در پیش گفتار این کتاب یادآور شدم که ایرانیان حتی پس از اسلام نیز از بستگی نژادی خود با اروپاییان و هندیان و ایرانیان آسیای میانه آگاهی داشته اند، و اینجا باید اشاره ای در جهت تایید آن بکنم.
این بستگی نژادی همواره با «نژاد فریدون» نشان داده می شده و دور ترین اشاره بدان (البته پس از ایرج و منوچهر) در زمانی است که ایرانیان برای نخستین بار پس از فریدون (مهاجرت) در مقابل توران شکست خورده و مدتها بدون پادشاه واحد روزگار می گذرانده اند:
همبستگی ایران با هندوان
در این هنگام، رستم برای یافتن کوی کوات (کیقباد) به سوی البرز کوه می رود. در مورد البرز کوه روایات چندگونه است:
نخست آن که برخی ایرانشناسان آن را رشته کوه های اروپا از مون بلان می گیرند تا هندوکش، دیگر آن که در روایات مذهبی ایرانی البرز، با نام «هرابورزئیتی» کوهی بلند افسانه ای است که گرد جهان کشیده شده و معادل کوهی است که در افسانه های این زمان بدان «قاف» می گویند.
سدیگر همین البرز کوه واقع در ایران، که دیدار رستم با کیقباد در آن انجام پذیرفته است.1
آن چنان که باستانشناسان پژوهش کرده اند نژاد آریا از دو سوی به هندوستان کنونی وارد شده اند، یک دسته از جانب شمال، و دسته ی دیگر از جانب شمال غربی.
احتمال می دهم دسته ی دوم ایرانیانی باشند که در زمانی پس از مهاجرت بزرگ کوه های هندوکش را گذرانده در دره ی سند (که آثار تمدن با شکوه پنج هزار ساله ی آن امروز از زیر خاک به در آمده و بر خلاف انتظار قبلی غربیان یک تمدن سفال بسیار پیشرفته است) و اطراف آن اقامت گزیدند، و در شهر بزرگ موهنجودارو، و هاراپا از آن بر جای مانده که تمام جهان را به شگقتی انداخته است.
بنابراین می توان حدس زد که مقصور از هندوستانی که در شاهنامه از آن یاد می شود همین قسمت بوده باشد.
در این داستان در سوال و جوابهایی که بین رستم و کیقباد مطرح میشود. چند بار از نژاد فریدون یاد می گردد. بدین شرح:
1:
نشان داد موبد به ما فرخان یکی شاه با فر و بخت جوان
ز تخم فریدون یل کیقباد که با فر و برز است و با رسم و داد
2:
جوان بر سر تخت زرین نشست گرفته یکی دست رستم به دست
به دست دگر جام پر باده کرد وزو یاد مردان «آزاده» کرد
3-سوال قباد از رستم:
بپرسیدی از من نشان قباد تو این نام را از که داری به یاد؟
4-گفتار رستم:
سرافراز را کیقباد است نام ز تخم فریدون با داد و کام
5-پاسخ قباد:
ز تخم فریدون منم کیقباد پدر بر پدر نام دارم به یاد
6-شادمانی رستم:
که رستم شد از دیدنت شادمان تویی از فریدون فرخ نشان
در جنگ کاوس و افراسیاب نیز، سپاه ایران و هندوستان، هر دو با هم گرد رستم جمع می آیند:
ز زابل هم از کابل و هندوان سپه جمله آمد بر پهلوان
همبستگی بین ایرانیان و هندوان به صورت بسیار دلپذیر در افسانه ی «شاه بهرام ورجاوند» نیز آمده است و آن چنین است که در افسانه های مذهبی ایران چنین پدید آمد که پس از پیروزی تازیان بر ایران زمین، و ستم آنان بر آزادگان، فریدون نژادی به نام شاه بهرام ورجاوند2 از سوی هندوستان به یاری ایرانیان خواهد آمد و ایرانیان را از ستم تازیکان نجات خواد بخشید.
شعری که به زبان پهلوی پس از حمله عرب از شاعری گمنام بر جای مانده، نشانه دهنده ی رنج و سوزی است که ایرانیان از آن همه ستم برده اند و امید به آمدن شاه بهرام بسته:
کی بواد3 که پیکی آید از هندوکان
که (گوید) آمد، آن شاه بهرام از دوده ی کیان
که (او را) پیل هست هزار، بر فراز سران (شان) هست پیلبان که آراسته، درفش دارد به آیین خسروان:
****************
پیش لشگر برند به سپاه،سرداران
مردی پیک باید کردن زیرک، ترجمان
که شود بگوید به هندوکان
که ما چه دیدیم از دشت تازیکان
با یکی گروه، دین نزار کردند
و بکشتند شاهان شاه ما و هر که آزاده (بود) ایشان... .
