خواجه نصیر الدین طوسی اعلی الله مقامه، در کتاب «اوصاف الاشراف» خود، در باب «زهد» چنین آورده است: «زهد، عدم رغبت است و زاهد کسی باشد که او را بدانچه تعلق به دنیا دارد، مانند مآکل و مشارب و ملابس و مساکن و مشتهيات و مستلذات دیگر و مال و جاه و ذکر و خیر و قربت ملوک و نفاذ امر و حصول هر مطلب که به مرگ از او جدا تواند بود، رغبت نبود، نه از سر عجز یا از راه جهل به آن و نه از جهت غرض یا عوضی که به او راجع باشد و هرکس که موصوف به این صفت باشد، زاهد باشد بر وجه مذکور.
اما زاهد حقیقی کسی باشد، که به زهد مذکور، طمع نجات از عقوبت دوزخ و ثواب بهشت هم ندارد، بلکه صرف نفس از آن جمله که بر شمردیم، بعد از آنکه فواید و تبعات هریک دانسته باشد، او را ملکه باشد و مشوب نباشد با طمعی یا امیدی یا غرضی از اغراض، نه در دنیا و نه در آخرت. و ملکه گردانیدن این صفت، نفس را به زجر باشد از طلب مشتهيات او و ریاضت دادن او به امور شاقه، تا ترک غرض در وی راسخ شود.
در حکایت زهاد آمده است که شخصی سی سال، سر گوسفند پخته و پالوده فروخت و از هیچکدام چاشنی نگرفت. از او سبب این ریاضت پرسیدند. گفت: وقتی، نفس من، آرزوی این دو طعام کرد؛ او را به مباشرت اتخاذ این دو طعام، با عدم وصول به آن آرزو، مالش دادم، تا دیگر میل به هیچ مشتهی نکند و مثل کسی که در دنیا زهد اختیار کند، جهت طمع نجاتی یا ثوابی در آخرت، مثل کسی باشد که از دنائت طبع و پستی همت، روزها تناول طعام نکند، با وفور احتیاج، تا در ضیافتی متوقع، طعام بسیار تواند خورد. یا کسی که در تجارت، متاعی بدهد و بستاند که بدان، سود کند و در سلوک راه حقیقت، منفعت زهد، رفع شواغل باشد، تا سالک به چیزی مشغول نگردد و از وصول به مقصد باز نماند.»

بیت

الهی زاهد از تو حور میخواهد قصورش بین
به جنت می‌گریزد از درت یا رب شعورش بین
***
چو صیادی که در وقت کمین رو در قفس دارد
ز ترک مدّعا زاهد هزاران مدّعا دارد

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، صص ۳۰۲ و ۳۰۳