مثبت فکر نکنید  بصیرت‌هایی از دانش جدید انگیزش

لطیفه‌ای قدیمی وجود دارد درباره مردی که رؤیای بردن جایزه‌ای بزرگ در بخت‌آزمایی را در سر می‌پروراند. این مرد سرگرم این خیال‌پردازی است که اگر جایزه چند میلیون دلاری نصیبش شود چه زندگی پرسعادتی خواهد داشت. این مرد با خودش فکر می‌کند "آه، همه مشکلاتم رفع خواهد شد. در عمارتی بزرگ سکونت خواهم کرد و دیگر لازم نخواهد بود که نگران قسط ماشینم باشم و می‌توانم لباس نو بخرم". در طول هفته خیال‌بافی‌های مرد عمق بیشتری پیدا می‌کند. "اگر لباس نو بخرم، ظاهرم بهتر خواهد شد و می‌توانم با زنی که دوستش دارم قرار بگذارم. آخر هفته‌ها با هواپیما به پاریس خواهیم رفت و از غذاهای جانانه در رستوران‌های سه‌ستاره لذت خواهیم برد". یک ماه می‌گذرد، دو ماه می‌گذرد و او هنوز چیزی برنده نشده است. مرد در انتظار می‌ماند و به خیال‌پردازی ادامه می‌دهد. یک سال می‌گذرد و بخت هنوز به او رو نیاورده است. بالاخره وقتی مرد به مرز ناامیدی رسیده، به درگاه خدا دعا می‌کند: "خدایا، خواهش می‌کنم اجازه بده در بخت‌آزمایی برنده شوم. چرا نگذاشتی برنده شوم؟ با من چه مشکلی داری؟ مگر من در حق تو چه بدی کرده‌ام؟".
در حیرت و شگفتی مرد، ابرهای آسمان کنار می‌روند و صدای چنگ‌های ملکوتی به گوش می‌رسد. نوری درخشان ظاهر می‌شود و خدا با صدایی پرطنین و مستأصل می‌گوید "تو اصلاً بلیت خریدی؟".
کافی نیست که بنشینیم و خیال‌بافی کنیم. باید دست به عمل بزنیم و برای خرید بلیت در زندگی هزینه کنیم. رؤیاهای ما شاید تحقق‌پذیر باشند، ولی این رؤیاها مسائلی در پی دارند که [گذر از آن‌ها] به تعهد و اقدام عملی نیاز دارد. همچنان که خواهیم دید، خبر خوب این است که میشود با انرژی زیاد به‌طرف آرزوهایمان حرکت کنیم و این امکان هست که عملکرد بسیار بهتری داشته باشیم در اینکه آرزوهایی را که ارزش تلاشمان را دارند از میان بقیه آرزوها انتخاب کنیم. همان‌طور که بسیاری از آزمایش‌های دیگرم تأیید می‌کنند، راه‌حل این نیست که رؤیاپردازی و مثبت‌اندیشی را کنار بگذاریم، بلکه باید از این خیال‌پردازی‌ها دقیقاً برای چیزی استفاده کنیم که بیشترمان یاد گرفته‌ایم نادیده بگیریم با از اهمیتش بکاهیم، یعنی موانع و مشکلاتی که در مسیرمان قد علم می‌کنند.

#مثبت_فکر_نکنید #بصیرت‌هایی_از_دانش_جدید_انگیزش، #گابریله_اوتینگن، مترجم: #حسین_رحمانی، نشر #ترجمان_علوم_انسانی، صص ۷۲ و ۷۳

مثبت فکر نکنید  بصیرت‌هایی از دانش جدید انگیزش

وقتی هدف این نباشد که کنشی جدی صورت بگیرد و اولویت با انتظار کشیدن و "ماندن در بازی" باشد، خیال‌پردازی مثبت می‌تواند سودمند و حتی حیاتی از آب در بیاید. خیال‌پردازی‌های مثبت فایده‌های دیگری هم دارند. این خیال‌پردازی‌ها می‌توانند. لذتی زودگذر برای افراد فراهم کنند و این امکان را پدید بیاورند که آدم‌ها انتخاب‌هایشان را برای اقدامات آینده در ذهنشان مرور کنند. خیال‌پردازی‌های مثبت بخشی مفید و حیاتی از زندگی را می‌سازند، اما نه به آن شکلی که بیشتر مردم گمان می‌کنند. خیال‌پردازی‌ها به چه دردی می‌خورند؟ خیال‌بافی برای هر چیزی خوب نیست، ولی قطعاً بی‌فایده هم نیست. بستگی به موقعیتش دارد.

