نشان از بی‌نشانها

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری

این کتاب شرح حال، کرامات، مقالات، طریقه‌ی سیر و سلوک و نامه‌های مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به نخودکی است که توسط فرزندشون تالیف شده. کتاب گیرایی زیادی نداره ولی شخصیت مرحوم نخودکی و بعضی از بیاناتشون که در کتاب اومده خوب و نافذه. امتیاز: ۶ از ۱۰.

نشان از بی‌نشانها

حضرت ابی عبدالله (ص) هنگامی که اراده فرمود بسوی کربلا برود، به زیارت مزار مادر بزرگوارش رفت و عرضه داشت: سلام بر تو ای مادر! من به سفری می‌روم که دیگر بازگشتی از آن سفر نیست. آنگاه حضرت این ندا را شنید: سلام بر تو ای غریب مادر! ای مظلوم مادر! ای شهید مادر! و غریب‌ آنکه خود مادر ابتدا به سلام کند. شب یازدهم محرم که مادر و پدر و جد و برادر به کربلا آمدند، همگی به حضرت سیدالشهداء (ع) سلام کردند، و حضرت در جواب آنان فرمود: «السلام علیک یا جداه، السلام علیک یا اباه، السلام علیک یا امّاه، السلام علیک یا اخاه، علیکم منّی السلام»، و آنگاه عرض کرد: «یا جدّاه قتلوا والله رجالنا، يا جدّاه نهبوا و الله رحالنا، سبّوا و الله نسائنا، ذبحوا و الله اطفالنا» ای جد بزرگوار، قسم به خدا که مردان ما را کشتند و اموال ما را به غارت بردند و زنان ما را اسیر کردند، و نه بر کبير ما رحم کردند و نه بر صغير ما. اما آن بزرگوار درباره خودش چیزی نفرمود و فقط گله اصحاب و اهل بیت را بیان فرمود. و شاید هم در بیان حال خود این کلمه را فرموده باشد که به آن قوم گفتم: جگرم از تشنگی کباب است، و آنان به عوض دادن آب، یکی شمشیر آبدار بر من می‌زد و دیگر نیزه به سویم پرتاب می‌کرد، و آن یکی می‌گفت: ای حسین پدرت ساقی کوثر است اکنون سیراب خواهی شد، دیگری می‌گفت: آب نیاشامی مگر از حمیم. حضرت فاطمه (ع) عرض نمود: ای پدر بزرگوار آیا اذن می‌دهی که صورت خود را از خون فرزندم رنگین کنم؟ حضرت فرمودند: آری! من نیز ریش خود را از خون او رنگین خواهم کرد.

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، صص ۵۱۷ و ۵۱۸

نشان از بی‌نشانها

آیه شریفه «صابرین فی السرّاء و الضراء» یعنی: «ای کسانی که در راحتی و سختی در نعمت و تنگدستی شکیبا هستید» در شأن حضرت امیر(ع) است. وقتی که حضرت فاطمه (ع) را در تاریکی شب غسل داد، جسد مبارک آن حضرت را روی دست گرفته و عرض کرد: «السلام علیک یا رسول الله! من به چشم خود دیدم که او را تازیانه زدند و صبر کردم، و نیز دیدم که چگونه غلام دومی با غلاف شمشیر او را زد و چون فرموده بودی صبر کن، صبر کردم» و این صبر اعظم صبرها است. چون پیغمبر تکلیف فرموده بود صبر کن، چنان صبر و تحملی کرد که کوه طاقت آنرا نداشت. سپس آن حضرت از جانب فاطمه علیهاالسلام به پیغمبر (ص) سلام کرد و فرمود: «اینک امانت تو در زیر زمین در کنار تو است. اگرچه فوت تو بر من سنگین بود اما این مصیبت بر من بزرگتر و سنگین‌تر بود. انّا لله و انّا اليه راجعون. يا رسول الله! ودیعه‌ای را که شب زفاف دست او را به دست من دادی، اکنون باز پس گیر». اگر پیغمبر (ص) می‌فرمود: یا علی (ع) وقتی من دست او را به دست تو دادم پهلوی او سالم بود و اکنون پهلوی او شکسته است! آن حضرت جواب می‌فرمود: آنان اختیار را از دست من به در بردند. چون که زهرا (ع) رفت زمین تاریک شد. آنگاه حضرت فرمودند: «یا رسول الله! از او سؤال کن که امت تو با من چه کردند. چقدر آن معصومه بلاها دید که ابداً به علی (ع) اظهار نفرمود، و اکنون نیز از شما پنهان می‌کند، ولی یا رسول الله از او سؤال کن! سلام علیکما! دیگر نمیتوانم بمانم و باید بروم». آه! که این موضوع دل را آتش می‌زند که یک دختر از پیغمبر (ص) بماند و صد و ده هزار صحابه باشند و آخرالامر جنازه او را تشییع نکنند و شبانه او را دفن نمایند. بعد از آنکه فاطمه زهرا (ع) را دفن کردند، ندانی آمد که یا علی! لطف ما نسبت به او بیشتر از لطف تو است. در خبر است که در دستگاه خدای تعالی هیچ شفیعی بهتر از رضای شوهر برای زن نیست.

