اعجوبه

#اعجوبه، #آر.جی._پلاچیو، مترجم: #فرح_بهبهانی، #نشر_پیدایش

اعجوبه کتابی عالیست که به نظرم حتما باید خواند. هر آن‌چه که می‌توان از یک رمان انتظار داشت را این رمان دارد. این رمان در ستايش مهربانیست. مدیر مدرسه آقای توشمن، سامر و جک آن‌قدر خوبند که چند بار آرزو کردم که کاش مدیر مدارس ما مثل آقای تومن باشند و کاش دوستانی مثل سامر و جک داشتم. به خصوص سامر فوق‌العاده است. و دلم خیلی برای ویا سوخت، خیلی. داستان از زبان چند شخصیت ولی با محوریت آگوست روایت می‌شود. امتیاز ۱۰ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

با شروع شدن کلاس پنجم، آگوست می‌خواهد به مدرسه برود. آگوست فقط می‌خواهد با او مانند یک بچه معمولی رفتار شود. ولی شاگردان مدرسه جدید نمی‌توانند از کنار صورت غیرعادی او عادی عبور کنند. یکی دو نفر از بچه‌ها او را می‌پذیرند و بقیه خیر. ماجراهایی که بین بچه‌ها پیش می‌آید و از طرفی مشکلات خانواده‌ی آگوست فراز و فرودهای داستان را شکل می‌دهند. از طرفی به حاشیه رفتن ویا (خواهر آگوست) در خانواده و مظلومیت ویا هم یکی از قسمت‌های غم‌انگیز ماجراست
.

اعجوبه

فکر می‌کنم قانونی باید باشد که هر کس در دنیا حتی برای یک بار هم که شده در زندگی‌اش روی صحنه برود و مردم ایستاده برایش ابراز احساسات بکنند.

#اعجوبه، #آر.جی._پلاچیو، مترجم: #فرح_بهبهانی، #نشر_پیدایش، ص ۳۷۸

بودن (رمان)

#بودن_(رمان)، #یرژی_کاشینسکی، ترجمه: #مهسا_ملک‌مرزبان، #نشر_آموت

داستان کتاب در ظاهر ساده بود ولی در لایه‌ی دیگری به اتفاقاتی که در سیاست زیاد می‌افتد اشاره داشت. خیلی با کتاب ارتباط برقرار نکردم. امتیاز: ۴ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

کتاب بودن درباره پیرمردی به نام چنس است. مردی که تنها با یک تلویزیون رفیق بوده است. او در کودکی مادرش را از دست می‌دهد و پدرش را هم نمی‌شناسند. مردی او را به خانه‌اش می‌برد و چنس در باغ او، به باغ‌بانی و مراقبت از گل‌ها و گیاهان مشغول می‌شود. حالا چهل سالی از آن روز گذشته است و صاحب خانه‌ای که چنس در آن باغبانی می‌کرد از دنیا رفته است. چنس به ناچار باید با جامعه روبه‌رو شود و پایش را از خانه‌ای که در گذشته در آن زندگی می‌کرده است، بیرون بگذارد. او با اتفاقات و مردمی عجیب مواجه می‌شود و ناخواسته به خانه یکی از تاجران بزرگ وارد می‌شود و بدون این که نیت فریب داشته باشد با ساده‌گی به مدارج بالایی می‌رسد.

شب اوّل رجب

شب شريفى است، و در آن چند عمل وارد است: اوّل: چون هلال ماه را مشاهده كند بگويد:اللَّهُمَّ أَهِلَّهُ عَلَيْنَا بِالْأَمْنِ وَ الْإِيمَانِ وَ السَّلامَةِ وَ الْإِسْلامِ رَبِّي وَ رَبُّكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ .
خدايا! شروع اين ماه را بر ما با ايمنى و ايمان و سلامت و اسلام قرار ده، ) اى ماه (پروردگار من و تو خدای عزّتمند و پر شكوه است.
و روايت شده: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله هنگامیكه هلال ماه رجب را میديد میگفت:اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ رَمَضَانَ وَ أَعِنَّا عَلَى الصِّيَامِ وَ الْقِيَامِ وَ حِفْظِ اللِّسَانِ وَ غَضِّ الْبَصَرِ وَ لا تَجْعَلْ حَظَّنَا مِنْهُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ .
خدايا براى ما در ماه رجب و شعبان بركت قرار ده، و ما را به ماه رمضان برسان، و بر روزه رمضان و بيدارى شب و نگهدارى زبان و فروبستن چشم كمك فرما، و بهره ما را از ماه رمضان، گرسنگى و تشنگى قرار مده.
دوّم: چنان كه بعضى از علما فرموده اند غسل كند.
از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله روايت شده: هركه ماه رجب را بيابد، و در اوّل و وسط و آخر آن غسل كند پس از انجام آن مانند روزى كه از مادر متولد شده بود از گناهان خود بيرون آمده و پاك میشود.
سوم: حضرت حسين عليه السّلام را زيارت كند.
چهارم: پس از نماز مغرب بيست ركعت نماز به جاى آورد، به اين ترتيب كه در هر هر ركعت پس از سوره «حمد» يك مرتبه سوره «توحيد» را خوانده، و پس از هر دو ركعت سلام دهد، تا خود و اهل و اولاد و مالش محفوظ بماند، و از عذاب قبر ايمنى يابد و از صراط به سرعت برق بدون حسابرسى

ادامه نوشته

۲ بهمن بهمن روز، جشن بهمنگان

بهمنگان یکی از جشن‌های ایرانی در بهمن روز از بهمن ماه برابر با روز دوم بهمن است.