#مثبت_فکر_نکنید #بصیرت‌هایی_از_دانش_جدید_انگیزش، #گابریله_اوتینگن، مترجم: #حسین_رحمانی، نشر #ترجمان_علوم_انسانی، ص ۴۴

مثبت فکر نکنید  بصیرت‌هایی از دانش جدید انگیزش

گرچه گاهی اوقات مثبت‌اندیشی فایده داشت، ولی وقتی به شکل رؤیاپردازی آزادانه -کاری که مثبت‌اندیشی تا حد زیادی انجام می‌دهد- ظاهر می‌شد، در بلندمدت جلوی پیشرفت آدم‌ها را می‌گرفت. آدم‌ها به معنای واقعی کلمه به حدی رؤیاپردازی می‌کردند که به ورطه سکون و بی‌تحرکی می‌افتادند.

#مثبت_فکر_نکنید #بصیرت‌هایی_از_دانش_جدید_انگیزش، #گابریله_اوتینگن، مترجم: #حسین_رحمانی، نشر #ترجمان_علوم_انسانی، ص ۳۵

مرگ با تشریفات پزشکی  آنچه پزشکی درباره مردن نمی‌داند

#مرگ_با_تشریفات_پزشکی #آنچه_پزشکی_درباره_مردن_نمی‌داند، #آتول_گاواندی، مترجم: #حامد_قدیری، #ترجمان_علوم_انسانی

کتاب به نحوه‌ی گذراندن روزهای آخر عمر سال‌مندان و بیماران لاعلاج می‌پردازد. نحوه‌ی مواجهه‌ی خود افراد، اطرافیان، پزشکان و جامعه با این موضوع از مباحث اصلی کتاب است. از موضوعات جالب توجه دیگر کتاب این است که روزهای آخر عمر را به‌تر است با درمان‌های سخت نظیر شیمی‌درمانی و ... در بیمارستان گذراند و یا در خانه با مسکن‌های قوی ولی با آرامش و با انجام کارهای مورد علاقه. تغییرات نوآورانه و خوب در خانه‌های سال‌مندان و آسایش‌گاه‌ها نیز در کتاب ارائه شده است. کتاب با قلم ریز چاپ شده و خواندن کتاب به این دلیل سخت است، ویراستاری کتاب خوب نیست. کتاب ۳۰۴ صفحه است ولی به راحتی می‌توانست در ۱۰۰ صفحه نیز چاپ شود. امتیاز: ۳ از ۱۰.

مرگ با تشریفات پزشکی  آنچه پزشکی درباره مردن نمی‌داند

وقتی بچه بودم، پدرم به من درس استقامت و پایداری داد، اینکه هیچ‌گاه محدودیت‌های پیش رویم را نپذیرم و با آن‌ها مبارزه کنم. اما در بزرگ‌سالی، وقتی پدرم را در واپسین سال‌های حیاتش تماشا می‌کردم، می‌دیدم که چطور باید با محدودیت‌هایی کنار آمد که به راحتی مرتفع نمی‌شوند. واقعاً مشخص نیست که چه زمانی باید از هل‌دادنِ دیواره‌های محدودیت‌ها دست بکشیم و بهترین بهره را از خودِ آن‌ها ببریم. اما قطعاً لحظاتی فرا خواهد رسید که هزینه این هل‌دادن بر ارزش آن می‌چربد. پدرم تلاش می‌کرد این لحظه خاص را پیدا کند. کمک‌کردن به پدرم برای پیداکردن این لحظه خاص دردناک‌ترین و در عین‌حال پرافتخارترین تجربه عمر من بود.

#مرگ_با_تشریفات_پزشکی #آنچه_پزشکی_درباره_مردن_نمی‌داند، #آتول_گاواندی، مترجم: #حامد_قدیری، #ترجمان_علوم_انسانی، صص ۲۸۶ و ۲۸۷

مرگ با تشریفات پزشکی  آنچه پزشکی درباره مردن نمی‌داند

وحشت بیماری و کهن‌سالی نه‌فقط وحشت از فقدان‌های اجباری حاصل از آن بلکه وحشت از انزوا و گوشه‌نشینی است. وقتی آدم‌ها ملتفت می‌شوند که به پایان زندگی‌شان نزدیک شده‌اند، دیگر چیز زیادی تقاضا نمی‌کنند. آن‌ها ثروت بیشتر طلب نمی‌کنند و دنبال قدرت بیشتر نمی‌روند. در عوض، فقط تقاضا دارند تا جایی که ممکن‌است به آن‌ها اجازه داده شود که خودشان قصه زندگی‌شان در این جهان را سروشکل بدهند. خودشان تصمیم بگیرند و طبق اولویت‌های خودشان با دیگران ارتباط برقرار کنند. در جامعه مدرن، کارمان به جایی رسیده که علی‌القاعده گمان می‌کنیم ناتوانی و وابستگی نافی این استقلال و خودمختاری است.