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، صص ۵۱۱ و ۵۱۲

نشان از بی‌نشانها

یکی از اصحاب حضرت رسول صلى الله عليه و آله، سمرة بن جندب بود. او در خانه یکی از انصار، نخلی داشت و به خاطر این نخل، گاه و بیگاه سر زده وارد خانه آن انصاری می‌شد. صاحبخانه، شکایت او را نزد پیغمبر اکرم (ص) برد و هر چه حضرت به او تأکید کردند که موقع ورود به خانه اجازه بگیر و سرزده داخل مشو، نپذیرفت حضرت به او فرمود: در مقابل این یک نخل، ده نخل بگیر و از آن یکی صرف نظر کن، باز هم قبول نکرد. ملاحظه می‌شود که بعضی از صفات در انسان هست که حتی مجاورت با پیغمبر اکرم (ص) و گزاردن نماز و جهاد با آن حضرت نیز در تغییر آن مؤثر واقع نمی‌شود، چنانکه حضرت صادق علیه السلام فرمود: "ارتدّ الناس بعد رسول الله الا ثلثة" یعنی: "پس از رسول خدا (ص) جز سه نفر، تمام مردم از دین خارج شدند". در حجة الوداع، ناقه پیغمبر صلی الله علیه و آله به چادر اصحاب می‌رفت، و اصحاب از روی تیمن و تبرک از آن حیوان، پذیرائی می‌کردند تا اینکه به چادر سمرة بن جندب رفت و سمره از شدت بخل با نیزه خود سر آن حیوان را مجروح ساخت. مرض بخل مثل آکله و خوره که تدریجاً تمام بدن را فاسد می‌کند، بخل نیز روح آدمی را فاسد می‌سازد. حضرت سجاد علیه‌السلام غالباً در مناجاتشان از صفت بخل، به خداوند پناه می‌بردند. و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: منشأ فساد قوم لوط، بخل آنها بود. زیرا شهر آنها بر سر راه بود و عابرین سبیل غالباً در آنجا توقف می‌کردند. به منظور قطع پای عابرین، عده‌ای تصمیم گرفتند که با آنان چنین عمل شنیعی را انجام دهند، و این امر موجب شیوع فساد در میان آنان شد. سخن درباره سمره بن جندب و شدت خباثت او بود سمره در عهد حکومت معاویه با زیاد بن ابيه والى كوفه و بصره دوستی تمام داشت و این زیاد کسی است که نهایت شدت و قساوت را نسبت به اصحاب علی علیه‌السلام اعمال می‌کرد.
سمره بن جندب پس از مرگ زیاد، ملازم پسر او شد. وقتی که ابن زیاد درصدد تدارک واقعه کربلا بود، سمره در مسجد به منبر رفت و از آل ابی سفیان، ستایش بسیار کرد و گفت: امیر برای من نوشته است که بر عطایای لشکریان، چند برابر بیفزایم، و عملاً نیز چنین کرد. وقتی که حضرت سیدالشهداء (ع) وارد کربلا شد، سمره نامه‌ای برای آن حضرت نوشت و در آن، توهین و جسارت بسیار به حضرت کرد، و امام عليه‌السلام، پس از قرائت، نامه را به دور افکند. اصحاب حضرت سیدالشهداء در کربلا محاصره شدند. تصور کنید اگر انسان در بیابان مخوفی باشد و از دور دو نفر سوار به تعجیل رو بسوی او آیند چه حالی پیدا خواهد کرد؟ چه رسد به آنکه انسان در محاصره دشمن باشد و ساعت بساعت بر تعداد آنان افزوده شود تا آنکه تنها تعداد سوارهای آنان به سی‌هزار برسد. تمام آنان برای ریختن خون حضرت حسین بن علی عليهما السلام آمده بودند. هر کس در اشعار آن حضرت تفکر کند می‌فهمد که آن بزرگوار چه حالی داشته‌اند و تا چه حد از دنیا متنفر بوده‌اند. نقل شده است که آن حضرت مکرراً این اشعار را زمزمه می‌فرمودند:
یا دهر اف لک من خلیلی
كم لک بالاشراق و الاصیل
من صاحب و طالب قتيل
و الامر فی ذاک الى الجليل
حضرت سجاد علیه‌السلام فرمود: شب عاشورا وقتی پدرم این اشعار را دو سه بار ترنم فرمود، یقین کردم که بلا نازل شده است. گریه گلویم را گرفت. عمه‌ام بالای سرم بود و مرا پرستاری می‌کرد. او نیز با شنیدن این اشعار احساس کرد که بلا نازل شده است و پدرم امید به حیات ندارد که می‌فرماید: "و کلّ حیّ سالک سبیل" یعنی: هر موجود زنده‌ای پوینده راه [مرگ] است. و چون زنها رقیق القلب و کم‌طاقتند، عمه‌ام سر برهنه بنزد پدرم شتافت، در حالیکه دامنش به پاهایش می‌پیچید، گفت: ایکاش مرگ، زندگی را از من می‌گرفت. "الیوم مات جدّى رسول الله (ص)، اليوم مات ابی (ع)، اليوم مات امّى (ع)، اليوم مات اخى (ع) يا خليفة الماضين" یعنی: ای جانشین گذشتگان در حقیقت امروز جدم رسول الله (ص) رحلت فرمود، امروز پدرم (ع) وفات کرد، امروز مادرم (ع) درگذشت، امروز برادرم امام حسن (ع) سایه از سرم برگرفت. همه آنها که رفتند تو را داشتم، اما تو که رفتی دیگر چه کنم و اشک در چشم آن حضرت حلقه زد آنگاه عرضه داشت: "یا اخی ردنا الى حرم رسول الله (ص)" یعنی: ای برادر! ما را بسوی حرم رسول خدا (ص) بازگردان. حضرت فرمود: "هيهات لو ترک القطالنام" یعنی: چه آرزوی دوری؛ آخر اگر صیاد دست از مرغک بردارد، در آشیانه خود می‌ماند. عمه‌ام چون این عبارت شنید، گریه گلویش را گرفت و سیلی بصورت خود زد و گریبانش را درید و فریادی زد و بیهوش شد. امام او را بهوش آورد و تسلی داد و موعظه کرد و به او فرمود: ای خواهر! جدم و پدرم و مادرم همه از من بهتر بودند و مردند، همه اهل سماوات و ارضین خواهند مرد، پس از من صورت مخراش و موی پریشان مکن و صبر پیشه کن! تمام مواعظی را که پیغمبر صلی الله علیه و آله به حضرت فاطمه (ع) نموده بود، حضرت سیدالشهداء (ع) به حضرت زینب (ع) تکرار کرد، جز آنکه نفرمود مجلس نوحه بر پا مکن، زیرا می‌دانست که این قوم شریر نخواهند گذاشت که آنها گریه کنند، چه رسد به آنکه مجلس نوحه بر پا کنند. حضرت زینب (ع) به وصیت برادر عمل نمود و صبر کرد، مگر در یکجا که عصمت صغری دختر کبرای علی (ع) طاقتش طاق شد و دیگر نتوانست صبر کند و بی‌اختیار نعره واحسيناه از او برخاست و آن وقتی بود که در مجلس یزید پلید چشمش به سر برادرش در درون طشتی که در سفره شراب نهاده شده بود افتاد، در حالیکه یزید پلید با چوب خیزران دندان شریفش را می‌آزرد با دیدن این صحنه بود که فریاد "وا حسیناه! وا قلباه! يابن محمد المصطفى يابن على المرتضى يابن مكة و منی!" از زینب (ع) برخاست. "ای برادر! اکنون کار به جائی رسیده است که لب و دندانی را که پیغمبر (ص) مکرر می‌بوسید با چوب خیزران بکوبند!" و آنچنان ناله نمود که اهل مجلس به گریه درآمدند. راوی گفت: "صوتها تحرق القلوب" یعنی: ناله محزون او قلبها را آتش می‌زند. الا لعنة الله على القوم الظالمين