محتویات

  • ۱ریشه‌شناسی بهمنگان
  • ۲دربارهٔ وهومن
  • ۳بهمنگان در نوشته‌های کهن
  • ۴پرنده و گل ویژه بهمنگان
  • ۵پانویس
  • ۶منابع

ریشه‌شناسی بهمنگان

بهمن از واژه اوستایی وهومن Vohumana گرفته شده که با «اندیشه نیک»، «منش نیک» و «خرد سپندینه» (: «خرد مقدس») برابر نهاده شده

ادامه نوشته

اگنس

#اگنس، #پتر_اشتام، مترجم: #محمود_حسینی‌زاد، #نشر_افق

تا اواسط رمان هر چند گیرا بود ولی روال معمول و ساده‌ای داشت ولی در نیمه‌ی دوم رمان، روال داستان کمی گره‌‌دارتر و غم‌گین‌تر شد. در کل کتاب نسبتا خوبی بود. ظاهرا در روزگار ما همین که نویسنده‌ (که در روان‌شناسی و ادبیات انگلیسی تحصیل کرده) مثل بعضی نویسنده‌ها اصراری بر نویسنده‌گی محیرالعقول نداشته و روان و ساده نوشته کار ستودنی و بزرگی کرده و باید قدردانش بود. امتیاز: ۷ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

راوی کتاب اگنس، نویسنده‌ایست که داستان خودش و دختری که عاشق او شده است را می‌نویسد. در واقع، شخصیت اصلی داستان او، آن دختر است. مرد نویسنده روزی به کتاب‌خانه می‌رود و در آن‌جا اگنس را می‌بیند. کم‌کم با هم آشنا می‌شوند و شیفته‌ی یک‌دیگر می‌شوند. پس از مدتی، اگنس از او می‌خواهد که رمانی درباره‌اش بنویسد. درباره‌ی هردوی آن‌ها. داستان از روز آشنایی آن‌ها آغاز می‌شود. هرجایی که با هم می‌روند، هر اتفاقی می‌افتد و حتی هر لباسی که می‌پوشند و هرچه می‌خورند، در داستان روایت می‌شود؛ تا وقتی که داستان به زمان حال در رابطه‌ی آن‌ دو می‌رسد؛ جایی که دیگر نویسنده نمی‌داند چه اتفاقی می‌افتد. پس تصمیم می‌گیرد تا از تخیل خودش استفاده کند و بنویسد. هرچه در داستان می‌نویسد، آن دو تصمیم می‌گیرند به همان شکل انجام دهند. زندگی مسیر خودش را در آرامش طی می‌کند و آن‌ها با داستان خودشان پیش می‌روند. هیچ اتفاق قابل توجهی نمی‌افتد. نویسنده یک روز به اگنس می‌گوید که به نظرش زندگیشان خیلی یک‌نواخت شده است؛ اما اگنس روی ادامه دادن داستان پافشاری می‌کند و حتی پیشنهاد می‌دهد که مرد اتفاقات هیجان‌انگیزتری در داستان بنویسد. تا زمانی که اتفاقی غیرمنتظره در زندگی آن‌ها می‌افتد، اگنس باردار می‌شود و نویسنده بچه نمی‌خواهد، این اتفاق نه تنها داستان را، بلکه رابطه‌ی آن دو را نیز تغییر می‌دهد.
بعد از این اتفاق اگنس مدتی نویسنده را ترک می‌کند چون قصد دارد بچه را نگه دارد، بعد از مدتی نویسنده از طریق دوست اگنس اطلاع پیدا می‌کند که حال اگنس که نتوانسته بچه را حفظ کند و اجبارا آن را سقط کرده خوب نیست و به دیدنش می‌رود و رابطه‌ی آن‌ها دوباره به روال قبل بر‌می‌گردد؛ این اتفاقات باعث می‌گردد که زنده‌گی هر دو کاملا متحول شود. این اتفاقات باعث می‌گردند که برای مدتی روند نوشته شدن داستان متوقف شود و بعد از وقایع دوباره از سرگرفته شود. اما از اتفاقاتی که نیفتاده‌اند و هرگز هم امکان‌پذیر نیستند. گویی، او تنها در تخیلاتش غوطه‌ور است و سعی می‌کند تا آن‌ها را به واقعیت تبدیل کند که البته هم موفق می‌شود و هم موفق نمی‌شود.
بالاخره بحرانی که برای آن‌ها ایجاد شده، فروکش می‌کند و هر دو تا حدی، از قسمت اوج ناراحتی و مشکلات عبور می‌کنند؛ اما اگنس دوباره بر ادامه دادن و تمام کردن داستان پافشاری می‌کند. حالا، نویسنده نمی‌تواند پایان مناسبی انتخاب کند چون هم به احساسات و شرایط روحی اگنس اهمیت می‌دهد و هم‌ از هیچ نوع پایان خوش یا آرامی برای داستانش راضی نمی‌شود؛ پس دو نوع پایان برای آن می‌نویسد که یکی را از اگنس پنهان می‌کند.
داستانی که مرد می‌نویسد، به نوعی شخصیت اگنس را هم شکل می‌دهد. او در ابتدا، از داستان ایراد می‌گیرد و خود را متمایز با شخصیت اگنس در داستان نشان می‌دهد؛ اما به مرور به شخصیت داستانی خودش عادت می‌کند. او حتی از آن شخصیت پیروی می‌کند. همه‌ی کارهای او را تکرار می‌کند. اگنس زندگی خود را طبق زندگی اگنسی پیش می‌برد که در داستان حضور دارد. او از شخصیت اصلی خودش فاصله می‌گیرد و در داستان نویسنده زنده‌گی می‌کند. آن دو یک‌دیگر را عاشقانه دوست دارند؛ اما پس از بحرانی که گذرانده‌اند تنها داستان است که آن‌ها را به هم متصل نگاه می‌دارد؛ آغاز و پایان داستان اگنس را اگنس رقم می‌زند؛ شروع آن را اگنس واقعی تعیین می‌کند و پایانش را اگنس درون داستان می‌سازد. از جایی به بعد، نویسنده حس می‌کند که نوشتن داستان و به پایان رساندن آن به خودش و اگنس آسیب می‌زند؛ اما بی‌وقفه می‌نویسد و داستانی غم‌انگیز و دردناک را برای اگنس رقم می‌زند. داستانی که در نهایت تنها یادگار باقی‌مانده از اگنس برای خود اوست. اگنسی که آخر داستان را می‌نویسد و می‌رود.