#مرگ_با_تشریفات_پزشکی #آنچه_پزشکی_درباره_مردن_نمی‌داند، #آتول_گاواندی، مترجم: #حامد_قدیری، #ترجمان_علوم_انسانی، ص ۱۷۰

مرگ با تشریفات پزشکی  آنچه پزشکی درباره مردن نمی‌داند

ویلسون می‌گفت که یک بار یکی از همکارانش به او گفته بود که "ما استقلال را برای خودمان می‌خواهیم و امنیت را برای آن‌ها که دوستشان داریم".

#مرگ_با_تشریفات_پزشکی #آنچه_پزشکی_درباره_مردن_نمی‌داند، #آتول_گاواندی، مترجم: #حامد_قدیری، #ترجمان_علوم_انسانی، ص ۱۲۸

مرگ با تشریفات پزشکی  آنچه پزشکی درباره مردن نمی‌داند

پیرمردها و پیرزن‌ها به من می‌گفتند که نه از مرگ بلکه از اتفاقات پیش از مرگ می‌ترسند، یعنی از دست دادنِ شنوایی، حافظه، بهترین دوستان و سبک دلخواه زندگی‌شان. به قول فلیکس، "سنِ بالا یعنی مجموعه‌ای مستدام از فقدان‌ها و از دست دادن‌ها". فلیپ راث این نکته را با بیانی تلخ‌تر در رمانش، هر انسان، آورده است: "پیری نبرد نیست؛ پیری کشتار و قتل‌عام است".

#مرگ_با_تشریفات_پزشکی #آنچه_پزشکی_درباره_مردن_نمی‌داند، #آتول_گاواندی، مترجم: #حامد_قدیری، #ترجمان_علوم_انسانی، ص ۷۵

مرگ با تشریفات پزشکی  آنچه پزشکی درباره مردن نمی‌داند

تولستوی می‌نویسد "آنچه بیش از همه ایوان ایلیچ را عذاب می‌داد فریب و دروغی بود که به دلایلی همه پذیرفته بودندش، اینکه ایوان در حال مرگ نیست و فقط بیماری است که باید آرام بماند و دوره درمان را از سر بگذراند و، پس از آن، نتایج خوبی به دست خواهد آمد". ایوان ایلیچ نور امیدی در دل داشت که شاید اوضاع عوض شود، اما هرچه ضعیف و نحیف‌تر می‌شد، می‌فهمید که اوضاع چندان بسامان نیست. او در اضطراب و ترسِ روزافزون از مرگ زندگی می‌کرد. اما مرگ موضوعی نبود که پزشکان، دوستان و خانواده‌اش بتوانند با آن کنار بیایند و بپذیرندش. این همان چیزی بود که عمیق‌ترین زخم را به جان او می‌نشاند. تولستوی می‌نویسد "هیچ‌کس آن‌طور که او دلش می‌خواست به حالش ترحم نمی‌کرد. بعضی لحظات بعد از تحمل دردهای عمیق، بیشتر از هر چیزی دلش می‌خواست کسی دلش به حال او بسوزد، درست همان‌طور که دل آدم‌ها برای بچه‌های مریض می‌سوزد. دلش لک زده بود که کسی بیاید و او را نوازش کند و دل‌داری بدهد. او می‌دانست که حالا آدم گنده‌ای شده و ریشش به سفیدی می‌زند و به همین خاطر تحقق این آرزو ممکن نیست. بااین‌حال، هنوز دلش دنبال چنین چیزهایی بود".

#مرگ_با_تشریفات_پزشکی #آنچه_پزشکی_درباره_مردن_نمی‌داند، #آتول_گاواندی، مترجم: #حامد_قدیری، #ترجمان_علوم_انسانی، ص ۱۸

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی

اوایل کتاب خوب بود، کم‌کم به اواسط کتاب که رسید مطالب تکراری و گاهی مختص روان‌درمان‌گران بود ولی فصل آخر کتاب عالی بود. در هر جایی که به عنوان مثال در متن کتاب آمده بود که در فرهنگ ام‌روزی فلان رفتار درست است مترجم در نهایت احتیاط در پاورقی ذکر کرده بود که منظور فرهنگ آمریکاست نه ایران، و از این دست توضیحات احتیاط‌مآبانه؛ خانم مترجم! وقتی کتاب ترجمه‌شده می‌خونیم خودمون می‌فهمیم که کتاب را نویسنده نوشته نه مترجم. ویراستاری کتاب هم ضعیف بود، به نظرم از حداقل اطلاعاتی که یه ویراستار باید داشته باشه اینه که دوما و سوما (ص ۲۹۴) اشتباهه. امتیاز: ۶ از ۱۰.

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

تام رابینز رمان‌نویس می‌گوید "برای داشتن دوران شاد کودکی هیچ‌وقت دیر نیست".