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، صص ۴۷۹-۴۸۱

نشان از بی‌نشانها

حضرت عیسی (ع) کوری را دید که علاوه بر کوری، مبتلا به فلج و جذام بود و در عین حال حمد و شکر خدا می‌کرد. عیسی (ع) پرسید: دیگر برای چه حمد می‌کنی؟! عرض کرد: زیرا که خداوند، مرا از بسیاری گرفتاریها که دیگران به آن‌ها مبتلا هستند، نجات داده است حضرت عیسی پرسید: نعمتی را که خداوند به تو داده است کدام است؟ عرض کرد: خداوند متعال، نعمت معرفت خویش را به من عطا فرموده است. ملاحظه می‌شود که این شخص ابدأ نظر به جزئیات نداشت و می‌دانست که اگر همه نعمتها باشد و معرفت نباشد گویا که هیچ چیز نیست. آنگاه حضرت عیسی (ع) دست بر او کشید و او از تمام امراض ظاهری شفا یافت. پس معلوم شد که اگر بنده‌ای بر خدای خود، ایراد و اعراض نکند، روی آنرا دارد که بگوید: «اللّهم انت السلام» یعنی: «خداوندا! تو از هر نقص، سالم و از هر عیب منزهی».

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، صص ۴۷۰ و ۴۷۱

نشان از بی‌نشانها

یکی از عرفا گوید:
مراقبت آن است که یاد خداوند در دل بنده چیره گردد و بنده بداند که پروردگار متعال بر او آگاه است و در پی این ایمان، خداوند را مرجع امور و احوال خویش بداند و از شدت عذاب و عقوبت او و از مهابت و مخافت او پیوسته در هراس و بیم باشد.
مراقبت و مواظبت بنده، ستوده و سزاوار است آن گاه که بنده خدا نسبت به پروردگار خود و قلب خویش مراقبت نماید. بدین صورت که به یقین بداند که خداوند متعال مراقب و شاهد احوال اوست و نیز بداند که نفس اماره و شیطان دو دشمن اویند و پیوسته مترصدند که او را به غفلت و مخالفت با حق وادار کنند. پس بنده خدا باید که از این دو دشمن دوری کند و کمینگاهها و تلبیسهای آنها را بشناسد و مراقب مظانّ تحریکات آنها باشد تا آنکه طریق نفوذ و مجاری آنها را بر خویشتن ببندد و مانع گردد. این است معنی مراقبت بنده خدا.

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، ص ۴۲۴

نشان از بی‌نشانها

چه نیکو می‌گوید صاحب کتاب "اطباق الذهب":
آدمیزاده از گل صلصال سرشته شده، به حمل و فصال آزموده و سپس خصال شریفه به او عنایت گردیده است. اینک او نمی‌داند که این اخلاق حمیده و صفات پسندیده از مرحمت خداوند رحمن است، نه از کوشش انسان. عقل، عطیه‌ای از عطایای حق و نفس، مرکبی است از مراکب او؛ اگر خدا را مثبت باشد، این مرکب را به لگام هدایت ملجم سازد وگرنه آنرا بی‌حاصل و بیهوده رها کند؛ خداوند فرماید: «بگو ای پیامبر، اگر خداوند، اراده کند که به شما زبان یا سودی رساند، چه کسی را آن توانائی است که در برابر مشیت او کاری کند؟"۱ و چه کسی است که تواند در برابر خواست حق، ذلت و یا رفعتی برای خود، دست و پا کند؟
بیت
هر عنایت که داری ای درویش
هديه حق شمر نه کدیه خویش

۱- "قل فمن يملک من الله شیئا لنفسه ضراً او نفعاً"
(قسمتی از آیه ۱۱، سوره فتح، قرآن مجيد)


#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، ص ۴۱۲

نشان از بی‌نشانها

این روایت از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است:
بنده‌ای نیست که از کمک و مساعدت برادر مسلمان خود، امتناع ورزد و در انجام حاجت او نکوشد، مگر آنکه بکوشش در معصیت دچار شود و بهره‌ای هم از آن نخواهد بُرد.
بیت
اینکه گاهی می‌زدم بر آب و آتش خویش را
روشنی در کار مردم بود مقصودم چو شمع

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، ص ۳۹۰ و ۳۹۱

نشان از بی‌نشانها

از اصبغ بن نباته روایت شده است که حضرت امام علی بن ابیطالب علیه السلام فرمود: صبر بر دو گونه است: نخستین، صبر در برابر ناگواری و مصیبت‌ها که صبری نیکو و زیباست و از آن نیکوتر، صبر در خویشتن‌داری از محرمات خداوند است.

