به نام خدا

  • صفحه اصلی
  • پروفایل
  • ایمیل
  • آرشیو
  • عناوین مطالب

کتاب موش ها و آدم ها اثر جان اشتاین بک

توسط دپرام | دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۸ | 17:42

کتاب صوتی موش ها و آدم ها اثر جان اشتاین بک

 

نویسنده: جان اشتاین بک 

خلاصه کتاب

 

کتاب «موش‌ها و آدم‌ها» اثر «جان استاین بک» می‌باشد که نسخه چاپی آن در سال 1937 منتشر شد. کتاب درباره دو دوست است که در کالیفرنیا در جست‌وجوی کار هستند. داستانی غم‌انگیز از جامعه کارگری که با رکودهای اقتصادی و بی‌خانمانی مواجه هستند.

خلاصه‌ای از کتاب موش‌ها و آدم‌ها:

این کتاب ماجرای زندگی پر فراز و نشیب دو دوست به نام‌های جرج میلتون و لنی اسمال است که شغلشان مهتری اسب میباشد. آن‌ها در دوران رکود اقتصادی شدید زندگی می‌کنند و اوضاع مالی خوبی ندارند. رویاهای آن‌ها به حقیقت نمی‌پیوندد و دچار دردسرهای زیادی هم می‌شوند. لنی قهرمان اصلی داستان یک انسان مهربان و ساده است که همچون کودکان رفتار می‌کند. او آرزوهای عجیب و غیرقابل بیانی دارد. استاین بک درباره او می‌گوید: دلبستگی‌های زمینی لنی را به منظور نشان دادن دیوانگی او نیاوردم، بلکه خواهش‌های نیرومند و بیان ناشدنی سراسر بشریت را نمایانده‌ام. این دو انسان سخت‌کوش نماینده قشر عظیمی از انسان‌ها هستند، شخصیت استاین بک را هم میتوان در آن‌ها دید چرا که خود او نیز فردی پرکار و زحمت‌کش بود و همه نوع کاری را در طول زندگیش تجربه کرده بود. این کتاب به خوبی بیان کننده به استثمار کشیده شدن انسان‌های تهی دست توسط ثروتمندان می باشد. شخصیت و ظاهر لنی و جرج را در بسیاری از فیلم‌ها و داستان‌ها دیده‌ایم. لنی فردی ریزنقش و چابک و پر زور و جرج فردی درشت هیکل و احمق و دست و پا چلفتی است. آرزوی بزرگ لنی داشتن یک مزرعه شخصی و پرورش خرگوش است، آرزویی که هیچ گاه به حقیقت نمی‌پیوندد. آن دو رفاقت بسیار خوبی باهم دارند و با اینکه جز این چیز دیگری ندارند اما به همین دوستی دل‌خوش‌ اند. لنی فردی بی‌ فکر است و این مسئله همیشه جرج را می‌ترساند زیرا رفتارها و گفته‌های بچه‌گانه او همیشه برایشان دردسرساز بوده است و جرج همیشه از او می‌خواهد که هیچ جا صحبت نکند و اجازه دهد او سوال‌های دیگران را پاسخ دهد. حماقت‌های لنی یک بار باعث فرار آن‌ها از یک مزرعه شد، بعد از آن به مزرعه کندی رفته و آنجا مشغول کار می‌شوند. در آن مزرعه با اسلیم گاوچران که فردی مهربان و منطقی است آشنا می‌شوند و ماجرای فرارشان را برای او تعریف می‌کنند. کرلی پسر کندی هم با همسرش در آن مزرعه هستند کرلی فردی بداخلاق و بدجنس است.
ماجراهایی پیش می‌آید و لنی ناخواسته همسر کرلی را به قتل می‌رساند و به دردسر می‌افتد. پایان داستان هم غافلگیرکننده و تراژیک است. در این داستان همه به نوعی تنها هستند و آرزوهایشان را دست مایه‌ای برای فرار از این تنهایی قرار داده‌اند. موش در این داستان نماد کارگر است، کارگری که مورد استثمار قرار گرفته و حق و حقوق ناچیزی دارد. نام این کتاب را استاین بک از روی شعری از رابرت برنز انتخاب کرده است. شیوه روایت داستان سوم شخص هدف است در این روش مخاطب تنها از طریق اعمال و رفتار شخصیت‌ها می‌تواند او را بشناسد و به افکار او دسترسی مستقیم ندارد.