این شعر هنوز ادامه دارد اما موضوع مهم در آن این است که شاه بهرام هندی، در این داستان از دوده ی کیان دانسته می شود و باز به «ازادگان» در آن اشاره می رود.
این همبستگی تا آنجا بوده که زردشتیان ایرانی از ستم کارگزاران خونخوار اموی سرانجام به هندوستان گریختند، و هنوز تحت نام پارسیان هند در آن سامان هستند و کوشش آنان بسیاری از کتابهای باقی مانده از دوران پیش از اسلام را برای ما نگه داشت.
داستان شطرنج و نرد و کلیله و دمه نیز از با ابهت ترین افسانه های روابط سیاسی بین دو ملت ایران و نهد است که به جای کشتار و غارت اموال، مبادله ی فرهنگ در آن صورت می گیرد، و ای کاش که همه ی ملل جهان از این روابط می داشتند، و ای کاش که سالیان بعد بر ایران، سلاطین تاتار نژادی چون محمود و نادر حکم نمی راندند، تا این رابطه ی معنوی را نیز لکه دار کندد، دریغا!
پانویس
1.افسانه ی دیدار رستم و کیقباد بسیار دلکش است و خواننده را تبلیغ به خواندن آن در شاهنامه می کنم. این قدر هست که در آن زمان موسیقی بر قرار بوده و سرایندگان همراه با آهنگ چنگ و نی و عود اشعار دل انگیز می خوانده اند و مبداء ساقی نامه ها یا صوفی نامه هایی که در دستگاه های اصفهان و ماهور خوانده می شود در همین داستان است که:
برآمد خروش از دل زیر و بم فراوان شده شادی، اندوه کم
نشسته جوانان بربط نواز یکی عود سوز و یکی عود ساز
سراینده ای این غزل ساز کرد دف و چنگ و نی را هم آواز کرد
که امروز روزی است با فر و داد که رستم نشسته است با کیقباد
به شادی زمانی بر آریم کام ز جمشید گوییم و نوشیم جام
بده ساقی نوش لب جام می بنوشم به یاد شه نیک پی
بده ساقی نشو لب جام می که بزداید آن می ز دل زنگ غم
2.شاد بهرام ورجاوند یعنی بهرامشاه با شکوه یا دارای ورج.
3.بواد به صیغه ی دعا از فعل بودن.
دنباله دارد...
پاسخ : نژاد فریدون یعنی ایرانی By: yazdan_s Date: 23 ژوئیه 2010 گاه 12:54:10
درود
دنباله:
همبستگی ایران با توران
در این مورد مثال بسیار زیاد است و ناچار به چند مثال بسنده می کنم.
1-پاسخ مادر سیاوش به کاوس در مورد نژاد خود و شایستگی آن که می تواند، ملکه ایران شود:
بدو گفت من خویش گرسیوزم به شاه آفریدون کشد پروزم1
2- در مورد کیخسرو که از طرف پدر به واسطه سیاوش به کیقباد و بالاخره به فریدون می رسید و از جانب مادر نیز از نژاد افراسیاب و بالاخره فریدون بود:
ز تخم فریدون و از کیقباد فروزنده تر زین نباشد نژاد
3-اندیشه ی کیخسرو باشیده تورانی که او را نبیره ی فریدون می داند:
به دل گفت کاین شیر با زور و چنگ نبیره فریدون و پور پشنگ
که البته پشنگ تورانی نیز کیخسرو را فریدون نژاد می داند:
که چون او دلاور ز مادر نزاد یکی مرد جنگی، فریدون نژاد
4- و در سخن گفتن پیران ویسه با سیاوش و ترغیب او به زن گرفتن از توران:
سه اندر شبستان گرسیوزند که از مام و باب، با پروزند
نبیره فریدون و پیوند شاه که هم تاج دارند و هم جایگاه
5- یادآوری خشنواز تورانی، به پیروز ساسانی از عهدهایی که بر سر مرز ایران و توران در رود جیحون بسته شده:
همی گفت کز عهد شاهان و داد بگردی نخوانمت خسرو نژاد
نه این بود رسم نیاکان تو گزیده جهاندار پاکان تو
6- فرار «کردیه» خواهر بهرام چوبینه پس از مرگ او از توران و یادآوری داستانهای ایران و توران از بیژن و سیاوش و افراسیاب و غیره که در تمام آن داستانها از پیوند ایران و توران یاد می شود.
پیوند ایران و اروپاییان
در این مورد نیز آگاهی ایرانیان تا زمان خسرو پرویز از این پیوند بر قرار بوده و ناگزیر به چند مورد از آن همه داستان اشاره می کنم.
