قلعه مالویل

#قلعه_مالویل، #روبر_مرل، ترجمه #محمد_قاضی، #نیلوفر

کتاب در یکی دو فصل اول و قبل از انفجار خیلی جذاب بود ولی از جایی که اصل داستان شروع شد جذابیتش (برای من) کم شد. در کل، کتاب جذابی نبود، شاید فقط این نکته‌ی جالب را داشت که سیر تحول انسان نخستین را می‌شد در کتاب به‌تر درک کرد. به نظرم مترجم کتاب به‌تر بود کمی کم‌تر از کلمه‌ی "معهذا" استفاده می‌کرد و یا حداقل ویراستار این مشکل را اصلاح می‌کرد. امتیاز: ۱ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

حوادث داستان در مناطق روستایی کشور فرانسه و در اواخر قرن بیستم می‌گذرد. شخصیت اصلی کتاب امانوئل کنت است؛ مردی که سابقا مدیر مدرسه بوده و اکنون به کشاورزی و مزرعه‌داری روی آورده است. او هم‌چنین یک مکان توریستی (قلعه‌ای قدیمی به نام مالویل) دارد. امانوئل، مردی بسیار باانگیزه و قابل احترام بوده و به سیاست و ره‌بری علاقه نشان می‌دهد. امانوئل و چند تن از دوستانش، به هنگام انفجاری هسته‌ای، در انبار شراب قلعه هستند و همین موضوع باعث می‌شود که آسیبی به آن‌ها نرسد، اما همه‌چیز در اطراف آن‌ها به خاکستر تبدیل می‌شود. اعضای این گروه تصمیم می‌گیرند تا تحت ره‌بری امانوئل، به بازسازی پیرامون خود بپردازند و خیلی زود متوجه می‌شوند که افراد و حیوانات دیگری نیز در مزارع و روستاهای مجاور توانسته‌اند از انفجار جان سالم به‌درببرند. با گذشت زمان و پیش‌روی داستان، سروکله‌ی نجات‌یافته‌گان بیش‌تری پیدا شده و بعضی از آن‌ها با خود، مرگ و ویرانی را برای این اجتماع نوظهور به ارمغان می‌آورند. یکی از چالش‌های اصلی این جامعه‌ی در حال گسترش، مقابله کردن با تهدید فزاینده‌ی یک حکومت دیکتاتوری است که توانسته با کمک شورشیانی غارت‌گر، روستای هم‌جوار آن‌ها را تصرف کند.

قلعه مالویل

لحظه‌ای بعد، به لحن بسیار آرامتر و به شیوه‌ای که گفتی با خودش حرف می‌زند گفت:
-يعنی دعا خواندن اینقدر احمقانه است؟ عاملی که برای ما ناشناخته است ما را احاطه کرده و چون ما برای بقای خود نیازمندیم به اینکه خوشبین باشیم فرض می‌کنیم که این عامل ناشناخته نیک‌نفس است و لذا ما از او خواهش می‌کنیم که کمکمان کند.

#قلعه_مالویل، #روبر_مرل، ترجمه #محمد_قاضی، #نیلوفر، صص ۵۷۲ و ۵۷۳

مزخرفات فارسی

#مزخرفات_فارسی، #رضا_شکراللهی، #ققنوس

نویسنده‌ی کتاب ویراستار است و کتاب شامل یادداشت‌های دو سه صفحه‌ای در مورد درست نوشتن است که خیلی هم مفید و کاربردی هستند. امتیاز: ۷ از ۱۰.

مزخرفات فارسی

مراقب رقیب باشید


در فارسی کلمه‌های زیادی داریم، به‌خصوص از ریشه عربی، که آن‌ها را در معنایی متفاوت با کاربرد اصلی یا قدیمشان به کار می‌بریم. یکی از آن‌ها «رقیب» است، که به‌خصوص در عرصه عشق و عاشقیِ جوان‌ها پرکاربرد است و پردردسر. رقابت امروزه به معنای تلاش برای پیشی‌گرفتن بر یکدیگر به کار می‌رود، اما در اصل و اساس به معنای نگهبانی کردن بوده، یا همان «مراقبت» خودمان. یعنی ما در گذر زمان، کلمه «رقابت» را از معنای اصلی خودش دور کرده‌ایم و به جای آن «مراقبت» را گذاشته‌ایم. به تبعِ آن، «رقیب» را هم دیگر به جای «نگهبان و محافظ و مراقب» به کار نمی‌بریم و آن را برای کسی استفاده می‌کنیم که یا می‌خواهد در کسب و کار از ما پیشی بگیرد و «رقیب کاری» است، یا می‌خواهد معشوق ما را از چنگمان درآورَد و «رقیب عشقی» است. این را گفتم تا پس‌فردا اگر خواستید شعر و بیتی از سعدی یا حافظ انتخاب کنید و برای معشوقتان بفرستید و به درگاهش ناله‌های جانسوز کنید، برندارید مثلاً به نقل از حافظ بنویسید:

من ارچه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

یا از آن بدتر:

روی تو کس ندید و هزارَت رقیب هست
در غنچه‌ای هنوز و صدَت عندلیب هست

رقیب در هر دوی این ابیات همان مراقب است و ربطی به رقیبِ توی ذهن شما ندارد. البته خیال نکنید مقصودم این است که از فردا کلمه «رقیب» را در معنای قبلی و ریشه‌ای‌اش استفاده کنید. غرض این است که با شناختِ بهتر واژه‌ها، شیرینی بیشتری از جزئیات زبان فارسی بچشیم و، به گفته زنده‌یاد ابوالحسن نجفی، حواسمان باشد که غفلت از معنای اصلی این واژه، اغلب موجبِ بدفهمی نوشته‌های پیشینیان، به‌خصوص شعر حافظ شده و می‌شود.
نگران پیدا کردن شعر برای روضه‌های عاشقی هم نباشید. در آن دوران هم این‌طور نبوده که عشّاق از دردسرِ رقیبان در امان باشند، فقط جور دیگری درددل می‌کردند. مثلاً می‌توانید وجه عرفانیِ این بیت مولانا را بی‌خیال شوید و آن را برای معشوق بی‌وفا یا خدانکرده خیانتکارتان بفرستید؛ صددرصد تضمینی، بدون درد و خونریزی:

آه که من دوش چه‌سان بوده‌ام
آه که تو دوش که را بوده‌ای



#مزخرفات_فارسی، #رضا_شکراللهی، #ققنوس، صص ۹۹ و ۱۰۰

مزخرفات فارسی

اکبر مشتی مندلی


این یک قاعده اوایی در زبان فارسی است که گاه به جای «ک» می‌گوییم «گ»، مثل اشک و سرشک و لشکر. یا «ه» را «ی» می‌گوییم و «د» را «ت»، مثل میتی و مهتی به جای مهدی. داستان تبدیل «مشهدی» به «مشتی»، به معنای کسی که به سفر مشهد رفته، هم از همین قرار است. مگر مشتی مندلی، مخفف عامیانۀ مشهدی محمدعلی نیست؟ البته که هست. اما این را هم بهتر است بدانیم که هر مشتی مشهدی نیست، همان‌طور که هر گردی گردو نیست.
کلمۀ «مشتی» در خیلی از موارد ربطی به این قاعده آوایی ندارد و در همه‌جا صورت مخفف و تحریف‌شدهٔ «مشهدی» نیست. مثلاً اگر فلان دوستمان آدم مشتی است یا بستنیِ اسمال مشتی از بقیه خوشمزه‌تر است، هیچ‌کدام ربطی به شهر و زیارت مشهد ندارد. «مشت» از واژه‌های کهن فارسی است که معنای مستقل داشته و دارد و ما همچنان از آن به‌درستی استفاده می‌کنیم، بی‌آن‌که آن را از «مشهدی» جدا بدانیم و معنای دقیق آن را بدانیم.


پس مَشت یعنی چه؟

«مشت» صفت است و در گذشته در این معناها به کار می‌رفته: انبوه، بسیار، پر، لبریز، غلیظ، گنده. یعنی اگر یک چای غلیظ و همه‌چیزکامل می‌خوریم، یک چای مشت خورده‌ایم که هیچ ربطی به مشهد ندارد. یا اگر سرمان را پیش دوستمان کج می‌کنیم و می‌گوییم: «تو را خدا یک حال مشتی به ما بده»، منظورمان حالی نیست که به شهر مقدس مشهد مربوط باشد. منظورمان به تعبیر امروزی‌تر همان «حال اساسی» یا به تعبير بامزه‌تر و جوانانه‌اش «حال اسیدی» است! یا وقتی تعریف می‌کنیم که «رفتیم و یک کباب مشتی زدیم به بدن»، منظورمان این نیست که به مشهد رفته‌ایم و با کباب‌ها به بدنمان ضربه زده‌ایم! بلکه آشکارا داریم قیافه می‌گیریم که رفته‌ایم، سیر و پُر کباب خوشمزه خورده‌ایم و خودمان را خفه کرده‌ایم و حالا هم داریم دل شما را می‌سوزانیم!



#مزخرفات_فارسی، #رضا_شکراللهی، #ققنوس، صص ۵۹ و ۶۰

مزخرفات فارسی

دو دلار بده آش

روزگار، روزگارِ ریال و تومان و یورو و دلار است. صبح تا شب نشسته‌ایم به ضرب و تقسيم و جمع و منها. البته تقسیم و منهایش بیشتر مال ماست و جمع و ضربش بیشتر مال مالداران. روزبه‌روز هم ریال و تومانِ ما منهاتر می‌شود و یورو و دلار آن‌ها جمع‌تر. این‌که چه شد که پول ما کارش به احتضار کشید، به این یادداشت مربوط نیست. ولی شناختِ پدرجدِ واژه‌های تومان و ریال و روزگارِ معنایی واحد پول ایرانی، داستانی شیرین دارد.
از اولین واحد پول ایرانی و دوران هخامنشی که بگذریم، رواج معامله با سکه در ایران برمی‌گردد به دوران اشکانیان و ساسانیان و، بعد، دوران اسلامی. در این دوره‌ها هر پادشاه و سلطانی به نام خود سکه می‌زد و رعیّت هم موظف بودند از آن استفاده کنند. سکه‌هایی با ارزش و وزن یکسان که به مرور دردسرساز شد. ساده‌اش این‌که مردم به پول خرد هم نیاز داشتند. این شد که در دوران قاجار از هر سکه یک تکه به شکل مثلثی کوچک می‌بریدند که به آن می‌گفتند «قراضه» و قراضه‌ها که جمع می‌شد، به ضرابخانه می‌دادند و معادل آن، سکهٔ کامل می‌گرفتند.
درهم و دینار واحدهای پول دوران اسلامی است. دینار را، برگرفته از کلمه «دیناروس» یونانی، برای سکه‌های طلا به کار می‌بردند و درهم را از ریشهٔ «درمیس» یونانی برای سکه‌های نقره. اما کم‌شدن ارزش سکه‌ها باعث شد در دورهٔ قاجار سکه‌های صددیناری ضرب کنند؛ همان که عوام به آن می گفتند «صنار».
اما پول رسمی ایران از زمان شاه عباس صفوی تا زمان قاجاریه «عباسی» بود که تا دوره پهلوی اول هم هنوز اعتبار داشت. در دورهٔ قاجار، «شاهی» هم به وجود آمد و کم‌کم روزگاری شد که انواع سکه‌ها در جامعه دست‌به‌دست می‌شد و مردم هم به‌خوبی نسبتِ میان آن‌ها را تشخیص می‌دادند. یکی از همین واحدهای پولی «قِران» بود، متعلق به ناصرالدین‌شاه که خود را سلطان صاحب‌قران می‌دانست، به معنای آن‌که هنگام تولدش به تعبیر منجمان، زحل و مشتری در یک نقطه آسمان قرینِ هم بوده‌اند. ناصرالدین‌شاه به همین خاطر پول خود را هم «قِران» نامید که شکل محاوره‌ای آن یعنی «قِرون» هنوز هم بر زبان ما جاری است.
اما داستان ریال و تومان ما از دوران پهلوی آغاز شد که واحد «ریال» را بر اساس واژهٔ «رویال» ایجاد کرد؛ چیزی شبیه همان «شاهی» قاجار بود ولی از نوع غیرفارسی و هر ریال معادل یک‌هزار دینار. حکایتِ دوزار و سه‌زار هم مربوط است به همین که مردم در محاوره به دوریالی می‌گفتند دوزار و به سه‌ریالی سه زار و الی آخر. بعد نوبت به «تومان» رسید که هنوز واحد غیررسمی پول ایران است. تومان واژه‌ای مغولی است به معنای ده‌هزار. تومان و یوز (صد) و مین (هزار) در زمان قاجار از واژه‌های پرکاربرد بودند و مثلاً به فرمانده لشکر ده‌هزارنفری «امیرتومان» می‌گفتند. حالا اگر بگذریم از این‌که ما به یک‌هزار تومان و خیلی‌ها به یک‌میلیون تومان و بعضی خواص هم به یک‌میلیارد تومان می‌گویند «یک تومان»، نسبتِ واحدهای تاریخی پول ایرانی با هم «تقریباً» می‌شود از این قرار:
یک تومان برابر است با ده ریال یا ده‌هزار دینار یا بیست سکه ده‌شاهی یا پنجاه سکه یک‌عباسی.