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، ص ۲۹۷

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

درک تجربه مادر مهم است. به شما کمک می‌کند که این‌قدر برداشت‌های شخصی از رفتارهای او نداشته باشید. مثلاً وقتی که ببینید مادرتان در ابراز عشقش به شما محدودیت‌هایی داشته، شاید ساده‌تر بتوانید خودتان را از چنگ احساس دوست‌داشتنی‌نبودن خلاص کنید. وقتی بتوانید ببینید که خود مادر هیچ تجربه‌ای برای راهنمایی کسی نداشته و احتمالاً خودش هم راهنمایی نشده است، دیگر به‌راحتی احساس گم‌گشتگی و بی‌راهنمابودن نمی‌کنید.
هر چقدر مادرمان را روشن‌تر ببینیم، راحت‌تر می‌توانیم نسبت به او مهربان باشیم.

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، ص ۲۷۹

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

روش‌های بی‌شماری برای افزایش حس توانمندی وجود دارد، از جمله:
• مهارت‌های ارتباطی را در خودتان پرورش دهید، زیرا کمکتان می‌کند تا مراقب نیازها و مرزبندی‌های دفاعی‌تان باشید.
• قدرت نه گفتن را به دست بیاورید (مثلاً با آموزش‌های جرئت‌یافتن و کلاس‌های دفاع شخصی).
• موقعیت‌هایی را انتخاب کنید که می‌توانید در آن‌ها تفاوت ایجاد کنید و موقعیت‌هایی را که چنین امکانی به شما نمی‌دهند به حداقل برسانید. برخی از موقعیت‌ها ذاتاً قدرت را از انسان سلب می‌کنند.
• موقعیت‌هایی را بشناسید که می‌توانید در آن‌ها اثرگذار باشید. اگر از چنین موقعیت‌هایی غافل باشید، نمی‌توانید احساس قدرت را در خود بپرورانید. باید از تجربه‌های موفقیت بهره‌مند شوید تا در خودانگاره شما بافته شوند.
• یاد بگیرید که شیوه صحبت با خودتان را تغییر دهید. صحبت با خویشتن یکی از گفت‌وگوهای جاری است که شما در ذهنتان، دربارۀ چیزها و به‌خصوص درباره خودتان، دارید. کلاس‌ها، کتاب‌ها، نوشته‌ها و مقالاتی هستند که می‌توانند به شما کمک کنند تا از الگوی ارزیابی و تفسیر منفی به چیزی مثبت‌تر، مهربانانه‌تر و عینی‌تر برسید.
• قدرت را در بدنتان حس کنید. این به معنی بدن‌سازی‌کردن نیست، گرچه می‌تواند شامل آن هم باشد. اغلب، حس‌کردن عضلات و قدرت استخوان‌ها به ما حس استحکام و نیرو می‌بخشد. راه دیگر برای دست‌یافتن به حس توانمندی «تجسم» است، به معنای خودآگاهی بیشتر در بدن. درمان‌های بدن‌محور نیز، مانند چیزهایی مثل تمرین یوگا که آگاهی شما نسبت به بدنتان را افزایش می‌دهند، می‌توانند به شما کمک کنند.
• روی مسائلی که قدرت شما را سد کرده کار کنید و از مسیرهایی همچون روان‌درمانی استفاده کنید.
• یاد بگیرید که چطور منابع را برای کمک به نیازهای بخصوصتان تخصیص دهید. توانمندبودن به این معنی نیست که باید همه کارها را خودتان انجام دهید. یاد مدیرعامل‌ها بیفتید.

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، صص ۲۵۵ و ۲۵۶

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

من دریافته‌ام که مطرح‌کردن روشن و دقیق خواسته‌ها و نیازهایمان برای دیگران (به‌صورت غيرطلبکارانه) راهی مؤثر است. گاهی با خنده و شوخی به دیگران "چیزی را که می‌خواهم" می‌گویم و سپس از آن‌ها می‌خواهم اگر صادقانه می‌توانند چنین کاری را انجام دهند، جمله من را تکرار کنند. اغلب مردم جواب می‌دهند که "قطعاً می‌توانم چنین چیزی را بگویم" و سپس آنچه را من می‌خواستم بشنوم تکرار می‌کنند. وقتی دیگران به‌سمتی می‌روند که به من کمکی نمی‌کند، سعی می‌کنم با ملایمت آن‌ها را به‌سمت چیزی که دنبالش هستم سوق دهم. بنابراین مثلاً شاید به کسی بگویم که الان وقت آن نیست که کتاب بعدی‌ام را نقد کند یا چالش‌های احتمالی‌اش را مطرح کند، الان من فقط پشتیبانی او را می‌خواهم. احتمالاً چنین چیزی می‌گویم: "می‌خواهم بگویی که این ایده هیجان‌انگیزی است و من پشتت هستم".
اگر بتوانیم به دیگران بگوییم که چه زمانی نیاز به مراقبت داریم، چه زمانی نیاز به منعکس‌شدن داریم، چه زمانی نیاز به پشتیبانی کلامی داریم و ...، این‌قدر احساس ناتوانی نمی‌کنیم. این کار مزیت دیگری نیز دارد، اینکه برای آن‌ها مثل خلأهای "پرنشدنی" به نظر نمی‌رسیم، که باعث شود به خاطر نیازهای بی‌پایان ما پا پس بکشند. در کل نیازهای مشخص، از نظر افراد، کمتر تهدیدکننده و طاقت‌فرساست.

