
هدف من از سیاه کردن این چند برگ، این است که بگویم چرا تصور می کنم اسطوره ای هندو ایرانی سرچشمه داستان مادر، یا داستان بنیادین" هزارو یک شب" است. پس نخست طرح اصلی داستان مادر، یا داستان بنیادین هزارو یک شب را از روی سخن خورزاد نیکرخ در نمایشنامهام"شب هزارو یکم/2" می آورم تا معلوم باشد از کدام داستان حرف می زنیم: "نام نام اش شهرزاد است. خواهری دارد؛ دین آزاد. دختران وزیرند گویا. پادشاه بد خیال را که هر شب باکره ای تزویج می کند و صبح می کشد، چاره می جویند. این شهرزاد به تدبیر خود همسر وی می شود یک شبه؛ اما به یاری دین آزاد، هزار شب سلطان را به سحر کلام در خواب می کنند تااز کشتن دوشیزگان یادی نکند؛ و این طور هزار و یک جوانه زن را از تیغ سیاف و جلاد خاصی می بخشد؛ و چشم ملک را می گشاید- نیز-برکردار ناخوب خویشتنش؛ تا پشیمان از پیش، با جهان برسر مهر و داد باز آید".