#مزخرفات_فارسی، #رضا_شکراللهی، #ققنوس، صص ۵۷ و ۵۸

مزخرفات فارسی

در ستایشِ کردن

از «کردن» چه بدی دیده‌ایم که آن را تاب نمی‌آوریم و این‌قدر خجالت‌زده دنبال جایگزین می‌گردیم برای آن و به جای این‌که «بکنیم»، «می‌نماییم» یا «می‌داریم»؟ روزی در محضر زنده‌یاد رضا سیدحسینی همین موضوع را طرح کردم (نمودم)، گفت که حتی به اعضای شورای عالی ویرایش -از جمله او- اعتراض کرده‌اند (داشته‌اند) و گفته‌اند که چرا اصرار می‌کنید (دارید) کلمه‌ای را که در گویش عوام بوی رکاکت می‌دهد، به سر جایش برگردانید؟ و مگر نبوده در ادبیات دیوانی یا حتی نظم و نثر قدما که دستِ‌کم «نمودن» و «نماییدن» را به جای «کردن» به کار برده‌اند؟
یکی از معیارهای ادیبان و زبان‌شناسان و ویراستاران برای پذیرش کاربرد تازه‌ای از یک واژه، یا کاربرد جایگزینِ واژه‌ای به جای واژۀ دیگر، فراوانی آن در بیان عموم مردم است. ولی اکنون، با حضور روزافزون رسانه‌های گروهی خصوصاً تلویزیون در زندگی مردم و نیز نقشی که به عنوان «مرجع» بازی می‌کنند (می‌نمایند)، این «فراوانیِ آدم‌ها» جایش را عوض کرده (نموده) با کانال‌های تلویزیونی، رادیوها، روزنامه‌ها و مجله‌ها. یعنی اگر به سراغ مردم بروید، کمتر کسی را می‌یابید (پیدا می‌نمایید) که در صحبت کردن (نمودن) معمولی و ساده و روانش، به جای این‌که بگوید «بریم نیگا کنیم ببینیم این چیه»، بگوید «بریم یه نیگا داشته باشیم ببینیم این چیه»، یا «بریم یه نیگا بنماییم ببینیم این چیه». ولی شماری مجری و گوینده تلویزیون، شماری سخنران و شماری کارشناسِ دست‌به‌قلم و متأسفانه شماری ادیبِ دلبسته به زبان دیوانی، تا دلتان بخواهد در تلویزیون و رادیو و روزنامه و مجله و سخنرانی‌ها، به جای «کردن» می‌نمایند و می‌دارند و نوعی «فراوانی» کاذب را القا می‌کنند (می‌نمایند)، تا کار به جایی برسد که وقتی یک مغازه‌دار ساده هم جلوِ
دوربین می‌ایستد، بگوید: «سلام دارم خدمتِ هموطنان عزیزم.»
سلام کردنی است، نه داشتنی و نه عرض نمودنی. بازی کردنی است، نه داشتنی. مرور کردنی است، نه داشتنی و نه نمودنی. زندگی کردنی است نه داشتنی. بیان کردنی است، نه داشتنی و نه نمودنی. و بر همین قیاس گیرید هر آنچه کردنی است، ولی تازگی‌ها یا می‌داریمشان یا می‌نماییمشان!

#مزخرفات_فارسی، #رضا_شکراللهی، #ققنوس، صص ۲۱ و ۲۲

مزخرفات فارسی

دستاوردهایی که با پا می‌آوریم

عمه‌ای دارم کهنسال و خوش‌تعریف که زبان مادری‌اش ترکیِ محلی است. ما بچه‌های برادرش، یا به قول خودش کاکایش، را که می‌بیند، آن‌قدر ذوق می‌کند که نه می‌تواند از تعریف‌های شیرینش بگذرد نه، به رعایتِ بی‌سوادی ما، همه را فارسی بگوید. ماییم و این عمۀ هنوز روستانشین و فارسی‌ترکی حرف زدنش. اتفاق بامزه وقتی می‌افتد که برخی واژه ها را فارسی و ترکی با هم به کار می‌برد. مثلاً می‌گوید: «گَنَه دوباره گوفتم.» که «گنه» در زبان ترکی محلی او همان «دوباره» در فارسی است. یا می‌گوید: «ایندی حالا بیلمیرم چی‌کار کنم.» که «ایندی» (indi) در زبان او همان «حالا»ی فارسی است.
نظیر این تکرارها در فارسی حرف زدن و نوشتنِ خود ما هم کم نیست. کیست که تا حالا از «پس بنابراین» استفاده نکرده باشد؟ مگر «پس» همان «بنابراین» نیست؟ یا مثال‌های معروفِ «سنگ حجرالاسود» و «شب لیلةالقدر» را به یاد بیاورید. از این دو پرکاربردتر «بر علیه» است که گویی خنجری است آخته و بس فرورفته در قلب اغلب ویراستاران، ولی استفاده از آن در میان مردم و حتی نویسندگان و روزنامه‌نگاران به قدری شایع است که دیگر به سختی می‌توان آن را غلط شمرد.