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، ص ۲۴۹

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

برای تبدیل‌شدن به بهترین مادر برای خودتان، مهم‌ترین گامی که می‌توانید بردارید این است که از بی‌کفایتی‌ها و ترس‌ها و حالت‌های تدافعی عبور کنید. بگذارید دلتان نرم شود؛ دلی می‌تواند عاشق شود که گشوده باشد.
کودک درونتان به شما کمک خواهد کرد. کودک مثل "بانک عشق" است: هرچه بیشتر درونش عشق بریزید، بیشتر پس می‌گیرید. کودکان ذاتاً اهل محبت‌کردن هستند، بنابراین حتی اگر ذره‌ای به کودک محبت‌ندیده درونتان عشق بورزید، آن کودک معمولاً عشق شما را بازمی‌گرداند. گرچه، ممکن است این مسیر در ابتدا کمی ناهموار باشد. غالباً کودک درون با بی‌اعتمادی پاسخ خواهد داد. کودک درون، درست مثل کودکی که بارها از سوی مادرش آسیب دیده و رها شده، آغوشش را برای مادر باز نمی‌کند. در چنین شرایطی تا جایی که می‌توانید برای رسیدن به این کودک مصرانه تلاش کنید و بدانید که اعتمادسازی زمان می‌برد.

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، صص ۲۱۸ و ۲۱۹

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

روش‌های اولیه‌ای که برای کار بر کودک درون استفاده می‌شوند عبارت‌اند از:
• استفاده از تعمق، تصویرپردازی و هیپنوتیزم، تا با حالت‌های کودک درون مواجه شده و رابطه متقابل برقرار کنیم.
• بیرون‌کشیدن عکس‌های دوران کودکی، برای اینکه به خاطرات و احساسات آن دوران دست یابیم.
• کارکردن با عروسک‌ها، خرس عروسکی‌ها و سایر وسایل دوران کودکی (که بازنمودی از حالت‌های کودکی هستند)، که کمک می‌کنند به احساسات دوران کودکی دسترسی پیدا کنیم یا بخش بزرگ‌سالمان را برای ایفای نقش والد پرورش دهيم.
• استفاده از هنر، که به‌طور خاص رسانه‌ای برای ابراز حالت‌های کودک درون است.
• نامه نوشتن به کودک درون از قول کودک درون، که روشی برای برقراری ارتباط است.
• گفت‌وگوی بین بزرگ‌سال و حالت‌های کودک درون از طریق یادداشت‌نویسی، صحبت با خود (self-talk)، یا از طریق فنونی همچون روش گفت‌وگوی صوتی (Voice Dialogue Method).

