دستاوردهایی که با پا میآوریم
عمهای دارم کهنسال و خوشتعریف که زبان مادریاش ترکیِ محلی است. ما بچههای برادرش، یا به قول خودش کاکایش، را که میبیند، آنقدر ذوق میکند که نه میتواند از تعریفهای شیرینش بگذرد نه، به رعایتِ بیسوادی ما، همه را فارسی بگوید. ماییم و این عمۀ هنوز روستانشین و فارسیترکی حرف زدنش. اتفاق بامزه وقتی میافتد که برخی واژه ها را فارسی و ترکی با هم به کار میبرد. مثلاً میگوید: «گَنَه دوباره گوفتم.» که «گنه» در زبان ترکی محلی او همان «دوباره» در فارسی است. یا میگوید: «ایندی حالا بیلمیرم چیکار کنم.» که «ایندی» (indi) در زبان او همان «حالا»ی فارسی است.
نظیر این تکرارها در فارسی حرف زدن و نوشتنِ خود ما هم کم نیست. کیست که تا حالا از «پس بنابراین» استفاده نکرده باشد؟ مگر «پس» همان «بنابراین» نیست؟ یا مثالهای معروفِ «سنگ حجرالاسود» و «شب لیلةالقدر» را به یاد بیاورید. از این دو پرکاربردتر «بر علیه» است که گویی خنجری است آخته و بس فرورفته در قلب اغلب ویراستاران، ولی استفاده از آن در میان مردم و حتی نویسندگان و روزنامهنگاران به قدری شایع است که دیگر به سختی میتوان آن را غلط شمرد.
مثالهای پرکاربرد دیگری میزنم:
• میگوییم مصلای نماز، ولی مصلا دقیقاً به جایی میگویند که نماز میخوانند. البته بماند که چند سالی است در مصلاها نمایشگاه کتاب و پوشاک برگزار میکنند.
• میگوییم صفحه مانيتور، ولى مانيتور خودش همان صفحه نمایش است.
• میگوییم بهوضوح آشکار است، انگار بعضی چیزها بهوضوح پنهاناند.
• میگوییم دستاوردهای بزرگی به دست آوردهایم، لابد بعضی دستاوردها را با پا آوردهایم.
• بسیار مینویسیم «مانند» فلان «میماند»، به جای اینکه بگوییم به فلان میماند یا مانند فلان است.
• یا مینویسیم شانزدهم آذر به «نام» روز دانشجو «نامیده» شد، به جای اینکه بنویسیم شانزدهم آذر روز دانشجو نامیده شد.
• میگوییم مفیدِ فایده یا مثمرِ ثمر، انگار ما مفیدِ ضرر هم داریم.
• از «حسنِ خوبی» هم که بگذریم. کظم غیظ برای همین جاها خوب است!
به اینها در دستور زبان فارسی میگویند «حشو» از نوع «قبیح». «حشو» به کلمه یا عبارتی میگویند که وجودش در جمله از نظر دستوری زاید است و حذف آن آسیبی به معنای جمله وارد نمیکند. البته «حشو» انواعی هم دارد که نه تنها قبیح نیستند که در متون ادبی کارکرد زیباشناختی هم دارند. عباس پژمان مقالهای دارد در این باره با عنوان «زیباییشناسی حشوها» که در آن بهدرستی اشاره میکند که هیچ متن ادبیای نیست که کاملاً عاری باشد از هر نوع حشوی. مثال خوبی هم میزند از سعدی در دیباچۀ گلستان که، با آن همه ایجاز معجزهگونش، نزدیک به بیست مورد حشو در آن دیده میشود. جملۀ اول این دیباچه را حتماً به یاد دارید: «منت خدای را عزّوجلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت.» در این جمله، «به» به معنای همان «اندر» است که از نظر دستور زبان «حشو» محسوب میشود. نکته این است که در متون ادبی باید به کارکرد زیباییشناختی حشوها هم توجه کرد و هر حشوی غلط نیست.
با این حال، فراموش نکنیم که موضوع سخن، حرف زدن روزمره و نوشتنهای روزانه ماست، نه متون ادبی. شیرینی زبانِ عمه مهربان من به این دلیل است که سعی میکند به زبانی حرف بزند که با آن فکر نمیکند. ولی ما فارسی فکر میکنیم، فارسی هم حرف میزنیم. پس این قبیل حشوها در زبان روزانه ما از چیست؟ شاید از دقیق نشدن به واژههایی باشد که با آنها هم فکر میکنیم، هم حرف میزنیم، هم مینویسیم.
#مزخرفات_فارسی، #رضا_شکراللهی، #ققنوس، صص ۱۸-۲۰
توسط دپرام
| جمعه نوزدهم آبان ۱۴۰۲ | 17:43
پیوندها
آرشیو وب
- شهریور ۱۴۰۴
- مرداد ۱۴۰۴
- تیر ۱۴۰۴
- خرداد ۱۴۰۴
- اردیبهشت ۱۴۰۴
- فروردین ۱۴۰۴
- اسفند ۱۴۰۳
- بهمن ۱۴۰۳
- دی ۱۴۰۳
- آذر ۱۴۰۳
- آبان ۱۴۰۳
- مهر ۱۴۰۳
- شهریور ۱۴۰۳
- مرداد ۱۴۰۳
- تیر ۱۴۰۳
- خرداد ۱۴۰۳
- اردیبهشت ۱۴۰۳
- فروردین ۱۴۰۳
- اسفند ۱۴۰۲
- بهمن ۱۴۰۲
- دی ۱۴۰۲
- آذر ۱۴۰۲
- آبان ۱۴۰۲
- مهر ۱۴۰۲
- شهریور ۱۴۰۲
- مرداد ۱۴۰۲
- تیر ۱۴۰۲
- خرداد ۱۴۰۲
- اردیبهشت ۱۴۰۲
- فروردین ۱۴۰۲
- اسفند ۱۴۰۱
- بهمن ۱۴۰۱
- دی ۱۴۰۱
- آذر ۱۴۰۱
- آبان ۱۴۰۱
- مهر ۱۴۰۱
- آرشيو