مثال‌های پرکاربرد دیگری می‌زنم:
• می‌گوییم مصلای نماز، ولی مصلا دقیقاً به جایی می‌گویند که نماز می‌خوانند. البته بماند که چند سالی است در مصلاها نمایشگاه کتاب و پوشاک برگزار می‌کنند.
• می‌گوییم صفحه مانيتور، ولى مانيتور خودش همان صفحه نمایش است.
• می‌گوییم به‌وضوح آشکار است، انگار بعضی چیزها به‌وضوح پنهان‌اند.
• می‌گوییم دستاوردهای بزرگی به دست آورده‌ایم، لابد بعضی دستاوردها را با پا آورده‌ایم.
• بسیار می‌نویسیم «مانند» فلان «می‌ماند»، به جای این‌که بگوییم به فلان می‌ماند یا مانند فلان است.
• یا می‌نویسیم شانزدهم آذر به «نام» روز دانشجو «نامیده» شد، به جای این‌که بنویسیم شانزدهم آذر روز دانشجو نامیده شد.
• می‌گوییم مفیدِ فایده یا مثمرِ ثمر، انگار ما مفیدِ ضرر هم داریم.
• از «حسنِ خوبی» هم که بگذریم. کظم غیظ برای همین جاها خوب است!

به این‌ها در دستور زبان فارسی می‌گویند «حشو» از نوع «قبیح». «حشو» به کلمه یا عبارتی می‌گویند که وجودش در جمله از نظر دستوری زاید است و حذف آن آسیبی به معنای جمله وارد نمی‌کند. البته «حشو» انواعی هم دارد که نه تنها قبیح نیستند که در متون ادبی کارکرد زیباشناختی هم دارند. عباس پژمان مقاله‌ای دارد در این باره با عنوان «زیبایی‌شناسی حشوها» که در آن به‌درستی اشاره می‌کند که هیچ متن ادبی‌ای نیست که کاملاً عاری باشد از هر نوع حشوی. مثال خوبی هم می‌زند از سعدی در دیباچۀ گلستان که، با آن همه ایجاز معجزه‌گونش، نزدیک به بیست مورد حشو در آن دیده می‌شود. جملۀ اول این دیباچه را حتماً به یاد دارید: «منت خدای را عزّوجلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت.» در این جمله، «به» به معنای همان «اندر» است که از نظر دستور زبان «حشو» محسوب می‌شود. نکته این است که در متون ادبی باید به کارکرد زیبایی‌شناختی حشوها هم توجه کرد و هر حشوی غلط نیست.
با این حال، فراموش نکنیم که موضوع سخن، حرف زدن روزمره و نوشتن‌های روزانه ماست، نه متون ادبی. شیرینی زبانِ عمه مهربان من به این دلیل است که سعی می‌کند به زبانی حرف بزند که با آن فکر نمی‌کند. ولی ما فارسی فکر می‌کنیم، فارسی هم حرف می‌زنیم. پس این قبیل حشوها در زبان روزانه ما از چیست؟ شاید از دقیق نشدن به واژه‌هایی باشد که با آن‌ها هم فکر می‌کنیم، هم حرف می‌زنیم، هم می‌نویسیم.


#مزخرفات_فارسی، #رضا_شکراللهی، #ققنوس، صص ۱۸-۲۰

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی

اوایل کتاب خوب بود، کم‌کم به اواسط کتاب که رسید مطالب تکراری و گاهی مختص روان‌درمان‌گران بود ولی فصل آخر کتاب عالی بود. در هر جایی که به عنوان مثال در متن کتاب آمده بود که در فرهنگ ام‌روزی فلان رفتار درست است مترجم در نهایت احتیاط در پاورقی ذکر کرده بود که منظور فرهنگ آمریکاست نه ایران، و از این دست توضیحات احتیاط‌مآبانه؛ خانم مترجم! وقتی کتاب ترجمه‌شده می‌خونیم خودمون می‌فهمیم که کتاب را نویسنده نوشته نه مترجم. ویراستاری کتاب هم ضعیف بود، به نظرم از حداقل اطلاعاتی که یه ویراستار باید داشته باشه اینه که دوما و سوما (ص ۲۹۴) اشتباهه. امتیاز: ۶ از ۱۰.

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

تام رابینز رمان‌نویس می‌گوید "برای داشتن دوران شاد کودکی هیچ‌وقت دیر نیست".

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، ص ۲۹۷

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

درک تجربه مادر مهم است. به شما کمک می‌کند که این‌قدر برداشت‌های شخصی از رفتارهای او نداشته باشید. مثلاً وقتی که ببینید مادرتان در ابراز عشقش به شما محدودیت‌هایی داشته، شاید ساده‌تر بتوانید خودتان را از چنگ احساس دوست‌داشتنی‌نبودن خلاص کنید. وقتی بتوانید ببینید که خود مادر هیچ تجربه‌ای برای راهنمایی کسی نداشته و احتمالاً خودش هم راهنمایی نشده است، دیگر به‌راحتی احساس گم‌گشتگی و بی‌راهنمابودن نمی‌کنید.
هر چقدر مادرمان را روشن‌تر ببینیم، راحت‌تر می‌توانیم نسبت به او مهربان باشیم.

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، ص ۲۷۹

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

روش‌های بی‌شماری برای افزایش حس توانمندی وجود دارد، از جمله:
• مهارت‌های ارتباطی را در خودتان پرورش دهید، زیرا کمکتان می‌کند تا مراقب نیازها و مرزبندی‌های دفاعی‌تان باشید.
• قدرت نه گفتن را به دست بیاورید (مثلاً با آموزش‌های جرئت‌یافتن و کلاس‌های دفاع شخصی).
• موقعیت‌هایی را انتخاب کنید که می‌توانید در آن‌ها تفاوت ایجاد کنید و موقعیت‌هایی را که چنین امکانی به شما نمی‌دهند به حداقل برسانید. برخی از موقعیت‌ها ذاتاً قدرت را از انسان سلب می‌کنند.
• موقعیت‌هایی را بشناسید که می‌توانید در آن‌ها اثرگذار باشید. اگر از چنین موقعیت‌هایی غافل باشید، نمی‌توانید احساس قدرت را در خود بپرورانید. باید از تجربه‌های موفقیت بهره‌مند شوید تا در خودانگاره شما بافته شوند.
• یاد بگیرید که شیوه صحبت با خودتان را تغییر دهید. صحبت با خویشتن یکی از گفت‌وگوهای جاری است که شما در ذهنتان، دربارۀ چیزها و به‌خصوص درباره خودتان، دارید. کلاس‌ها، کتاب‌ها، نوشته‌ها و مقالاتی هستند که می‌توانند به شما کمک کنند تا از الگوی ارزیابی و تفسیر منفی به چیزی مثبت‌تر، مهربانانه‌تر و عینی‌تر برسید.
• قدرت را در بدنتان حس کنید. این به معنی بدن‌سازی‌کردن نیست، گرچه می‌تواند شامل آن هم باشد. اغلب، حس‌کردن عضلات و قدرت استخوان‌ها به ما حس استحکام و نیرو می‌بخشد. راه دیگر برای دست‌یافتن به حس توانمندی «تجسم» است، به معنای خودآگاهی بیشتر در بدن. درمان‌های بدن‌محور نیز، مانند چیزهایی مثل تمرین یوگا که آگاهی شما نسبت به بدنتان را افزایش می‌دهند، می‌توانند به شما کمک کنند.
• روی مسائلی که قدرت شما را سد کرده کار کنید و از مسیرهایی همچون روان‌درمانی استفاده کنید.
• یاد بگیرید که چطور منابع را برای کمک به نیازهای بخصوصتان تخصیص دهید. توانمندبودن به این معنی نیست که باید همه کارها را خودتان انجام دهید. یاد مدیرعامل‌ها بیفتید.

