داستان کتاب داستانی فانتزی، سیاه و طنز است که با وجود ساده بودن روایت و داستان، فضای کلی داستان به خوبی توصیف و روایت شده و داستانی کوتاه و تاثیرگذار از آب درآمده.

(خطر لو رفتن داستان)

داستان در زمانی نامعلوم در آینده اتفاق می افتد زمانی که انسان ها نا امید و افسرده هستند و ظبیعت را نابود کرده اند. خانواده ی تواچ مغازه ای دارند که در آن ابزار و وسایل خودکشی را می فروشند و با توجه به شرایط روزگار کاسبی پررونقی دارند. آن ها در اثر استفاده از یکی از وسایل خودکشی فروشگاه خودشان که در زمان مقاربت استفاده کرده اند (این وسیله عمدا جوری ساخته شده که به راحتی پاره شود و بیماری های خطرناک مقاربتی را انتقال دهد) ناخواسته بچه دار شده اند. همه ی اعضای خانواده که اسم هایشان بر اساس شخصیت های معروفی که خودکشی کرده اند انتخاب شده، افسرده و عصبی هستند ولی پسر کوچک خانواده آلن برعکس همه در هر چیزی دنبال یک نکته ی مثبت می گردد. در آخر داستان آلن بر همه ی خانواده اثر می گذارد و مغازه ی خودکشی را عملا به مکانی برای خوش گذراندن تبدیل می کند.از طرف دولت به مغازه مراجعه می کنند و برای خودکشی دسته جمعی اعضای هیات دولت سم تهیه می کنند ولی آلن به جای سم داروی خنده آوری به آن ها می دهد و آن ها هم در یک برنامه ی زنده ی تلویزیونی وقتی به خیال خودشان سم را می خورند از خنده غش می کنند و به خاطر این کار تصمیم می گیرند مغازه را پلمپ کنند. پدر خانواده که نمی توانست این تغییرات را هضم کند از دست آلن عصبانی می شود و در یک تعقیب و گریز آلن از پنجره به پایین پرتاب می شود ولی به طرز عجیبی نجات پیدا می کند و زمانی که خانواده داشتند آلن را بالا می کشیدند وقتی او به خانواده اش نگاه می کند و می بیند که همه ی آن ها حتی پدرش حال خوبی دارند می فهمد که ماموریتش تمام شده و دستش را رها می کند و به پایین می افتد.