اگنس

گفت: "بچه که بودم بهترین دوست‌هام شخصیت‌های کتاب‌هایی بودن که می‌خوندم، در واقع تنها دوست‌هام. بعدها هم. بعد از خوندن سیذارتا یک ساعتی پابرهنه در باغچه خونه ایستادم تا احساس‌هام رو از بین ببرم. تنها حسی که موفق شدم از بین ببرم، حسی بود که در پاهام داشتم. زمین رو برف پوشونده بود."

#اگنس، #پتر_اشتام، مترجم: #محمود_حسینی‌زاد، #نشر_افق، ص ۱۲۲

اگنس

اگنس گفت: "هر وقت یک کتاب رو تا آخر می‌خونم، غمگین می‌شم. داستان که تموم می‌شه، زندگی آدم هم به آخر می‌رسه. ولی گاهی هم خوشحال می‌شم. وقتی که پایان داستان مثل رها شدن از یک خواب ناراحت‌کننده است، احساس سبکباری و آزادی می‌کنم، انگار تازه به دنیا اومده باشم."

#اگنس، #پتر_اشتام، مترجم: #محمود_حسینی‌زاد، #نشر_افق، ص ۱۲۲

جادوگرها

#جادوگرها، #رولد_دان، ترجمه‌ی: #محبوبه_نجف‌خانی، #نشر_افق

به نظرم کتاب برای نوجوانان مناسب نیست و برای کودکان مناسب‌تر است. داستان این کتاب برای من اصلا جذاب نبود بر خلاف کتاب ماتیلدا از همین نویسنده که به نظرم جذاب بود. امتیاز: ۲ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

داستان پسربچه‌ای که توسط یک جادوگر بدجنس به موش تبدیل شد!

روز بیستم جمادی الثانی ولادت حضرت زهرا (ع) و اعمال آن (23 دی)

در اين روز در سال پنجم يا دوم از بعثت ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها واقع شده، و در آن انجام چند عمل شايسته است.

اول: روزه گرفتن.
دوّم: خيرات و صدقات به مؤمنان رساندن.
سوم: زيارت نمودن آن بانوى دنيا و آخرت كه كيفيت زيارت آن حضرت، پس از اين خواهد آمد.

منبع: کلیات مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی (ره)

التماس دعا

۲۳ دی دی به دین روز، چهارمین جشن دیگان

دی به دین به روز بیست و سوم ماه در گاه‌شماری ایران باستان گفته می‌شود. در گاه‌شماری ایران باستان غیر از روز اول هر ماه که هرمزد روز نامیده می‌شود سه روز دیگر به ناماهورامزدا است که به صورت دی آمده و برای باز شناختن هر یک از این سه روز به نام روز بعد الحاق شده و دی به آذر (روز هشتم)، دی به مهر (روز پانزدهم) و دی به دین (روز بیست و سوم) گفته می‌شود. دی یکی از نام‌های اهورامزداست و در اوستا به صورت دَثوش یا دَدوش یا دَذوه صفت و به معنی آفریننده آمده‌است.

