز زندگی بدون عمل‌گرا بودن و گام برداشتن در مسیر طرح و سپس فهم رؤیاهای خود، چیزی بیش از "بی‌تفاوتی معنوی" و شانه خالی کردن نیست. در عین حال، این هم که افراد روزهایشان را صرف برنامه‌ریزی، سازمان‌دهی و تمرکز کنند، چیزی بیش از تلاش برای کنترل تمامی مسائل نیست. اگر به این شکل کار و زندگی کنیم، جایی برای احتمالاتی که زندگی می‌تواند به ما ارزانی کند، وجود نخواهد داشت و این احتمالات نمی‌توانند خودشان را با زندگی‌مان در هم آمیزند.
باز هم نتوانستم از این نکته چشم‌پوشی کنم که: موضوع زندگی، موضوع توازن و تعادل است.

#قدیس،_رئیس_و_موج‌سوار #درس‌هایی_خارق‌العاده_از_عشق_و_زندگی، #رابین_شارما، مترجم: #صدرا_صمدی_دزفولی، #نشر_مون، ص ۲۲۰

قدیس، رئیس و موج‌سوار درس‌هایی خارق‌العاده از عشق و زندگی

توسط دپرام |

خودیاری

,

داستان های انگلیسی

,

English fiction

,

رابین شارما

| پنجشنبه نوزدهم مرداد ۱۴۰۲ | 0:42

برای تغییر جهان، هرکدوم از ما باید صورتی متعالی‌تر از رهبری رو در پیش بگیره و کارها رو به روشی متفاوت انجام بده. فرصت بزرگی در اختیارتون قرار داره، جک. اگه همرنگ جماعت نشی و به جای عمل از موضع ترس از موضع عشق وارد عمل بشی، می‌تونی به روش خاص خودت توی این جهان رهبری کنی. اگه توی انجام فعالیت‌های تجاری، خودت رو وقف ارائه خدمات اصیل، خلق ارزش، برقراری رابطه و رسیدن به نتایج بُرد-بُرد توی همه معامله‌ها کنی، به طور قطع زندگی‌ت تغییر می‌کنه. قوانین طبیعت همیشه و در همه حال بر شیوه عملکرد زندگی حاکم بوده‌ان و برای مشاهده درستی حرف‌هام کافیه به طبیعت نگاه کنی. اگه با همدیگه هماهنگ باشیم، چیزهای بیشتری برای همه وجود خواهد داشت. این درس برای کسانی که الان توی عرصه کسب وکار فعالیت دارن بزرگ‌ترین درسه و اگه نتونیم درکش کنیم جهان از این هم آشفته‌تر می‌شه.

#قدیس،_رئیس_و_موج‌سوار #درس‌هایی_خارق‌العاده_از_عشق_و_زندگی، #رابین_شارما، مترجم: #صدرا_صمدی_دزفولی، #نشر_مون، صص ۲۰۸ و
۲۰۹

قدیس، رئیس و موج‌سوار درس‌هایی خارق‌العاده از عشق و زندگی

توسط دپرام |

خودیاری

,

داستان های انگلیسی

,

English fiction

,

رابین شارما

| پنجشنبه نوزدهم مرداد ۱۴۰۲ | 0:39

هرقدر که برای این جهان مفيد و سودمند باشید، به همان اندازه در زندگی‌تان خوشبخت خواهید بود.

#قدیس،_رئیس_و_موج‌سوار #درس‌هایی_خارق‌العاده_از_عشق_و_زندگی، #رابین_شارما، مترجم: #صدرا_صمدی_دزفولی، #نشر_مون، ص ۲۰۰

قدیس، رئیس و موج‌سوار درس‌هایی خارق‌العاده از عشق و زندگی

توسط دپرام |

خودیاری

,

داستان های انگلیسی

,

English fiction

,

رابین شارما

| چهارشنبه هجدهم مرداد ۱۴۰۲ | 3:25

لف تولستوی:
زندگی کوتاه است. مهم‌ترین موضوعات زندگی‌تان را فراموش نکنید، زندگی برای خدمت به مردم و انجام کارهای خوب برای آن‌ها.

#قدیس،_رئیس_و_موج‌سوار #درس‌هایی_خارق‌العاده_از_عشق_و_زندگی، #رابین_شارما، مترجم: #صدرا_صمدی_دزفولی، #نشر_مون، ص ۱۸۸

قدیس، رئیس و موج‌سوار درس‌هایی خارق‌العاده از عشق و زندگی

توسط دپرام |

خودیاری

,

داستان های انگلیسی

,

English fiction

,

رابین شارما

| سه شنبه هفدهم مرداد ۱۴۰۲ | 0:14

"کار دیگه‌ای که برای بدنم انجام می‌دم، ماساژ گرفتنه. من دوستی دارم که هر هفته می‌آد من رو ماساژ بده. بدنم رو نرم نگه می‌داره، گردش خون رو افزایش می‌ده و بهم کمک می‌کنه توی بهترین حالت بمونم. تا حالا ماساژ گرفته‌ای دوست من؟"
"راستش نه."
"سعی کن مدام ماساژ بگیری. در واقع، بهت اصرار می‌کنم این کار رو بکنی. اون وقت متوجه می‌شی چقدر آروم و پرانرژی می‌شی و نسبت به خودت احساس خیلی خوبی پیدا می‌کنی. این یه کار عالی دیگه برای دوست داشتن خودت و خوب رفتار کردن با خودته. در هر حال، زندگی کوتاه‌تر از اینه که عشق خیلی زیادی به خودت ندی."