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، ص ۳۷۹ و ۳۸۰

نشان از بی‌نشانها

امام صادق (ع) فرمود: شیطان بوسيله وسوسه در سینه بنده‌ای جای نمی‌گزیند، مگر آنکه چنین بنده‌ای از یاد خدا اعراض و دوری کند و امر الهی را ضعیف و خوار شمارد و آنچه را که خداوند نهی فرموده مرتکب شود و آگاهی حق را بر سرّ و باطن خویش فراموش کند. آنچه از وسوسه که در قلب جای نگرفته باشد، ناشی از معرفت قلب و مجاورت طبع است. امّا وقتی وسوسه در قلب جایگیر شد، همان گمراهی و کفر خواهد بود. خداوند عزّ و جل به لطف دعوت خویش بندگان را بسوی خود خوانده است و آنان را از دشمنی ابلیس آگاه فرموده است. پس فرمود - که عزیز است گوینده آن: "بدون شک شیطان دشمن شما است، پس او را دشمن بدارید". پس با او همچون شخص غریب با سگ چوپان باش که غریب برای آنکه سگ را از خود منصرف کند به صاحب سنگ پناهنده می‌شود. همچنان وقتی شیطان در حال وسوسه بسویت آمد تا تو را از راه حق دور کند و گمراهت نماید و تو را از یاد خدا بفراموشی بیندازد، از او به پروردگار خودت و او پناهنده شو، پس بدون تردید خداوند حق را در برابر باطل تقویت نموده و مظلوم را یاری می‌کند، به فرموده او -عزّ و جلّ-: "بدون شک شیطان را بر کسانی که ایمان آورده‌اند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند، سلطنت و چیرگی نیست". و تو هرگز قادر به رهائی از سلطه و غلبه شیطان و شناخت نسبت به کیفیّت آمدن او و راهها و شیوه‌های وسوسه او نیستی، مگر از طریق دوام در مراقبت، و استقامت و پایداری بر بساط خدمت، و بیم از خداوند آگاه و ذکر کثیر و زیاد. و امّا وقتی را که انسان به بیهودگی می‌گذراند، در آن اوقات صید شیطان می‌‌شود. و عبرت بیاموز از آنچه که شیطان با خویشتن کرد: تکبرش و گمراه کردنش. بنگر که چگونه عمل و عبادت و بصیرتش او را مغرور و فریفته کرد و دچار عجب و خودبینی ساخت و چگونه آن عمل و معرفت و استدلال به آنچه که عقلش دریافته بود او را بر خداوند گستاخ نمود، که لعنت جاودانه بر او باد. پس گمان تو نسبت به نصیحت و دعوت او برای دیگری چیست؟ به ریسمان محکمتر خداوند چنگ بزن، که آن چیزی جز پناهندگی و اضطرار بسوی حق همراه با صحّت و صداقت در افتقار و درویشی در هر نفس نمی‌باشد. و مباد که شیطان با آراستن طاعات تو را بفریبد، زیرا که او نود و نه در خیر را برایت می‌گشاید، تا در مورد صدم بر تو غلبه یابد. پس بوسیله مخالفت با دستوراتش و بستن راهش و ضدیّت با خواهشهایش، با او مقابله و ستیز کن.

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، ص ۳۶۹ و ۳۷۰

نشان از بی‌نشانها

در تفسیر آیه كريمه: «و لقد جئتمونا فرادا كما خلقناكم اوّل مرّة.»۱
یعنی: تنها بسوی ما آمدید همانگونه که اوّل بار شما را آفریدیم.
چنین فرمودند: بدان ای عزیز! که انسان ابتداء معدوم بود سپس حضرت حق پنج چیز به او عطا فرمود: اوّل وجود، دوم علم، سوم قدرت، چهارم اراده، پنجم فعل.
انسان که به این عالم آمد، ابتدا وجود داشت، امّا کسی و چیزی را نمی‌شناخت، آنگاه بتدریج علم و قدرت و اراده در او به ظهور رسید، سپس اراده خود را به فعلیّت رسانید. و برای خروج از این عالم و ورود به عالم آخرت، باید به نحو معکوس عمل شود، یعنی انسان ابتدا باید نسبت افعال را از خود دور کند سپس اراده را: «و ما تشاوءن الّا ان يشاء الله»۲، بعد قدرت و علم را و در آخر وجود را. بنابراین ابتدا فعل را از آدمی می‌گیرند سپس وجود را، این است که می‌فرماید: «و لقد جئتمونا فرادى كما خلقناكم اوّل مرّة» پس ای عزیز! باید این پنج چیز را که به تو داده‌اند از خود سلب کنی و همه را متعلق به حق بدانی تا به خدا برسی.