روز هشتم، پانزدهم و بیست و سوم ماه دی برای آنکه نام این روزها با نام ماه یکی شده، اعیاد دانسته می‌شد.[۱]

ترتیبنام روز به اوستایینام رایجمعنی
۱اهورامزداههرمزدنام خداوند
۲وُهومَنَهبهمنمنش نیک
۳آشه‌وَهیشتَهاردیبهشتبهترین راستی
۴خششرهَ‌وَئیریَهشهریورشهریاری والا
۵سپنتا آرمیتیسپندارمذاندیشه هماهنگ
۶هَئوروَتاتخردادکمال ایزدی
۷اَمرتاتامردادبی‌مرگی و نامیرایی
۸آفریدگاردی به آذرآفریدگار
۹آتَرآذرآتش
۱۰آپُوُآبانآب
۱۱خَورخشِیُتَهخورآفتاب و خورشید
۱۲ماهماهماه
۱۳تیشنریهتیرستارهٔ تیر و ایزد باران
۱۴گوایزد گوشجهان، هستی و زندگی
۱۵آفریدگاردی به مهرآفریدگار
۱۶میثرهمهرنگهداشتن پیمان
۱۷سرَوشَهسروشوخش ایزدی (الهام و وحی)
۱۸رشنورَشندادگری
۱۹فروَشی‌هافروردینفروهر و روان رفتگان
۲۰وِرثرغَنَهبهرامپیروزی
۲۱رامَنرامرامش و آشتی (صلح)
۲۲واتَهبادباد
۲۳آفریدگاردی به دینآفریدگار
۲۴دینادینوجدان بینش درونی
۲۵اَشیاردخوشبختی دارائی
۲۶اَرشتاتاشتادراستی
۲۷اَسمَنآسمانآسمان
۲۸زَمزامیادزمین
۲۹مَنثره سپنتهمهراسپندگفتار نیک
۳۰اَنغَرا رَرُچاهانیران یا انارامروشنایی بی‌پایان

[۲]

پانویس

  1. اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته‌های پهلوی، ص ۴۷۲
  2. گاه‌شماری و جشن‌های ایران باستان، ص ۸۱ تا ۸۵

منابع

  • عفیفی، رحیم. اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته‌های پهلوی. تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۴.
  • هاشم، رضی. گاه‌شماری و جشن‌های ایران باستان. چاپ اول. تهران: انتشارات فروهر، ۱۳۵۸.

قتل در قطار سریع‌السیر شرق

#قتل_در_قطار_سریع‌السیر_شرق، #آگاتا_کریستی، ترجمه: #محمد_گذرآبادی، #کتابهای_کارآگاه #انتشارات_هرمس

"قتل در قطار سریع‌السیر شرق" اولین داستانی از "آگاتا کریستی" بود که می‌خواندم. شاید به این دلیل که انتهای داستان و حل معما را می‌دانستم انتهای داستان برای من نقطه‌ی عطف نبود ولی کل کتاب و شخصیت‌پردازی عالی نویسنده باعث شگفتی من شد، اصلا چنین انتظاری نداشتم. امتیاز: ۷ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

کتاب قتل در قطار سريع‌السير شرق با روایت سفر کارآگاه بلژیکی معروف یعنی هرکول پوآرو در استانبول شروع می‌شود که بعد از دریافت یک تلگراف منتظر است سوار قطار شود و به لندن بازگردد. در این میان با مسافرهای قطار برخوردی کوتاه دارد و شخصیت هر یک از آن‌ها را بررسی کرده و به ذهن می‌سپارد. در نیمه‌های شب و میان راه، طوفان باعث مختل شدن حرکت قطار می‌شود و قطار مجبور می‌شود توقف کند. زنان و مردان زیادی در قطار حضور دارند. ساموئل راچت (تاجر آمریکایی‌) از پوآرو درخواست می‌کند پوآرو محافظ شخصی‌اش شود ولی پوآرو نمی‌پذیرد. مدتی بعد قتلی اتفاق می‌افتد. جسد این تاجر آمریکایی را در کوپه‌اش پیدا می‌کنند. حالا نوبت پوآروست که تحقیق دربارۀ این قتل را شروع ‌کند و به بررسی پیشینۀ هر کدام از مسافران قطار بپردازد تا بتواند قاتل را پیدا کند. در آخر مشخص می‌شود که همه‌ی مسافران و مامور قطار (دوازده نفر) راچت که اسم اصلی‌اش کاستّی است و سال‌ها پیش دختر بی‌گناهی را شکنجه داده و به قتل رسانده بوده را به قتل رسانده‌اند.