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، صص ۲۰۰ و ۲۰۱

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

یادداشت‌نویسی

وقتی در حال کارکردن روی درد اصلی هستید و نمی‌خواهید دوستانتان را خسته کنید و درمانگرتان (در صورتی که داشته باشید) نیز دم دستتان نیست، یادداشت‌ها مکان امنی برای بیان احساساتتان محسوب می‌شوند. پژوهشگران متوجه شده‌اند که ابراز احساسات روی کاغذ (مثل بیان کلامی آن‌ها) سودمند است، درحالی‌که نگه‌داشتن احساسات با افزایش سطح استرس و بیماری رابطه متناظری دارد. یادداشت‌ها را می‌توان همچون محرم اسرار، آینه و راهنما به خدمت گرفت. شما در یادداشت‌هایتان از قضاوت و نقد در امان هستید و با فنون پیشرفته‌ای مثل گفت‌وگو می‌توانید یاد بگیرید که خودتان را آرام و پشتیبانی کنید.
یادداشت‌ها جای مناسبی برای دردهای شما محسوب می‌شوند زیرا محرم اسرار شما و محلی برای التیام‌یافتن زخم‌های قدیمی هستند. شاید درد شما اندوه، ناامیدی، فقدان، شکنجه، خیانت -هر چیزی که به شما صدمه می‌زند- باشد. شما به یادداشت‌هایتان افتخار درمیان‌گذاشتن دردهایتان را می‌دهید و یادداشت‌های شما نیز آن‌ها را با افتخار می‌پذیرند.
ممکن است نوشتن از احساساتتان شما را به گریه بیندازد ولی این خوب است. در چنین موقعیتی، می‌توانید در پرانتز یادداشت کوتاهی بنویسید که موقع نوشتن این متن بخصوص در حال گریه‌کردن بودید. این یادداشت کوتاه بعداً به شما کمک می‌کند که بفهمید دقیقاً چه چیزی بیشتر از همه احساسات شما را برمی‌انگیزد. حتماً دلتان می‌خواهد که موقع نوشتن جایتان امن باشد، برای همین چند برگ دستمال کاغذی و احیاناً چند چیز تسلی‌بخش دوروبرتان داشته باشید.
من دریافته‌ام که اشک‌ها نشانگر نقطه عطفی هستند. اشک‌ها نشانم می‌دهند که به هدف زده‌ام و اگر به نوشتن ادامه دهم سفره دلم باز می‌شود و در این صورت نوشته‌ها تبدیل به منبعی برایم می‌شوند. دلی که باز شده، به‌خاطر ترحم و شفقتش، احتمالاً مهم‌ترین منبعی است که برای کارکردن روی دردهایمان داریم.
شاید احساس کنیم که این گریه هیچ‌وقت بند نمی‌آید، ولی معمولاً مدت نسبتاً محدودی طول می‌کشد، طوری که زمانش را می‌توان با ساعت اندازه گرفت. و از نظر شدت نیز، ما عموماً می‌توانیم دردهایی را مهار کنیم که از تحملی که برای خود متصور هستیم بیشتر است. به نظر می‌رسد که فاصله‌گرفتن از درد انعکاس‌دهنده این موضوع است که ما به‌ندرت ظرفیت‌هایمان را آزمایش می‌کنیم.
این را بدانید که موقع نوشتن یادداشت می‌توانید هر وقتی‌که لازم داشتید استراحت کنید. می‌توانید یادداشت‌هایتان را گوشه‌ای بگذارید و مدتی کار دیگری انجام دهید. شاید دوست داشته باشید به خاطرات خوش فکر کنید (مثلاً خاطره کسی که واقعاً برایتان اهمیت قائل است). چیزی که ما آن را عامل حواس‌پرت‌کن می‌خوانیم ممکن است کوشش طبیعی ذهن برای نفس‌کشیدن باشد.
شما می‌توانید بین دو بخش خودتان گفت‌وگویی برقرار کنید، مثلاً بین بخشی از شما که احساس درد می‌کند با نماینده درونیِ کسی که درد شما را می‌شنود (مثلاً درمانگر) یا شخصیت خردمندی که خارج از آن درد ایستاده است. موقع نوشتن گفت‌وگو برای بیان ابعاد متفاوت یک چیز فقط بین این دو بخش حرکت کنید (جلو و عقب بروید) و با هر بار عوض‌شدن صداها گفت‌وگو را از خط جدید آغاز کنید.
موقع نوشتن یادداشت‌ها دیگر با عواطفتان تنها نیستید. وقتی این احساسات را درونتان نگه می‌دارید بسیار تنهاتر هستید.


#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، صص ۱۷۳-۱۷۵

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

مادر سنگ‌دل کسی است که می‌داند کجاها بیشتر آسیب‌پذیر هستی و گاهی دنبال نقطه ضعف‌هایت می‌رود. او می‌داند که چطور به‌شدت شرمسارت کند. شرم یکی از دردناک‌ترین عواطفی است که ممکن است تجربه کنیم، این حس که اساساً اشتباه می‌کنیم، غلط می‌کنیم یا بد هستیم. برای شرمنده‌کردن یک نفر باید حس غلط یا بدبودن را درونش ایجاد کرد (نه فقط حس گناه به‌خاطر رفتار) و این کار نوعی آزار عاطفی است.

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، صص ۱۲۹ و ۱۳۰

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

ده پیام اصلی که مادر خوب می‌دهد:
•خوشحالم که تو هستی.
•تو را می‌بینم.
•تو برای من آدم خاصی هستی.
•به تو احترام می‌گذارم.
•عاشقت هستم.
•نیازهای تو برایم مهم است. هر وقت کمک خواستی پیش من بیا.
•بودنم به‌خاطر توست و برایت وقت می‌گذارم.
•تو را در امان نگه می‌دارم.
•می‌توانی به من تکیه کنی.
•به وجود تو دلگرمم.

