کتاب متوسطی بود. به نکته ی جالبی در مورد این کتاب برخوردم، روی جلد کتاب نام نویسنده "زولفو لیوانلی" چاپ شده در حالی که اسم کامل نویسنده "عمر زولفو لیوانلی" است؛ به نظر می رسه عمر به دلایل خاصی حذف شده.
(خطر لو رفتن داستان)
داستان کتاب داستان پیرزنی به نام لیلاست که در تمام محل همه دوستش دارند، لیلا در عمارت کوچکی که در محوطه ی عمارت بزرگی واقع شده زندگی می کرده، هر دو عمارت زمانی برای پدربزرگ لیلا بوده اند ولی بعدا عمارت بزرگ تر فروخته شده و در عمارت کوچک تر لیلا زندگی می کرده. لیلا فرزند ارتباط نامشروع مادرش که مسلمان بوده با افسری انگلیسی است؛ بعد از این که خانواده ی مادر لیلا متوجه حامله بودن او شدند افسر انگلیسی را به قتل رساندند و مادرش هم در زمان زایمان فوت کرد. داستان از این جا شروع می شود که پسر علی یکتا بیک که مالک جدید عمارت است لیلا را از خانه بیرون می کند و لیلا که هیچ کس را ندارد و تمام زندگی و خاطراتش به عمارت کوچکش وابسته است از این موضوع خیلی ناراحت است. علی یکتا بیک نوکر یکی از خانواده های اشرافی و بااصالت استانبول است، بعد از این که زن علی یکتا او را تنها می گذارد و با دو دخترش به آلمان می رود علی یکتا همه ی هم و غمش را بر تربیت عالی پسرش می گذارد و او را به تاجری موفق و ثروت مند تبدیل می کند ولی عروس علی یکتا (نجلا) از پدرشوهرش بی زار است و اجازه نمی دهد که علی یکتا نزد آن ها زندگی کند. لیلا که بی خانمان شده با اصرار یکی از بچه های محله (یوسف) که حالا روزنامه نگار شده به خانه ی او می رود زن یوسف که گذشته ی سختی داشته از وجود لیلا ناراحت است ولی کم کم و با پی بردن به توانایی های لیلا (در موسیقی، زبان آلمانی و ...) رابطه ی خوی با لیلا پیدا می کند. هر چه لیلا، یوسف و زنش تلاش می کنند موفق نمی شوند خانه ی لیلا را پس بگیرند. لیلا برای سر زدن به عمارت می رود و در آن جا علی یکتا را می بیند و او را از ماجرا آگاه می کند، علی یکتا از این که پسرش به زور پیرزنی را از خانه اخراج کرده متعجب می شود ولی وقتی از پسرش می خواهد که پیرزن را به خانه اش برگرداند متوجه می شود که پسرش تحت تاثیر همسرش این کار را انجام نخواهد داد و او را هم به آن خانه راه نمی دهد. علی یکتا چند روزی با تب و بیماری سر می کند و در انتها به عمارت می آید و با تپانچه عروسش را می کشد. پسر علی یکتا خانه را بدیمن می داند و خانه ی پیرزن را به او برمی گرداند و خودش هم از آن جا می رود. لیلا هم بعد از مدتی فوت می کند و خانه را هم به دختر یوسف که تازه به دنیا آمده می بخشد، اسم دختر یوسف را هم همسرش لیلا گذاشته.