در فولكلور آلمان ، قصه اي هست كه این چنین بیان می شود
مردي
صبح از خواب بيدار شد و ديد تبرش ناپديد شده . شك كرد كه همسايه اش آن را
دزديده باشد ، براي همين ، تمام روز اور ا زير نظر گرفت.
متوجه
شد كه همسايه اش در دزدي مهارت دارد ، مثل يك دزد راه مي رود ، مثل دزدي
كه مي خواهد چيزي را پنهان كند ، پچ پچ مي كند ،آن قدر از شكش مطمئن شد كه
تصميم گرفت به خانه برگردد ، لباسش را عوض كند ، نزد قاضي برود و شكايت كند
.
اما
همين كه وارد خانه شد ، تبرش را پيدا كرد . زنش آن را جابه جا كرده بود.
مرد از خانه بيرون رفت و دوباره همسايه اش را زير نظر گرفت و دريافت كه او
مثل يك آدم شريف راه مي رود ، حرف مي زند ، و رفتار مي كند .
پائلو کوئیلو
همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که
ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم
+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 13:59 توسط دپرام
|