#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، صص ۳۳ و ۳۴

مادری که کم داشتم راهنمایی برای خودسازی و یافتن عشق گم‌شده

کجا بودی مامان؟


اول‌بار که قدم‌های نوپایم را تلوتلوخوران می‌آزمودم
سرخوش مثل جوجه‌ای که تازه دانسته راز پرواز را
صورتم از لبخندی نو رنگ می‌گرفت
پشت سرم تو را جستم
نیافتمت
کجا بودی؟

اول‌روز که سوار اتوبوس شلوغ و چرک مدرسه شدم
و به بیگانگی قدم می‌گذاشتم
به شلوغی بچه‌ها و نگاه خیره بزرگ‌ها
و جهانی که برایم غریبه بود
نجستمت آخر
کجا بودی؟
تا روزی که مضحکه بچه‌ها شدم
با چشم تر برگشتم و هنوز تلخی کلمات از زنگ نیفتاده بود
به دنبال آغوش آرامت گشتم
و باز تنهاترین شنونده سکوت تو شدم

تویی که جز در عکس‌های خاک گرفته نبودی
حتی در خاطرات من
خاطره خالی‌ام از گرمای دستت، از آغوشت
جای خالی‌ات در کنارم، در تمام قاب عکس‌ها
دست خالی‌ام
و شامه خالی‌ترم
خالی از تو

تنها تصویر تو
رنگ چشمان پُردردت بود
در حافظه من
دردی در کنار هزار پنهان‌شده دیگر
پنهان، در زیر نقاب دست‌نیافتنی‌ات

چشمانت به من بود ولی نمی‌یافتمش
گرمایت از قلبم دور بود
کجا گُمت کردم؟
کجا جا گذاشتی‌ام؟
کجا بودی مامان؟
رفتنت برای من بود؟


-ج. ک


#مادری_که_کم_داشتم #راهنمایی_برای_خودسازی_و_یافتن_عشق_گم‌شده، #جاسمین_لی_کوری، مترجم: #فهیمه_سادات_کمالی، #ترجمان_علوم_انسانی، صص ۹ و ۱۰

ایستگاه‌ها دَه ایده کهن برای زندگی در جهانی نو

#ایستگاه‌ها #دَه_ایده_کهن_برای_زندگی_در_جهانی_نو، #سوِند_برینکمن، مترجم: #علیرضا_صالحی، #ترجمان_علوم_انسانی

در کل کتاب خوبی بود. در بعضی قسمت‌ها نویسنده مخالفتش را با کتاب‌های خودیاری و انگیزشی ابراز کرده است. موضوع کلی کتاب ده فضیلت است که خودبه‌خود و بدون این که هزینه‌-فایده کنیم ارزش‌مند هستند. امتیاز: ۷ از ۱۰.

ایستگاه‌ها دَه ایده کهن برای زندگی در جهانی نو

آزادی اولاً و بالذات با مسئولیت‌ها ساخته می‌شود و نه امتیازات.

-آلبر کامو (۱۹۱۳-۱۹۶۰)

#ایستگاه‌ها #دَه_ایده_کهن_برای_زندگی_در_جهانی_نو، #سوِند_برینکمن، مترجم: #علیرضا_صالحی، #ترجمان_علوم_انسانی، ص ۱۰۹

ایستگاه‌ها دَه ایده کهن برای زندگی در جهانی نو

حقیقتی که منظور آرنت است حقیقتی وجودی است، یا دست‌کم به این شکلی که من تفسیرش می‌کنم وجودی است. حقیقتِ آرنت به دانشی علمی دلالت ندارد، بلکه به حقیقتی ارجاع می‌دهد که از شیوه زندگی ما ظهور می‌یابد. در جهانی که سیلان دائمی در آن حکم‌فرماست، با حقیقت‌گویی و معتمدانه عمل‌کردن می‌توانیم چندین‌وچند جزیره ثبات خلق کنیم. این جزیره‌ها -خانواده‌ها، نهادها، سازمان‌ها و کشورها- تنها به این دلیل ممکن می‌شوند که آدم‌ها پیوسته به شیوه‌ای اعتمادپذیر و صادقانه با یکدیگر تعامل کنند. آرنت از صداقت و اعتمادپذیری‌ای حرف می‌زند که وظیفه و اقتضای زندگی ماست. می‌توانیم به آن‌ها پشت کنیم و به زندگی ادامه دهیم، و با انعطاف‌پذیری و انطباق‌پذیریِ ابدی‌مان خوش باشیم. اما آرنت و دیگر متفکرانِ این کتاب می‌گویند انتخاب حقیقت، اگر اصلاً ممکن باشد، امری انسانی‌تر و شرافتمندانه‌تر است. رعایتِ اقتضای حقیقت گاه‌وبیگاه به‌ناچار با مقتضیات دیگر چیزها به مشکل می‌خورد. یکی از بزرگ‌ترین تراژدی‌های زندگی این است که بعضی دوراهی‌های اخلاقی را نمی‌شود ریاضیاتی "حل" کرد.
بااین‌حال، حقیقت وجودی نوعی شرافت اساسی دارد که آن را به غایتی فی‌نفسه تبدیل می‌کند. از حقیقت که حرف می‌زنیم، نباید دنبال سرحال‌بودن و موفق‌بودن و خوشبخت‌بودن باشیم (گرچه اگر هر سه این‌ها را هم‌زمان در کنار حقیقت داشته باشیم، حقا که بخت یارمان بوده است). باید براساس حقیقت سخن بگوییم و معتمدانه زندگی کنیم، چون این کار ذاتاً ارزشمند است، چون در پیوند است با اینکه از پس تعهداتمان در قبال دیگران برآییم. به همین خاطر است که حقیقت ایستگاهی وجودی می‌شود که محکم‌ایستادن رویش اهمیت می‌یابد.