#قدیس،_رئیس_و_موج‌سوار #درس‌هایی_خارق‌العاده_از_عشق_و_زندگی، #رابین_شارما، مترجم: #صدرا_صمدی_دزفولی، #نشر_مون، ص ۱۶۹

قدیس، رئیس و موج‌سوار درس‌هایی خارق‌العاده از عشق و زندگی

توسط دپرام |

خودیاری

,

داستان های انگلیسی

,

English fiction

,

رابین شارما

| یکشنبه پانزدهم مرداد ۱۴۰۲ | 22:28

"'جهان جای دوستانه‌ایه' و مهم نیست چه اتفاقی بیفته. به هر حال بهترین اتفاق می‌افته. سرنوشت تو همون‌طور که مقدر شده، آشکار می‌شه. توی این مسیر، از بودن در لحظه لذت ببر. همۀ لحظه‌ها رو زندگی کن. همه لحظه‌ها رو واقعی و اصیل باش. با لذت و از اعماق قلبت زندگی کن. زندگی خودش هوای خودش رو داره."

#قدیس،_رئیس_و_موج‌سوار #درس‌هایی_خارق‌العاده_از_عشق_و_زندگی، #رابین_شارما، مترجم: #صدرا_صمدی_دزفولی، #نشر_مون، ص ۱۳۳

قدیس، رئیس و موج‌سوار درس‌هایی خارق‌العاده از عشق و زندگی

توسط دپرام |

خودیاری

,

داستان های انگلیسی

,

English fiction

,

رابین شارما

| یکشنبه پانزدهم مرداد ۱۴۰۲ | 7:37

هلن کلر می‌گه: 'هیچ فرد بدبینی هیچ‌گاه راز ستارگان را کشف نکرد یا به سرزمینی کشف‌نشده نرفت یا بهشت جدیدی را به روی روح انسان نگشود.'

#قدیس،_رئیس_و_موج‌سوار #درس‌هایی_خارق‌العاده_از_عشق_و_زندگی، #رابین_شارما، مترجم: #صدرا_صمدی_دزفولی، #نشر_مون، ص ۱۱۰

قدیس، رئیس و موج‌سوار درس‌هایی خارق‌العاده از عشق و زندگی

توسط دپرام |

خودیاری

,

داستان های انگلیسی

,

English fiction

,

رابین شارما

| جمعه سیزدهم مرداد ۱۴۰۲ | 20:45

هرمان هسه توی کتاب دمیان نوشته: 'تنها وظیفه واقعی هر انسانی یافتن راهی به ضمیر خویش است ... تسلیم نشدن در برابر تقدیر و کشف سرنوشت خویشتن و زیستنِ درونی کامل و قاطعانه آن سرنوشت. هر چیز دیگری غیر از این، اصل نیست و ساختگی است؛ تلاشی برای گریز، فرار به آرمان‌های توده مردم، تبعیت از جمع و ترس از باطنِ خویشتن.'

#قدیس،_رئیس_و_موج‌سوار #درس‌هایی_خارق‌العاده_از_عشق_و_زندگی، #رابین_شارما، مترجم: #صدرا_صمدی_دزفولی، #نشر_مون، ص ۸۶

قدیس، رئیس و موج‌سوار درس‌هایی خارق‌العاده از عشق و زندگی

توسط دپرام |

خودیاری

,

داستان های انگلیسی

,

English fiction

,

رابین شارما

| پنجشنبه دوازدهم مرداد ۱۴۰۲ | 17:34

آرتور شوپنهاور گفته: "هر انسانی محدودیت افق دید خودش را با محدودیت امکانات جهان اشتباه می‌گیرد."

#قدیس،_رئیس_و_موج‌سوار #درس‌هایی_خارق‌العاده_از_عشق_و_زندگی، #رابین_شارما، مترجم: #صدرا_صمدی_دزفولی، #نشر_مون، ص ۴۸

مطالب قدیمی تر
موضوعات وب
  • عمومی
  • کتاب
  • مناسبت‌ها
پیوندها
  • حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ حسین وحید خراسانی
  • حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ میرزا جواد تبریزی
  • حضرت آیت الله سید علی حسینی سیستانی
  • رضا امیرخانی
  • صیبحوا
  • دکتر محسن رضایی
  • دریچه ای رو به هنر و فرهنگ
  • عطش انتظار
  • داستان مهدخت ایران روشنک
  • 💞موسیقی💞
آرشیو وب
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • تیر ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آبان ۱۴۰۱
  • مهر ۱۴۰۱
  • آرشيو
برچسب ها
  • شیخ عباس قمی ره (1163)
  • کلیات مفاتیح الجنان (1163)
  • اقبال الاعمال (728)
  • ماه رمضان (594)
  • ماه رجب (444)
  • فروردین (427)
  • ماه شعبان (383)
  • اردیبهشت (326)
  • رمان (311)
  • اسفند (289)
  • خرداد (222)
  • بهمن (196)
  • ماه ذو الحجه (176)
  • ادبیات (171)
  • داستان های انگلیسی (136)
  • تیر (127)
  • داستان های فارسی (115)
  • داستان های آمریکایی (112)
  • شهریور (101)
  • رمان خارجی (97)

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای به نام خدا محفوظ است .