مولانا در دفتر دوم مثنوی بهخوبی به بیان خصلت منفی ایرادگیری میپردازد که قصه آن بدین شرح است:
چهار نفر برای عبادت وارد مسجدی میشوند و مشغول نماز میگردند. در این هنگام، مؤذن شروع به اذان گفتن میکند. اولین آنها حین نماز میگوید: مگر وقت اذان شده است که اذان میگویی؟ دومین نفر همین که حرف اولی را میشنود یادش میرود که در نماز است و میگوید: هی! حواست باشد که حرف زدی و نمازت باطل شد! سومین نفر به ایرادگیری از دومی مشغول میشود و میگوید: خودت هم که حرف زدی و نماز تو نیز باطل شد! نفر چهارم که فکر میکند از آن سه زرنگتر است و از عیبجویی رسته است میگوید: خب الحمدلله که من کار این سه را تکرار نکردم و نمازم باطل نشد، درصورتیکه او نیز به عیبجویی از آنها مشغول بود.
پس نماز هر چهاران شد تباه
عیبگویان بیشتر گم کرده راه
#فقط_بیعیبها_بخوانند، #هیئت_تحریریه_مؤسسه_فرهنگی-مطالعاتی_شمسالشموس، #شمسالشموس، ص ۹