#ایستگاه‌ها #دَه_ایده_کهن_برای_زندگی_در_جهانی_نو، #سوِند_برینکمن، مترجم: #علیرضا_صالحی، #ترجمان_علوم_انسانی، ص ۷۸

ایستگاه‌ها دَه ایده کهن برای زندگی در جهانی نو

حتی اگر هیچ حقیقتی وجود نداشته باشد، باز هم انسان می‌تواند صادق باشد.
-هانا آرنت (۱۹۰۶-۱۹۷۵)

#ایستگاه‌ها #دَه_ایده_کهن_برای_زندگی_در_جهانی_نو، #سوِند_برینکمن، مترجم: #علیرضا_صالحی، #ترجمان_علوم_انسانی، ص ۷۳

ایستگاه‌ها دَه ایده کهن برای زندگی در جهانی نو

عشق این واقعیت به‌شدت پیچیده است که، به‌غیر از خودِ فرد، چیزی واقعی وجود دارد (مرداک).

#ایستگاه‌ها #دَه_ایده_کهن_برای_زندگی_در_جهانی_نو، #سوِند_برینکمن، مترجم: #علیرضا_صالحی، #ترجمان_علوم_انسانی، ص ۲۹

ایستگاه‌ها دَه ایده کهن برای زندگی در جهانی نو

وودی آلن، سال ۲۰۱۴، در نشست مطبوعاتیِ فیلم "جادو در مهتاب"، با بیان همیشگی پرمغزش دربارۀ معنای زندگی گفت:

قاطعانه باور دارم -و البته این را از سر بدبینی نمی‌گویم- که زندگی بی‌معناست. حرفم این نیست که باید خودکشی کنیم. اما حقیقت ماجرا این است که وقتی فکر می‌کنی، می‌بینی هر صد سال یک بار همه‌چیز کن‌فیکون می‌شود و همه عالم را با خود می‌بَرد. و خب، آدم‌های جدیدی جایشان می‌آیند. و همین آدم‌جديدها دوباره کن‌فیکون می‌شوند و دوباره آدم‌هایی جدید. نمی‌خواهم ناراحتتان کنم، ولی این داستان به شکلی ملال‌انگیز بارها و بارها تکرار می‌شود؛ نه هدف مشخصی در پیشِ رو دارد و نه سری و نه تَهی. همان‌طورکه از سرآمدترین فیزیک‌دان‌ها شنیده‌اید، این عالم به‌ناگهان پدید آمده و نهایتاً هم هیچ خواهد شد، مطلقاً هیچ. کل آثار گران‌بهای شکسپیر و بتهوون و داوینچی، همه‌وهمه، نیست‌ونابود می‌شوند. حالا هم وقت زیادی نمانده، خیلی کمتر از آنچه فکرش را بکنید، واقعاً، چون خورشید خاموش می‌شود، پیش از اینکه عالَم به‌کلی ناپدید شود.

سپس آلن گفت هیچ علاقه‌ای به ساختن فیلم‌های سیاسی ندارد، چون "گرچه در لحظه حتماً اهمیتی اساسی دارند اما در مقیاس بزرگ فقط پرسش‌های بزرگ‌اند که موضوعیت پیدا می‌کنند، و پاسخ آن پرسش‌های بزرگ هم خیلی‌خیلی نومیدکننده است. پیشنهادم -یعنی راه‌حلی که من با آن کنار آمده‌ام- سرگرم‌شدن است".
آن گفت‌وگو سراسر ملغمه‌ای بود از طنازی و جذابیتی که آلن به آن شهره بود، اما بی‌شک منظورش همان چیزی بود که بر سر زبانش می‌آمد. اصلاً از برق نگاهش مشخص بود که این فیلم‌سازِ خارق‌العاده سرگرم‌شدن را -مثلاً، سینمارفتن را- پیشنهاد می‌کند تا غیبتِ غم‌انگیز معنای زندگی را جبران کند. اما پرسش اینجاست: آیا حق با آلن است؟ زندگی واقعاً بی‌معناست؟

#ایستگاه‌ها #دَه_ایده_کهن_برای_زندگی_در_جهانی_نو، #سوِند_برینکمن، مترجم: #علیرضا_صالحی، #ترجمان_علوم_انسانی، صص ۱۱ و ۱۲