قسمتی از کتاب موش‌ها و آدم‌ها:

«برکه سبز عمیق رود سالیناس هنوز اواخر بعد از ظهر را می‌گذراند. اکنون دیگر خورشید دره را ترک گفته بود تا ستیغ تند کوهستان گابیلان را در پیش گیرد و بالا رود. نوک تپه‌ها از آفتاب در حال غروب به سرخی می‌گرایید، اما در کنار برکه میان چناره‌ها، سایبانی دل نشین پدید آمده بود. یک مار آبی با چابکی و نرم رفتاری در سطح برکه شناور بود و سر پریسکوپ مانندش را از سویی به سویی دیگر می‌گرداند. مار طول برکه را درنوردید و به پایه‌ای بی‌حرکت حواصیلی نزدیک شد که در سطح کم عمق برکه ایستاده بود. سر و نوک ثابت حواصیل نیزهوار در آب فرو رفت و در یک لحظه، مار کوچک را در حالی که دمش به طرز جنون آسایی تکان تکان می‌خورد، به منقار گرفت. هجوم دوردست باد، زوزه کشید و از میان تاج درختان عبور کرد و حرکتی موج مانند در شاخه‌های درختان پدید آورد. برگ‌های درختان چنار، سطح نقره‌گون خود را نمایان کردند و باد برگ‌های قهوه‌ایی و خشک را چند متری آن‌سو تر راند و سپس ردیف در ردیف، امواج ظریف و ملایم باد جریان یافت و در سطح سبز برکه شکنجی افکند. آدم‌هایی که مثل ما تو مزرعه کار می‌کنند تنهاترین آدم‌های دنیان. قوم و خویش ندارن. مال هیچ دیاری نیستن. میرن تو مزرعه، یه پولی می‌سازن، بعد هم میرن تو شهر به بادش میدن. بعدش هم هنوز هیچی نشده دمشونو میزارن رو کولشون و میرن یه مزرعه دیگه. هیچ وقت هم هیچ امیدی ندارن».
«گفتم خیال کن جرج امشب رفت شهر و تو دیگه خبری ازش نشنیدی.کروکس لحنی ظفر آلود به خود گرفته بود. تکرار کرد: همین.خیالشو بکن. لنی فریاد زد: چطور نیاد؟ جرج همچین کاری نمیکنه. من خیلی وقته با جرجم. همین امشب برمیگرده؛ اما این شک و تردید بیش از طاقت او بود: خیالت می‌رسه که نمیاد؟ چهره کروکس از شکنجه دادن لنی، شادمان شده بود. به آرامی گفت: کسی چه میدونه دیگران چیکار میکنن. فرض کن اون میخواد بیاد اما نمی‌تونه. خیال کن که کشته میشه یا زخم می‌خوره. نمی‌تونه بیاد. لنی می‌کوشید بفهمد. تکرار کرد: جرج همچی کاری نمی‌کنه. زخمی نمی‌شه. هیچوقت زخمی نمی‌شه، چون که مواظبه».

درباره جان استاین بک:

جان ارنست اشتاین بک جونیور در سال 1902 در کالیفرنیا متولد شد. شغل پدرش خزانه‌داری و مادرش نیز به تدریس مشغول بود. استاین بک از دوران نوجوانی سخت کار کرد، او به دانشگاه استنفورد رفت ولی حتی مدرکش را هم دریافت نکرد. کارگری، متصدی داروخانه، کار در مزرعه و... همه شغل‌هایی بود که او از سن 15 سالگی به بعد تجربه کرده بود. او بسیار غم کارگر داشت، رکود اقتصادی و از طرفی پیشرفت ابزار آلاتی که جای کارگر را می‌گرفتند او را غمگین می‌ساخت. استاین بک زمانی نگهبان یک خانه شد و در آنجا بود که فرصت کافی برای مطالعه و نوشتن را به دست آورد. او سه بار ازدواج کرد و دو فرزند داشت. جهان‌بینی دقیق و دلسوزانه او در آثارش نمود پیدا کرد.
شمایل و گرفتاری‌های کارگران را در نوشته‌هایش نشان می‌داد و همینطور شخصیت خودش را نیز در آنها بازتاب میداد. از آثار او میتوان به جام زرین، خوشه‌های خشم، موش‌ها و آدم‌ها، نبردی مشکوک، اتوبوس سرگردان، داستان مروارید، اسب سرخ، سبزهزارهای بهشت و... را نام برد. کتاب خوشه‌های خشم او برنده جایزه پولیتزر شد و همینطور او در سال 1962 موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات گردید. استاین بک در سال 1968 در سن 66 سالگی بر اثر بیماری قلبی درگذشت.

منبع: https://www.navaar.ir

موضوعات وب
  • عمومی
  • کتاب
  • مناسبت‌ها
پیوندها
  • حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ حسین وحید خراسانی
  • حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ میرزا جواد تبریزی
  • حضرت آیت الله سید علی حسینی سیستانی
  • رضا امیرخانی
  • صیبحوا
  • دکتر محسن رضایی
  • دریچه ای رو به هنر و فرهنگ
  • عطش انتظار
  • داستان مهدخت ایران روشنک
  • 💞موسیقی💞
آرشیو وب
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • تیر ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آبان ۱۴۰۱
  • مهر ۱۴۰۱
  • آرشيو

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای به نام خدا محفوظ است .