کلبه‌ی عمو تام متن کوتاه شده کلکسیون کلاسیک/ ۱۱

#کلبه‌ی_عمو_تام_متن_کوتاه_شده_کلکسیون_کلاسیک/_۱۱، #هریت_بیچراستو، مترجم: #محسن_سلیمانی، #نشر_افق

داستان کلبه‌ی عمو تام داستانی پر از تلخی است، داستانی از دوران وحشی‌گری و برده‌داری در آمریکا. شخصیت ایوا (اونجلین) خیلی عزیز و دوست‌داشتنی بود. سبک نوشتاری و روایت رمان ضعف‌های زیادی داشت به عنوان نمونه شخصیت‌ها اصلا واقعی و باورپذیر نبودند. امتیاز: ۶ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

کلبه عمو تام داستان بردۀ پیری به نام عمو تام است. این پیرمرد فردی دین‌دار، باوقار و نجیب است و در اعتقاداتش ثابت‌قدم است. در حالی‌که با قایق او را به نئواورلئانز می‌برند تا در حراجی بفروشند، تام جان یک دختر کوچک به نام ایوا را نجات می‌دهد که بعد از نجات دخترک، پدرش، آگوستین سینت کلئر به عنوان تشکر تام را می‌خرد. ایوا و تام خیلی زود با هم دوست می‌شوند. وضعیت سلامت دخترک چندان مناسب نیست و روز به روز هم حالش بدتر می‌شود او موقع مرگ از پدرش می‌خواهد تا افرادی که به برده‌گی گرفته به‌خصوص تام را آزاد کند.
پدرش هم قصد همین کار را دارد اما بعد کشته می‌شود و سایمون لگری مالک جدید تام می‌شود که بسیار وحشی است و بعد از این‌که تام حاضر نمی‌شود محل اختفای برخی برده‌های فراری را لو بدهد با شلاق تا سر حد مرگ تام را کتک می‌زند. تام تا لحظۀ مرگ دین و نگرش مسیحی‌اش را حفظ می‌کند و نویسنده مرگ تام را مسیح‌وار به نمایش می‌گذارد. سایمون لگری که نقش منفی داستان است نمایندۀ حرص و طمع و بی‌رحمی است. مردی که گناه را به اصلاح ترجیح می‌دهد. لگری برده‌هایش را مجبور می‌کند تا کارهای مختلفی برایش انجام دهند. حتی زنی را مجبور می‌کند که با او زندگی کند. وقتی لگری تام را می‌خرد، هم‌زمان با تام دختری 15 ساله به نام املین را نیز می‌خرد که قصد دارد او را جای‌گزین همان زن بکند. لگری با تهدید و تطمیع، کویمبو و سامبو که سیاه‌پوست هستند را نیز شریک و هم‌دست خودش می‌کند. این دو مرد به دستور لگری بقیۀ برده‌ها را کتک می‌زنند. در واقع این کویمبو و سامبو هستند که تام را تا سر حد مرگ شلاق می‌زنند. در انتها پسر ارباب اولیه‌ی تام که مردی خوب بوده تام را پیدا می‌کند و قصد خرید و آزادی او را دارد ولی تام در حال مرگ است و بعد از آمدن جوان می‌میرد.

۱۵ دی دی به مهر روز، سومین جشن دیگان

دی به مهر به روز پانزدهم ماه در گاه‌شماری ایران باستان گفته می‌شود. در گاه‌شماری ایران باستان غیر از روز اول هر ماه که هرمزد روز نامیده می‌شود سه روز دیگر به نام اهورامزدااست که به صورت دی آمده و برای باز شناختن هر یک از این سه روز به نام روز بعد الحاق شده و دی به آذر (روز هشتم)، دی به مهر (روز پانزدهم) و دی به دین (روز بیست و سوم) گفته می‌شود. دی یکی از نام‌های اهورامزداست و در اوستا به صورت دَثوش یا دَدوش یا دَذوه صفت و به معنی آفریننده آمده‌است.

روز هشتم، پانزدهم و بیست و سوم ماه دی برای آنکه نام این روزها با نام ماه یکی شده، اعیاد دانسته می‌شد. روز پانزدهم دی ماه را دیبگان می‌گفتند و از خمیر یا از گِل شخصی را به صورت هیکل انسان می‌ساختند و در راهرو و دالان خانه قرار می‌دادند.[۱]

ترتیبنام روز به اوستایینام رایجمعنی
۱اهورامزداههرمزدنام خداوند
۲وُهومَنَهبهمنمنش نیک
۳آشه‌وَهیشتَهاردیبهشتبهترین راستی
۴خششرهَ‌وَئیریَهشهریورشهریاری والا
۵سپنتا آرمیتیسپندارمذاندیشه هماهنگ
۶هَئوروَتاتخردادکمال ایزدی
۷اَمرتاتامردادبی‌مرگی و نامیرایی
۸آفریدگاردی به آذرآفریدگار
۹آتَرآذرآتش
۱۰آپُوُآبانآب
۱۱خَورخشِیُتَهخورآفتاب و خورشید
۱۲ماهماهماه
۱۳تیشنریهتیرستارهٔ تیر و ایزد باران
۱۴گوایزد گوشجهان، هستی و زندگی
۱۵آفریدگاردی به مهرآفریدگار
۱۶میثرهمهرنگهداشتن پیمان
۱۷سرَوشَهسروشوخش ایزدی (الهام و وحی)
۱۸رشنورَشندادگری
۱۹فروَشی‌هافروردینفروهر و روان رفتگان
۲۰وِرثرغَنَهبهرامپیروزی
۲۱رامَنرامرامش و آشتی (صلح)
۲۲واتَهبادباد
۲۳آفریدگاردی به دینآفریدگار
۲۴دینادینوجدان بینش درونی
۲۵اَشیاردخوشبختی دارائی
۲۶اَرشتاتاشتادراستی
۲۷اَسمَنآسمانآسمان
۲۸زَمزامیادزمین
۲۹مَنثره سپنتهمهراسپندگفتار نیک
۳۰اَنغَرا رَرُچاهانیران یا انارامروشنایی بی‌پایان