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، صص ۲۵۵ و ۲۵۶

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

من دریافته‌ام که مطرح‌کردن روشن و دقیق خواسته‌ها و نیازهایمان برای دیگران (به‌صورت غيرطلبکارانه) راهی مؤثر است. گاهی با خنده و شوخی به دیگران "چیزی را که می‌خواهم" می‌گویم و سپس از آن‌ها می‌خواهم اگر صادقانه می‌توانند چنین کاری را انجام دهند، جمله من را تکرار کنند. اغلب مردم جواب می‌دهند که "قطعاً می‌توانم چنین چیزی را بگویم" و سپس آنچه را من می‌خواستم بشنوم تکرار می‌کنند. وقتی دیگران به‌سمتی می‌روند که به من کمکی نمی‌کند، سعی می‌کنم با ملایمت آن‌ها را به‌سمت چیزی که دنبالش هستم سوق دهم. بنابراین مثلاً شاید به کسی بگویم که الان وقت آن نیست که کتاب بعدی‌ام را نقد کند یا چالش‌های احتمالی‌اش را مطرح کند، الان من فقط پشتیبانی او را می‌خواهم. احتمالاً چنین چیزی می‌گویم: "می‌خواهم بگویی که این ایده هیجان‌انگیزی است و من پشتت هستم".
اگر بتوانیم به دیگران بگوییم که چه زمانی نیاز به مراقبت داریم، چه زمانی نیاز به منعکس‌شدن داریم، چه زمانی نیاز به پشتیبانی کلامی داریم و ...، این‌قدر احساس ناتوانی نمی‌کنیم. این کار مزیت دیگری نیز دارد، اینکه برای آن‌ها مثل خلأهای "پرنشدنی" به نظر نمی‌رسیم، که باعث شود به خاطر نیازهای بی‌پایان ما پا پس بکشند. در کل نیازهای مشخص، از نظر افراد، کمتر تهدیدکننده و طاقت‌فرساست.

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، ص ۲۴۹

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

برای تبدیل‌شدن به بهترین مادر برای خودتان، مهم‌ترین گامی که می‌توانید بردارید این است که از بی‌کفایتی‌ها و ترس‌ها و حالت‌های تدافعی عبور کنید. بگذارید دلتان نرم شود؛ دلی می‌تواند عاشق شود که گشوده باشد.
کودک درونتان به شما کمک خواهد کرد. کودک مثل "بانک عشق" است: هرچه بیشتر درونش عشق بریزید، بیشتر پس می‌گیرید. کودکان ذاتاً اهل محبت‌کردن هستند، بنابراین حتی اگر ذره‌ای به کودک محبت‌ندیده درونتان عشق بورزید، آن کودک معمولاً عشق شما را بازمی‌گرداند. گرچه، ممکن است این مسیر در ابتدا کمی ناهموار باشد. غالباً کودک درون با بی‌اعتمادی پاسخ خواهد داد. کودک درون، درست مثل کودکی که بارها از سوی مادرش آسیب دیده و رها شده، آغوشش را برای مادر باز نمی‌کند. در چنین شرایطی تا جایی که می‌توانید برای رسیدن به این کودک مصرانه تلاش کنید و بدانید که اعتمادسازی زمان می‌برد.

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، صص ۲۱۸ و ۲۱۹

۱ آذر آذر جشن

روز برگزاری «آذر جشن»، یکی دیگر از جشن‌های در پیوند با آتش به مناسبت فرارسیدن ماه آذر و برافروختن نخستین شعله زمستانی است.

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

روش‌های اولیه‌ای که برای کار بر کودک درون استفاده می‌شوند عبارت‌اند از:
• استفاده از تعمق، تصویرپردازی و هیپنوتیزم، تا با حالت‌های کودک درون مواجه شده و رابطه متقابل برقرار کنیم.
• بیرون‌کشیدن عکس‌های دوران کودکی، برای اینکه به خاطرات و احساسات آن دوران دست یابیم.
• کارکردن با عروسک‌ها، خرس عروسکی‌ها و سایر وسایل دوران کودکی (که بازنمودی از حالت‌های کودکی هستند)، که کمک می‌کنند به احساسات دوران کودکی دسترسی پیدا کنیم یا بخش بزرگ‌سالمان را برای ایفای نقش والد پرورش دهيم.
• استفاده از هنر، که به‌طور خاص رسانه‌ای برای ابراز حالت‌های کودک درون است.
• نامه نوشتن به کودک درون از قول کودک درون، که روشی برای برقراری ارتباط است.
• گفت‌وگوی بین بزرگ‌سال و حالت‌های کودک درون از طریق یادداشت‌نویسی، صحبت با خود (self-talk)، یا از طریق فنونی همچون روش گفت‌وگوی صوتی (Voice Dialogue Method).

