به نام خدا

بامداد خمار

#بامداد_خمار، #فتانه_حاج_سیدجوادی_(پروین)، #نشر_البرز

نوع روایت داستان کاملا کلیشه‌ای و تکراری است. شخصیت‌های مثبت کاملا کلیشه‌ای و همه‌چیزتمام هستند. این کتاب جز این درس که باید با افراد هم‌سنخ و شبیه به خودمان و خانواده‌مان ازدواج کنیم که به نظر من هم کاملا درسته، واقعا هیچ‌چیز دیگه‌ای نداشت. چرا این کتاب تا این حد شهرت داره و این‌قدر تجدید چاپ شده و خیلی‌ها کاملا ازش دفاع می‌کنند!!؟ برای من که قابل درک نیست. امتیاز ۰ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

سودابه دختر جوان تحصیل‌کرده و ثروت‌مندی است که می‌خواهد با مردی که با خانواده‌ی او شباهتی ندارد، ازدواج کند. مادر سودابه موافقتش با این ازدواج را به موافقت محبوبه، عمه‌ی سودابه منوط می‌کند.
محبوبه، دختر بصیرالملک از خانواده‌ای بافرهنگ و اشرافی عاشق یک شاگرد نجار می‌شود. خواسته‌گارهایش را رد می‌کند و در برابر خانواده آنقدر مقاومت می‌کند تا خانواده به ازدواج او رضایت می‌دهد. اما خانواده او را طرد می‌کند، به‌طوری‌که نه او اجازه دارد به خانواده‌اش سری بزند و نه در هفت سال زنده‌گی محبوبه با رحیم، کسی از خانواده به او سری می‌زند.
داستان از زبان محبوبه:
پدر محبوبه برایش خانه‌ای کوچک می‌خرد و دکانی نیز برای نجاری رحیم و او را به حال خود رها می‌کند تا دخترک پانزده ساله با عشق خود، در خانواده‌ای که نمی‌شناسد، تنها زنده‌گی را بگذراند و از خودسری خود پند بگیرد. تنها دایه‌ی دختر اجازه دارد که ماهی یک‌بار سری به محبوبه بزند و مبلغی خرجی از سوی پدر به محبوبه برساند که همه خرج شراب‌خواری و زن‌باره‌گی رحیم می‌شود. رحیم تهی‌دست و بی‌فرهنگ نه‌تنها قدر این دختر بافرهنگ اشرافی را نمی‌داند، بلکه او را تحقیر می‌کند و حتی کتک می‌زند. مادر رحیم، اهریمنی است که زنده‌گی زناشویی آنان را به جهنمی راستین بدل می‌کند و از همان آغاز در خانه‌ی آن‌ها مانده‌گار می‌شود. این زن مدام در حال طعنه و زخم زبان است. محبوبه بی‌فرهنگی‌ها، دوبه‌هم‌زدن‌ها و آتش‌سوزاندن‌های مادرشوهر را ناشی از خاست‌گاه خانواده‌گی‌اش می‌داند. رحیم، قدر دختر بصیرالملک را در خانه‌اش نمی‌داند و او را تا پست‌ترین درجه نزول می‌دهد. دختری که در زنده‌گی‌اش دست به سیاه و سفید نزده، باید ظرف بشوید و کار خانه کند.
محبوبه پسری به دنیا می‌آورد، و نیز فرزند دومش را سقط می‌کند و برای همیشه عقیم می‌شود. اما پسر پنج ساله‌اش در حوض خانه‌ی هم‌سایه بر اثر سهل‌انگاری مادر شوهرش غرق می‌شود. رحیم نه تنها هیچ علاقه‌ای به بانوی ثروت‌مند و بافرهنگی که خانواده‌اش را به‌خاطر زنده‌گی با او زیر پا گذاشته نشان نمی‌دهد، بل‌که می‌خواهد خانه و مغازه‌ای را که پدر محبوبه به نام دخترش کرده، تصاحب کند. محبوبه پس از هفت سال از دست شوهر و مادرشوهرش فرار می‌کند و دوباره به پدرش پناه می‌برد. از عشق به جز نفرت چیزی برجای نمانده‌ است. محبوبه طلاق می‌گیرد و با پسرعمویش منصور که سال‌ها پیش خواسته‌گار او بود و حال هم‌سر و فرزندانی دارد، ازدواج می‌کند و هم‌سر سوم او می‌شود. پس از ازدواج اندک اندک عاشق منصور می‌شود. هرچه معالجه می‌کند، باردار نمی‌شود و نتیجه‌ی خودسری‌ها و هوس‌هایش را، حال در بی‌فرزندی و هم‌سر سوم بودن مردی می‌بیند که مرد رویاهایش است و می‌انگارد که خود کرده را تدبیری نیست و نتیجه‌ی حرف ناشنوی از والدین چیزی جز سیاه‌بختی نخواهد بود.

فتانه حاج سیدجوادی

پروین

نشر البرز

بامداد خمار

چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۴۰۲ | 11:26
دپرام
  • صفحه اصلی
  • پروفایل مدیر
  • ایمیل
  • آرشیو وبلاگ
  • عناوین نوشته ها
موضوعات وب
  • عمومی
  • کتاب
  • مناسبت‌ها
پیوندها
  • حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ حسین وحید خراسانی
  • حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ میرزا جواد تبریزی
  • حضرت آیت الله سید علی حسینی سیستانی
  • رضا امیرخانی
  • صیبحوا
  • دکتر محسن رضایی
  • دریچه ای رو به هنر و فرهنگ
  • عطش انتظار
  • داستان مهدخت ایران روشنک
  • 💞موسیقی💞
آرشیو وب
  • مهر ۱۴۰۴
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • تیر ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آبان ۱۴۰۱
  • آرشيو

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای به نام خدا محفوظ است .