[۲]

پانویس

  1. اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته‌های پهلوی، ص ۴۷۲
  2. گاه‌شماری و جشن‌های ایران باستان، ص ۸۱ تا ۸۵

منابع

  • عفیفی، رحیم. اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته‌های پهلوی. تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۴.
  • هاشم، رضی. گاه‌شماری و جشن‌های ایران باستان. چاپ اول. تهران: انتشارات فروهر، ۱۳۵۸.

خلاصه رمان‌های بزرگ جهان بینوایان

#خلاصه_رمان‌های_بزرگ_جهان_بینوایان، #ویکتور_هوگو، #روزنامه_همشهری

خلاصه کردن کتابی ۲۰۰۰ صفحه‌ای با آن‌همه ماجرا واقعا کار سختیست. ولی به نظرم نشر همشهری به خوبی از عهده‌ی این‌کار برآمده است. خواندن اصل کتاب واقعا وقت و حوصله‌ی زیادی نیاز دارد. امتیاز: ۵ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

"ژان والژان" برای رفع گرسنه‌گی فرزندان خواهرش، تکه‌ای نان از نان‌وایی دزدیده و به ۵ سال حبس محکوم شد، ولی حبس او به علت اقدام به فرار تا ۱۹ سال به طول انجامید. ژان بعد از آزادی به کمک اسقفی سالخورده به ثروتی دست یافت و به کمک آن کم‌کم در شهری دیگر به سمت شهرداری دست یافت و تمام تلاش خود را برای کمک به مردم انجام داد تا این که روزی زنی به نام "فانتین" ماجرای زنده‌گی خود و دخترش کوزت را برای او بازگو کرد و از ژان خواست تا کوزت را که نزد خانواده‌ی تناردیه زنده‌گی می‌کرد، نزد خود بیاورد. ژان توسط ژاور بازرس پلیس متوجه شد که دادگاه قصد محاکمه‌ی کسی به نام شان ماتیو را به جای او دارد. او به دادگاه رفت و با معرفی خود و اعتراف به سرقت‌های گذشته، از آن‌ها فرصت خواست تا برای آوردن کوزت راهی شود ولی دادگاه او را به زندان انداخت. ژان برای نجات کوزت از زندان گریخت و ژاور نیز برای دست‌گیری او به دنبالش روان گشت.

شاید عروس دریایی

شاید عروس دریایی داستان دختریست که دوست بسیار نزدیکش را از دست داده و نویسنده توانسته به خوبی از عهده‌ی بیان احساسات این دختربچه بربیاد، متن کتاب خیلی روان و خوب است. نویسنده (طبق اظهار خودش در متن آخر کتاب) یکی از اهداف اصلیش از نوشتن کتاب معرفی عروس دریایی بوده که به این هدف هم به خوبی رسیده است. در تمام طول داستان که یک‌شبه خواندم دلم برای تنهایی و مظلومیت سوزی می‌سوخت و چند بار تا مرز سرازیر شدن اشک هم پیش رفتم. امتیاز: ۷ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

دو دوست صمیمی به نام‌های فرنی و سوزی به قدری به هم نزدیک هستند که می‌توانند مدت‌ها در مورد همه چیز با هم صحبت کنند، اما درست زمانی که سوزی و فرنی به دلایلی با هم قهر هستند اتفاقی غیرمنتظره و تلخ برای فرنی رخ می‌دهد؛ او با وجود این‌که شناگر قابلی بود در دریا غرق شد.
سوزی با بهت، کنج‌کاوی و انبوهی از سؤالات مواجه می‌شود؛ او باورش نمی‌شود که غرق‌شدگی علت واقعی مرگ فرنی باشد؛ به همین دلیل عقب‌نشینی نمی‌کند و طرحی برای اثبات چیزی که در ذهنش می‌گذرد تهیه می‌کند. حتی اگر برای این کار نیاز به سفر به دور دنیا باشد سوزی می‌خواهد حقیقت را کشف کند.

شاید عروس دریایی

بعضی از قلب‌ها فقط ۴۱۲ میلیون‌بار می‌تپند.
ممکن است زیاد به نظر برسد اما در حقیقت.
این عدد فقط می‌تواند یک نفر را تا دوازده سالگی برساند.