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، صص ۲۰۰ و ۲۰۱

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

یادداشت‌نویسی

وقتی در حال کارکردن روی درد اصلی هستید و نمی‌خواهید دوستانتان را خسته کنید و درمانگرتان (در صورتی که داشته باشید) نیز دم دستتان نیست، یادداشت‌ها مکان امنی برای بیان احساساتتان محسوب می‌شوند. پژوهشگران متوجه شده‌اند که ابراز احساسات روی کاغذ (مثل بیان کلامی آن‌ها) سودمند است، درحالی‌که نگه‌داشتن احساسات با افزایش سطح استرس و بیماری رابطه متناظری دارد. یادداشت‌ها را می‌توان همچون محرم اسرار، آینه و راهنما به خدمت گرفت. شما در یادداشت‌هایتان از قضاوت و نقد در امان هستید و با فنون پیشرفته‌ای مثل گفت‌وگو می‌توانید یاد بگیرید که خودتان را آرام و پشتیبانی کنید.
یادداشت‌ها جای مناسبی برای دردهای شما محسوب می‌شوند زیرا محرم اسرار شما و محلی برای التیام‌یافتن زخم‌های قدیمی هستند. شاید درد شما اندوه، ناامیدی، فقدان، شکنجه، خیانت -هر چیزی که به شما صدمه می‌زند- باشد. شما به یادداشت‌هایتان افتخار درمیان‌گذاشتن دردهایتان را می‌دهید و یادداشت‌های شما نیز آن‌ها را با افتخار می‌پذیرند.
ممکن است نوشتن از احساساتتان شما را به گریه بیندازد ولی این خوب است. در چنین موقعیتی، می‌توانید در پرانتز یادداشت کوتاهی بنویسید که موقع نوشتن این متن بخصوص در حال گریه‌کردن بودید. این یادداشت کوتاه بعداً به شما کمک می‌کند که بفهمید دقیقاً چه چیزی بیشتر از همه احساسات شما را برمی‌انگیزد. حتماً دلتان می‌خواهد که موقع نوشتن جایتان امن باشد، برای همین چند برگ دستمال کاغذی و احیاناً چند چیز تسلی‌بخش دوروبرتان داشته باشید.
من دریافته‌ام که اشک‌ها نشانگر نقطه عطفی هستند. اشک‌ها نشانم می‌دهند که به هدف زده‌ام و اگر به نوشتن ادامه دهم سفره دلم باز می‌شود و در این صورت نوشته‌ها تبدیل به منبعی برایم می‌شوند. دلی که باز شده، به‌خاطر ترحم و شفقتش، احتمالاً مهم‌ترین منبعی است که برای کارکردن روی دردهایمان داریم.
شاید احساس کنیم که این گریه هیچ‌وقت بند نمی‌آید، ولی معمولاً مدت نسبتاً محدودی طول می‌کشد، طوری که زمانش را می‌توان با ساعت اندازه گرفت. و از نظر شدت نیز، ما عموماً می‌توانیم دردهایی را مهار کنیم که از تحملی که برای خود متصور هستیم بیشتر است. به نظر می‌رسد که فاصله‌گرفتن از درد انعکاس‌دهنده این موضوع است که ما به‌ندرت ظرفیت‌هایمان را آزمایش می‌کنیم.
این را بدانید که موقع نوشتن یادداشت می‌توانید هر وقتی‌که لازم داشتید استراحت کنید. می‌توانید یادداشت‌هایتان را گوشه‌ای بگذارید و مدتی کار دیگری انجام دهید. شاید دوست داشته باشید به خاطرات خوش فکر کنید (مثلاً خاطره کسی که واقعاً برایتان اهمیت قائل است). چیزی که ما آن را عامل حواس‌پرت‌کن می‌خوانیم ممکن است کوشش طبیعی ذهن برای نفس‌کشیدن باشد.
شما می‌توانید بین دو بخش خودتان گفت‌وگویی برقرار کنید، مثلاً بین بخشی از شما که احساس درد می‌کند با نماینده درونیِ کسی که درد شما را می‌شنود (مثلاً درمانگر) یا شخصیت خردمندی که خارج از آن درد ایستاده است. موقع نوشتن گفت‌وگو برای بیان ابعاد متفاوت یک چیز فقط بین این دو بخش حرکت کنید (جلو و عقب بروید) و با هر بار عوض‌شدن صداها گفت‌وگو را از خط جدید آغاز کنید.
موقع نوشتن یادداشت‌ها دیگر با عواطفتان تنها نیستید. وقتی این احساسات را درونتان نگه می‌دارید بسیار تنهاتر هستید.


#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، صص ۱۷۳-۱۷۵

۱۵ آبان جشن میانه پاییز

جشن میانه فصل پاییز و زمان گاهَنباری بنام «اَیـاثْـرِم» در اوستایی «اَیـاثْـرِمَـه» به معنای «آغاز سرما» نامگذاری شده است.
جشن‌ها و فاصله‌های میان آنها در متون کهن ایرانی دارای تعریف و اندازه‌های مشخصی است که به مانند دانه‌های یک زنجیر در پیوستگی کامل با یکدیگر هستند. تغییر جای یکی از آنها، موجب گسست کل این رشته خواهد شد. چنانکه در منابع ایرانی آمده است، جشن سده پس از ۴۰ روز از شب یلدا یا چله، و پس از ۱۰۰ روز از اول آبان قرار دارد. همچنین جشن سده، پیش از ۲۵ روز از جشن اسفندگان است. این اندازه‌ها و فاصله‌های تعریف شده در متون و منابع کهن ایرانی، تنها با گاهشماری ایرانی با ماه‌های سی و یک روزه (مبدأ هجری خورشیدی فعلی) که بزرگترین دستاورد دانش گاهشماری در جهان است، مطابق است.