1-رفتن گشتاسب به روم و مهمان شدن در خانه «دهقان» رومی و پرسش گشتاسب از نژاد او و پاسخ آن دهقان:
چنین داد پاسخ ورا کدخدای کزین پرسش اکنون ترا چیست رای
من از تخم شاه آفریدون گرد که آن تخمه اندر جهان نیست خرد
و شگفت این است که در این داستانها با آن که قرنها از افسانه ی سلم و تور گذشته اشاره به «شمشیر سلمی» می شود:
بگفت این و بر بارگی نشست خروشان و شمشیر سلمی به دست
2-گریختن خسروپرویز به «روم» و یاری خواستن از قیصر به نصیحت هرمز که در آن نیز به نژاد فریدون رومیان اشاره می رود:
ترا قیصر از گنج یاری دهد هم از لشگرت کامکاری دهد
به جایی که مرد است و هم خواسته سلیح است و مردان آراسته
فریدون نژادندو خویش تواند چو کارت شود سخت،پیش تو اند
نژاد فریدون آن قدر اهمیت داشته که در تمام ادوار سخت پادشاهان ایران یا به «روم» پناهنده می شده اند، و یا به «توران» و به ویژه در گریختن خسروپرویز بین او و یارانش چنین سخنی در می گیرد که خسرو پرویز چاره منحصر به فرد را پناه بردن به «تازیان» که دست نشاندگان ایران بودند، می داند:
نگاه کردم اکنون به سود و زیان نباشند یاور، مگر تازیان
پاسخ هرمز:
ترا رفتن آنجا به جز رنج نیست که آنجا سلیح و تن و گنج نیست
نباشند یاور ترا تازیان چو جایی نیابند سود و زیان
به درد دل اند، از نژاد تو نیز به دشمن سپارندت از بهر چیز
چو بگذاشت خواهی همی مرز و بوم از ایران برو تازیان تا به «روم»
سخن های این بنده چاره جوی چو رفتی به قیصر یکایک بازگوی
فریدون نژادندو خویش تواند چو کارت شود سخت،پیش تو اند
ملکه آریایی
این موضوع نیز بسیار اهمیت داشته است که مادر ولیعهد، آریایی بوده باشد، چه دخت قیصر روم، چه دخت خاقان چین (پادشاه توران) و چه از دهقانان ایرانی که از «نژاد فریدون» بوده اند، در زمان ساسانیان پادشاه ساسانی از روم و توران زن گرفته اند، اما داستان دلکشی که در هنگام فرار «قباد» به سوی توران روی می دهد نیز از همین مقوله است.
داستان چنین است که قباد (که ایرانیان جملگی به خاطر ستمی که به سوفزای سپاهبد ایران و سیستان کرده بود بر او شوریده در بندش افکنده بودند) با چند تن از یاران به سوی هیتالیان می گریزد.
قضا را در روستایی (به روایت شاهنامه اهواز و به روایت تبری و بلعمی در نیشابور) در خانه ی دهقانی میهمان می شوند که:
یکی دختری داشت تابان چو ماه ز مشک سیه بر سرش بر، کلاه
و این دختر هوش از قباد می برد چنانکه او را به زنی می گیرد.
پس از چهار سال و بازگشت از توران در نیشابور یا به قولی اهواز به او خبر می دهند که زنش پسری به جهان آورده است و قباد که به نگاهبانی قوانین خانوادگی خود مقید است! از نژاد آن دهقان می پرسد:
ز دهقان بپرسید از آن پس قباد که ای نیکبخت، از که داری نژاد؟
بدو گفت کز «آفریدون گرد» که از تخم ضحاک شاهی ببرد
پدر همچنین گفت و مادر چنین که بر «آفریدون» کنیم آفرین
ز گفتار او شادتر شد قباد ز روزی که تاج کئی بر نهاد
از دانستن آن که آن دختر آریایی است، شادتر از روزی شد که به شاهی برگزیده شده بود، و به همان دلیل آن فرزند را به ولیعهدی برگزید و این همان ولیعهد است که بعدها با نام انوشیروان دمار از روزگار مزدکیان برکشید!
در این میان تنها انوشیروان است که برای خواستاری دخت خاقان، پیری به نام مهران ستاد را گسیل می دارد تا در شبستان او بنگرد و دختری را برگزیند، که پدر مادرش (جد مادری) نیز همچون پدرش، ترک بوده باشد:
نگر تا کدام است با شرم و داد به مادر که دارد ز خاقان نژاد
پرستار2 زاده نیاید به کار گر چند باشد پدر شهریار
و باز فرزند همین دختر است که با نام هرمز پس از انوشیروان شاه ایرانزمین شد و آن همه بیداد و ستمگری و زجر و زندان و شکنجه برای ایرانیان فراهم آورد که در تاریخ و شاهنامه مضبوط است!
پانویس
1.پروز parvaz، یعنی نژاد.
2.پرستار به معنی خدمتکار است و پرستار زاده، یعنی فرزندی که مادرش از تبار بالا برخوردار نیست و جزو خدمتکاران شبستان شا بوده.
زندگی و مهاجرت آریائیان بر پایه گفتارهای ایرانی، فریدون جنیدی، رویه های 227 تا 235.
منبع: http://www.amordad.net