#شاید_عروس_دریایی، #آلی_بنجامین، مترجم: #آرزو_قلی‌زاده، #انتشارات_پرتقال، ص ۸ و پشت جلد

فضیلت شب نوزدهم جمادی الثانی (21 دی)

این شب آغاز حامله شدن مادر پیامبر به ایشان می باشد:

«محمد بن بابويه» -رضوان اللّه عليه-در اواخر جزء چهارم از «كتاب النبوّة» ضمن حديثى آورده است:

أَنَّ الْحَمْلَ بِسَيِّدِنَا رَسُولِ اللَّهِ ص كَانَ لَيْلَةُ الْجُمُعَةِ لِاثْنَتَيْ عَشْرَةَ لَيْلَةً بَقِيَتْ مِنْ جُمَادَى الْآخِرَةِ

«مادر رسول خدا -صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-شب جمعه، 12  روز باقى مانده از جمادى الآخر به سرورمان رسول خدا-صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-حامله گرديد.»

بر اين اساس، شايسته است از اين شب درخشان تجليل شود و با انجام عبادات باطنى و ظاهرى، احيا گردد؛ زيرا زمان حمل مولودى در آن آغاز شده كه در دنيا و آخرت داراى عظمت و گشاينده‌ى نيكبختى‌ها و آيات پى‌درپى و احياگر علوم از بين رفته‌ى انبيا-صلوات اللّه عليه و عليهم-است.‏

منبع: اقبال الاعمال، سید ابن طاووس قدس سره

التماس دعا

۸ دی دی به آذر روز، دومین جشن دیگان

دی به آذر به روز هشتم ماه در گاه‌شماری ایران باستان گفته می‌شود. در گاه‌شماری ایران باستان غیر از روز اول هر ماه که هرمزد روز نامیده می‌شود سه روز دیگر به نام اهورامزدااست که به صورت دی آمده و برای باز شناختن هر یک از این سه روز به نام روز بعد الحاق شده و دی به آذر (روز هشتم)، دی به مهر (روز پانزدهم) و دی به دین (روز بیست و سوم) گفته می‌شود. دی یکی از نام‌های اهورامزدست و در اوستا به صورت دَثوش یا دَدوش یا دَذوه صفت و به معنی آفریننده آمده‌است. روز هشتم، پانزدهم و بیست و سوم ماه دی برای آنکه نام این روزها با نام ماه یکی شده، اعیاد دانسته می‌شد.[۱]

ترتیبنام روز به اوستایینام رایجمعنی
۱اهورامزداههرمزدنام خداوند
۲وُهومَنَهبهمنمنش نیک
۳آشه‌وَهیشتَهاردیبهشتبهترین راستی
۴خششرهَ‌وَئیریَهشهریورشهریاری والا
۵سپنتا آرمیتیسپندارمذاندیشه هماهنگ
ادامه نوشته

بچه‌های نیمه‌شب

واقعیت به چشم‌انداز بستگی دارد؛ هرچه از گذشته دورتر بشوی به نظرت واقعی‌تر و شدنی‌تر می‌رسد - و هرچه به حال نزديک‌تر شوی به‌ناچار باورنکردنی‌تر جلوه می‌کند. مجسم کنید در یک سینمای بزرگ، در ردیف ته تالار نشسته‌اید؛ بعد، ردیف به ردیف جلوتر می‌آیید تا این که بینی‌تان به پرده سینما می‌خورد. هرچه به پرده نزديک‌تر می‌شوید، چهره بازیگران بیشتر محو می‌شود تا این که به شکل انبوهی از دانه‌های رقصان در می‌آید؛ جزئیات کوچک تصویر ابعادی هیولایی به خود می‌گیرد، دنیای خیالی کم‌کم از هم می‌پاشد - یا شاید بهتر است بگوئیم که کم‌کم روشن می‌شود خیال همان واقعیت است...

#بچه‌های_نیمه‌شب، #سلمان_رشدی، ترجمه #مهدی_سحابی، #نشر_تندر، ص ۲۵۳

روز سوم جمادی الثانیه وفات حضرت فاطمه(ع) و اعمال آن (6 دی)

در اين روز در سال يازدهم وفات حضرت فاطمه صلوات الله عليها واقع شده و شيعيان بايد در اين روز، به مراسم سوگوارى آن حضرت قيام كنند، و آن مظلومه را زيارت، و بر ظالمان و غاصبان حق او نفرين كنند.
سيّد ابن طاووس در كتاب �اقبال� پس از ذكر وفات آن حضرت در اين روز، اين زيارت را براى آن بانوی بزرگ ذكر كرده:السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا وَالِدَةَ الْحُجَجِ عَلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَمْنُوعَةُ حَقَّهَا پس بگو اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى أَمَتِكَ وَ ابْنَةِ نَبِيِّكَ وَ زَوْجَةِ وَصِيِّ نَبِيِّكَ صَلاةً تُزْلِفُهَا فَوْقَ زُلْفَى عِبَادِكَ الْمُكَرَّمِينَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلِ الْأَرَضِينَسلام بر تو اى بانوى بانوان جهانيان، سلام بر تو اى مادر حجت هاى الهى بر همه مردم.
سلام بر تو اى ستمديده محروم گشته از حق خويش.
پس بگو: خدايا درود فرست بر كنيزت، ودختر پيامبرت، و همسر جانشين پيامبر، درودى كه بر فراز جايگاه بندگان گرامی ات از اهل آسمان ها و زمين ها جايش دهد.
به يقين روايت شده: هركه آن حضرت را به اين شيوه زيارت كند، و از خدا آمرزش بخواهد، حق تعالى گناهانش را بيامرزد و او را داخل بهشت كند.
مؤلّف گويد: فرزند سيّد ابن طاووس هم، اين زيارت را در كتاب روائد الفوائد نقل كرده، و گفته است كه مختص به روز وفات آن حضرت يعنى سوم جمادى الآخر میباشد، و كيفيت زيارت را به اين طريق بيان فرموده: كه نماز بجا میآورى نماز زيارت، يا نماز خود آن حضرت را كه دو ركعت است و در هر ركعت پس از سوره حمد شصت مرتبه سوره توحيد و اگر نتوانستى در ركعت اول پس از سوره حمد سوره توحيد و در ركعت دوم سوره كافرون را میخوانى و چون سلام دادى بگو: السّلام عليك تا آخر زيارت ياد شده.