گاهنبار ایاثرم / جشن میانه پاییز:
هنگام این گاهنبار از روز اشتاد ایزد تا روز انارام ایزد از ماه مهر (ماه مهر هفتمین ماه تابستان بر طبق گاهنامه ایران باستان می باشد) برابر با ۲۰ تا ۲۵ مهر ماه است. نام این گاهان بار از واژه اوستایی “ایاسریمه” گرفته شده است . یعنی آغاز سرما، و زمان برگزاری آن در زندگی کشاورزی و دامپروری هنگامی است که گله های گوسفند از چراگاه های تابستانی به محل زمستانی خود باز می گردند. در باور سنتی زرتشتیان، گاهنبار ایاسرم گاه هنگامی است که خداوند گیاهان را آفریده است.
این گاهنبار نیز اکنون همانند گاهنبارهای چهره های دیگر و با همان شیوه در خانه و یا تالارهای عمومی برگزار می شود. بطور کلی عنصر دینی این

ادامه نوشته

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

مادر سنگ‌دل کسی است که می‌داند کجاها بیشتر آسیب‌پذیر هستی و گاهی دنبال نقطه ضعف‌هایت می‌رود. او می‌داند که چطور به‌شدت شرمسارت کند. شرم یکی از دردناک‌ترین عواطفی است که ممکن است تجربه کنیم، این حس که اساساً اشتباه می‌کنیم، غلط می‌کنیم یا بد هستیم. برای شرمنده‌کردن یک نفر باید حس غلط یا بدبودن را درونش ایجاد کرد (نه فقط حس گناه به‌خاطر رفتار) و این کار نوعی آزار عاطفی است.

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، صص ۱۲۹ و ۱۳۰

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

ده پیام اصلی که مادر خوب می‌دهد:
•خوشحالم که تو هستی.
•تو را می‌بینم.
•تو برای من آدم خاصی هستی.
•به تو احترام می‌گذارم.
•عاشقت هستم.
•نیازهای تو برایم مهم است. هر وقت کمک خواستی پیش من بیا.
•بودنم به‌خاطر توست و برایت وقت می‌گذارم.
•تو را در امان نگه می‌دارم.
•می‌توانی به من تکیه کنی.
•به وجود تو دلگرمم.

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، صص ۳۳ و ۳۴

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

کجا بودی مامان؟


اول‌بار که قدم‌های نوپایم را تلوتلوخوران می‌آزمودم
سرخوش مثل جوجه‌ای که تازه دانسته راز پرواز را
صورتم از لبخندی نو رنگ می‌گرفت
پشت سرم تو را جستم
نیافتمت
کجا بودی؟

اول‌روز که سوار اتوبوس شلوغ و چرک مدرسه شدم
و به بیگانگی قدم می‌گذاشتم
به شلوغی بچه‌ها و نگاه خیره بزرگ‌ها
و جهانی که برایم غریبه بود
نجستمت آخر
کجا بودی؟
تا روزی که مضحکه بچه‌ها شدم
با چشم تر برگشتم و هنوز تلخی کلمات از زنگ نیفتاده بود
به دنبال آغوش آرامت گشتم
و باز تنهاترین شنونده سکوت تو شدم

تویی که جز در عکس‌های خاک گرفته نبودی
حتی در خاطرات من
خاطره خالی‌ام از گرمای دستت، از آغوشت
جای خالی‌ات در کنارم، در تمام قاب عکس‌ها
دست خالی‌ام
و شامه خالی‌ترم
خالی از تو

تنها تصویر تو
رنگ چشمان پُردردت بود
در حافظه من
دردی در کنار هزار پنهان‌شده دیگر
پنهان، در زیر نقاب دست‌نیافتنی‌ات

چشمانت به من بود ولی نمی‌یافتمش
گرمایت از قلبم دور بود
کجا گُمت کردم؟
کجا جا گذاشتی‌ام؟
کجا بودی مامان؟
رفتنت برای من بود؟


-ج. ک


#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، صص ۹ و ۱۰

عطش

#عطش، #هیئت_تحریریه_مؤسسه_فرهنگی_مطالعاتی_شمس‌الشموس، #مؤسسه_فرهنگی_مطالعاتی_شمس‌الشموس

این کتاب در شرح احوال آیت الله علی قاضی نوشته شده و ایشان را که استاد عرفان افرادی هم‌چون آیت‌الله بهجت و علامه طباطبایی بوده را معرفی کرده است. متن و شیوه‌ی نگارش در عین این‌که سعی شده خیلی ادبی باشد ولی بسیار ضعیف است، انگار که کودکی سعی کند انشایی پر از واژه‌های سنگین و خاص بنویسد و با اصرار در اواسط متن شعرهایی از شعرا را بگنجاند. در معرفی آیت الله علی قاضی هم کتاب اصلا موفق نیست و آن‌طور که باید و شاید وجوه شخصیتی را توضیح نمی‌دهد. امتیاز: ۰ از ۱۰.

عطش

رفع گرفتاری

علامه انصاری لاهیجی روزی از ایشان پرسیدند که در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و یا در امور اخروی و بن‌بست کارها به چه ذکری مشغول شویم تا گشایش یابد؟ در جواب فرمودند:
"پس از ۵ بار صلوات و قرائت آیةالکرسی در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو: "اللهم اجعلنى فى دِرعَکَ الحصينة التی تجعلُ فيها من تشاء" (بار پروردگارا! مرا در حصن و پناهگاه خود و در جوشن و زره محکمت قرار بده که در آن هرکس را که بخواهی قرار می‌دهی) تا گشایش یابد."

یادداشت‌های خطی علامه تهرانی، جنگ ۱۸، ص. ۱۸۵. نقل شده در #عطش، #هیئت_تحریریه_مؤسسه_فرهنگی_مطالعاتی_شمس‌الشموس، #مؤسسه_فرهنگی_مطالعاتی_شمس‌الشموس، صص ۲۷۴ و ۲۷۵

عطش

"من أحبَّكُم فَقَد أحَبَّ الله و من أبغَضَكُم فَقَد أبغض الله"

"هر کس شما را دوست بدارد خدا را دوست داشته و هر کس به شما بغض بورزد بغض خدا را بر دل گرفته است."

مفاتيح‌الجنان، زيارت جامعه کبیره نقل شده در #عطش، #هیئت_تحریریه_مؤسسه_فرهنگی_مطالعاتی_شمس‌الشموس، #مؤسسه_فرهنگی_مطالعاتی_شمس‌الشموس، ص ۲۲۵

عطش

حضرت علی علیه السلام در توصیف مردان خدا این چنین می‌فرمایند:

"همانا مردمی هستند که ذکر خدا را به جای دنیا برگزیدند که هیچ تجارتی یا خرید و فروشی، آن‌ها را از یاد خدا باز نمی‌دارد. ... به عدالت فرمان می‌دهند، و خود عدالت گسترند، از بدی‌ها نهی می‌کنند و خود از آن‌ها پرهیز دارند. با اینکه در دنیا زندگی می‌کنند گویا آن را رها کرده به آخرت پیوسته‌اند، سرای دیگر را مشاهده کرده، گویا از مسائل پنهان برزخیان و مدت طولانی اقامتشان آگاهی دارند و گویا قیامت وعده‌های خود را برای آنان تحقق بخشیده است، آنان پرده‌ها را برای مردم دنیا برداشته‌اند، می‌بینند آنچه را که مردم نمی‌نگرند و می‌شنوند آنچه را که مردم نمی‌شنوند."


نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲ نقل شده در #عطش، #هیئت_تحریریه_مؤسسه_فرهنگی_مطالعاتی_شمس‌الشموس، #مؤسسه_فرهنگی_مطالعاتی_شمس‌الشموس، ص ۶۱

دعای آغاز ماه جمادی الاول

در كتاب «المختصر من كتاب المنتخب» آمده است:

دعاى آغاز ماه جمادى الاول به اين صورت است:

اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ اللَّهُ‏[1] وَ أَنْتَ‏ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ1 وَ أَنْتَ‏ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ2 وَ أَنْتَ [اللَّهُ‏] السَّلامُ الْمُؤْمِنُ‏2 وَ أَنْتَ‏ الْمُهَيْمِنُ‏2 وَ أَنْتَ‏ الْعَزِيزُ2 وَ أَنْتَ‏ الْجَبَّارُ2 وَ أَنْتَ‏ الْمُتَكَبِّرُ[2] وَ أَنْتَ‏ الْخالِقُ3 وَ أَنْتَ‏ الْبارِئُ‏3 وَ أَنْتَ‏ الْمُصَوِّرُ3 وَ أَنْتَ‏ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[3]‏ وَ أَنْتَ‏ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ‏[4] لَكَ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى أَسْأَلُكَ يَا رَبِّ بِحَقِّ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ بِحَقِّ أَسْمَائِكَ كُلِّهَا أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ وَ آتِنا5 اللَّهُمَ‏ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً5 وَ اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِي سَبِيلِكَ وَ عَرِّفْنَا بَرَكَةَ شَهْرِنَا هَذَا وَ يُمْنَهُ وَ ارْزُقْنَا خَيْرَهُ وَ اصْرِفْ عَنَّا شَرَّهُ وَ اجْعَلْنَا فِيهِ مِنَ الْفَائِزِينَ‏ وَ قِنا5بِرَحْمَتِكَ‏ عَذابَ النَّارِ[5] يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ

خداوندا، تو خدايى و تو رحمت‌گستر و مهربانى و تو فرمانرواى بسيار پاكيزه‌اى و تو [خداى] ايمن و ايمنى‌بخشى و تو نگاه‌بان چيره‌اى و تو سربلندى و تو باشكوه چيره‌اى و تو بزرگمنشى و تو آفريننده‌اى و تو پديدآورنده‌اى و تو چهره‌نگارى و تو سرفراز و حكيمى و تو اول و آخر و آشكار و پنهان هستى و نام‌هاى نيك منحصرا از آن تو است. اى پروردگار من، به حق اين اسم‌ها و به حق همه‌ى اسم‌هايت از تو درخواست مى‌كنم كه بر محمد و آل محمد درود فرستى و-اى خدا-نيكى دنيا و آخرت را به ما عطا كن و كار ما را به نيكبختى و شهادت در راهت پايان بر و ما را با بركت و فرخندگى اين ماه آشنا

ادامه نوشته

فقط بی‌عیب‌ها بخوانند

#فقط_بی‌عیب‌ها_بخوانند، #هیئت_تحریریه_مؤسسه_فرهنگی-مطالعاتی_شمس‌الشموس، #شمس‌الشموس

در این کتاب در مورد موضوع‌های زیر بحث شده:
-با افرادی که مدام در حال ایرادگیری‌اند چه‌گونه برخورد کنیم؟
-با کدام تکنیک‌ها می‌توانیم منفی‌نگری خود و دیگران را اصلاح کنیم؟
-چه‌گونه می‌توانیم پیش از دیدن عیب آدم‌ها نکات مثبت‌شان را ببینیم؟
-چه‌قدر از این عیوب حاصل ذهنیت‌ها، نوع نگرش، تربیت، محیط خاص ما و... هستند؟
-چرا گاهی نمی‌توانیم خوبی‌های اطرافیان را ببینیم و فقط عیب و نقص آن‌ها به چشممان می‌آید؟
-چه‌گونه می‌توانیم عیب و ایراد اطرافیان را اصلاح کنیم و روشی که نتیجه‌ی مطلوب بدهد کدام است؟
کتاب با زبانی بسیار ساده نوشته شده و اکثر نکات کتاب تکراری و زیادی ساده هستند. امتیاز: ۳ از ۱۰.

فقط بی‌عیب‌ها بخوانند

و بکوشیم جهان
به طراوت و ترنم
تسکین و تسلی برسد
و بروید گل بیداری، دانایی، آبادی
در ذهن زمان
و بروید گل بینایی، صلح، آزادی، عشق
در قلب زمین

خویش را باور کن، ص ۸۹-۸۸ نقل شده در #فقط_بی‌عیب‌ها_بخوانند، #هیئت_تحریریه_مؤسسه_فرهنگی-مطالعاتی_شمس‌الشموس، #شمس‌الشموس، ص ۱۱۸

فقط بی‌عیب‌ها بخوانند

ترجمه مصباح الشریعه، ص ۵۷۲: رسول خدا (ص) فرمود: هنگامی‌که خدا خیر بنده‌ای را می‌خواهد ... بدی‌های او را مقابل چشمانش قرار می‌دهد.

#فقط_بی‌عیب‌ها_بخوانند، #هیئت_تحریریه_مؤسسه_فرهنگی-مطالعاتی_شمس‌الشموس، #شمس‌الشموس، ص ۱۱۱

فقط بی‌عیب‌ها بخوانند

دوست دارم که دوست عیب مرا
همچو آیینه روبه‌رو گوید
نه که چون شانه با هزار زبان
پشت سر رفته موبه‌مو گوید

#فقط_بی‌عیب‌ها_بخوانند، #هیئت_تحریریه_مؤسسه_فرهنگی-مطالعاتی_شمس‌الشموس، #شمس‌الشموس، ص ۹۸