منبع: کلیات مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی (ره)

التماس دعا

۵ دی سالروز شهادت آشو زرتشت، اَبَراِنسان بزرگ تاریخ

مرگ زرتشت در پنجم دی ماه گاه‌شماری ایرانی واقع شده‌است این روز را روز خورایزد گویند. به روایت برخی از نوشته‌های اوستایی زرتشت، پیامبر ایرانی پس از پایان رسالت خود که بخشی از آن آموزش راستی و رستگاری و آرامش به انسانها بود، در شهر بلخ به سر می‌برد. او هفتاد و هفت سال از عمرش می‌گذشت و در آتشکده شهر بلخ به آموزش و راهنمایی انسان‌ها می‌پرداخت و این هنگامی بود که گشتاسب کیانی، فرمانروایی آن سامان را به عهده داشت. گشتاسب و پسرش اسفندیار از بلخ که پایتخت آن زمان بود خارج شده بودند و فرمانروای تورانی ارجاسب، که دشمن دیرینه ایرانیان بود از موقعیت استفاده کرد و توربراتور فرمانده سپاه خود را با لشکری بسیار به ایران فرستاد. لشکر تورانی، دروازه‌های شهر بلخ را با همه دلاوریهای ایرانیان در هم شکستند و هنگامی که اشو زرتشت پیامبر ایرانی با لهراسب و گروهی از پیروانش در آتشکده بلخ به نیایش مشغول بودند حمله کردند و وی را کشتند. زرتشتیان در روز خورایزد و دیماه به آدریان و معابد روی می‌آورند و نیایش پروردگار یکتا را به جا می‌آورند.

۱ دی روز میلاد خورشید؛ جشن خرم روز، نخستین جشن دیگان

خرم روز (زادروز خورشید) روز اول از ماه دی است و به مناسبت برخورد نام روز با نام ماه که نام خداوند نیز بود در ایران باستان جشن گرفته می‌شد. روزی بزرگ بود مشحون از آداب و مراسم دینی و غیر دینی. زرتشتیان به ویژه پارسیان این روز را بسیار محترم شمرده و آنرا دی دادار جشن می‌نامند. ابوریحان بیرونی می گوید دی ماه را خُورماه نیز می‌گویند و روز اول ماه را خره‌روز یا خوره‌روز نامند.

دی صفت می‌باشد از مصدر «دا» به معنی دادن و ساخت و آفریدن و به معنای دادار و آفریدگار است و در نامه‌های اوستایی اغلب به جای واژه اهورامزدا به کار رفته است. اگر با نامسی روز ماه توجه کنید، مشاهده می‌نمایید که روزهای هشتم، پانزدهم و بیست و سوم هر ماه به نام دی (روز) نام‌گذاری شده که برای تمیز آن‌ها از یکدیگر، هر یک به نام روز بعدش خوانده شده‌است و اورمزد که آن هم نام خداوند می‌باشد. بدین گونه اورمزد، دی به آذر، دی به مهر و دی به دین بنابراین در ماه دی چهار روز به نام خدا نامیده شده‌است. کسانی چوننیبرگ و کریستن سن بر آنند که این تقسیم و نام‌گذاری دلالت بر آن دارد که در گاه‌شماری و تقویم اوستایی نیز هفته وجود داشته‌است یا به هر حال ماه را به چهار بخش تقسیم می‌کرده‌اند در مواضعی که نام خداوند یا صفت وی تکرار می‌شده اما به این نظر ایرادات و انتقادهای بسیاری شده و مورد قبول نگرفته‌است.

آخرین شب آذر ماه بلندترین شب سال و آخرین روز آذر در سال درست شمسی و کوتاه‌ترین روز سال است. پیروان آیین مهر روز اول دی را روز تولد خورشید می‌دانستند چون از این روز به تدریج خورشید بیشتر در آسمان می‌پاید و شب‌ها کوتاه‌تر و روزها بلندتر می‌شود. ایرانیان سال را در دوره‌ای از ادوار تاریخی خود از آغاز زمستان و ماه دی یا روز خورشید و ماه خداوند آغاز می‌کردند و در واقع نوروزشان بود.