۱- آیه ٩٤، سوره انعام، قرآن مجید.
۲- یعنی: «نمی‌خواهید مگر آنکه خدا بخواهد». (آیه ۳۰، سوره انسان، قرآن مجید).



#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، ص ۳۶۰

نشان از بی‌نشانها

ای عزیز بدان که بعد از نماز تسبیح حضرت فاطمه زهرا عليها السلام بقدرى فضیلت دارد که یکی نماز را خوانده و چون این تسبیح را به جای نیاورده بود به او گفتند نمازت را اعاده کن. دوم، سه مرتبه سوره توحید و سه مرتبه صلوات و سپس سه بار آیه «و من يتق الله يجعل له مخرجاً ويرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكّل على الله فهو حسبه انّ الله بالغ امره قد جعل الله لكلّ شیء قدراً»۱ را بخواند و به مقصد فتح باب به طرف بالای سر بدمد. حدیث است از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلّم و امام صادق علیه‌السلام که خواندن این آیه پس از نماز موجب وسعت رزق و طول عمر و با ایمان از دنیا رفتن است.

۱- قرآن کریم، سوره طلاق، آیات ۲ و ۳.


#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، صص ۳۴۳ و ۳۴۴

نشان از بی‌نشانها

فرموده‌اند: «پوریا پهلوانی بود که در شهر خودش هیچکس با او مقابله نتوانستی کرد، پس قصد بلاد دیگر نمود و همه جا پهلوانان را مغلوب می‌کرد. آنگاه به قصد پایتخت حرکت کرد تا پهلوان آنجا را نیز مغلوب سازد و خود به جای او نشیند. آوازه قدرت او به اطراف رسیده بود، و بدین سبب وقتی حرکتش بسوی پایتخت محقق شد، در دل پهلوان آنجا رعب بسیار پدید آمد و مهموم و متفکر شد. مادرش آثار غصّه و حزن را در او دید و سبب را پرسید. پسر صورت واقعه را بیان کرد. مادرش که زنی صالحه و پاک اعتقاد بود متوسّل به حضرت حق شد و هر روز نذری می‌کرد. روزها حلوا می‌پخت و بر دروازه شهر فقرا و ضعفای از راه رسیده را اطعام می‌کرد. تا روزی که پوریا به دروازه شهر رسید و دید زنی آنجا نشسته است و طبقی از حلوا پیش رو دارد. نزدیک آمد و از قیمت آن پرسید. زن گفت: فروشی نیست بلکه نذر است. پوریا پرسید برای چه نذر کرده‌ای؟ زن گفت فرزندم پهلوان پایتخت است و اکنون پهلوانی قصد اینجا کرده است تا او را مغلوب کند و اگر چنین شود مال و اعتبار ما هر دو بر باد می‌رود. پوریا دید که این زن متوسّل به حضرت حق شده است. اینجا بود که آیه «يا ايّها الذين آمنوا كونوا انصار الله»۱ به خاطرش گذشت. با خود اندیشید که: اگر این جوان را به زمین زنم پهلوان پایتخت سلطان و اگر نفس را به زمین زنم پهلوان پایتخت حضرت حق می‌شوم. پس به خود گفت: برای رضای خدا این پیرزن را ناامید نمی‌کنم. آنگاه روی به زن کرد و گفت: مادر نذرت قبول است. چهل نوچه همراه داشت، حلوا را میان آنان تقسیم کرد و سپس به شهر وارد شد. در روز موعود پهلوان پایتخت با رنگی پریده برای کشتی گرفتن با پوریا حاضر شد. نوچه‌های پوریا گفتند که ما به میدان او می‌رویم و کار او را می‌سازیم و بسیار اصرار کردند امّا پوریا نپذیرفت و گفت این کار خود من است، و کار دیگری نیست.
آن نهنگ قلزم محبت و آن ژنده پیل هندوستان وقتی به میدان آمد همّت بر زمین زدن نفس خویش گماشت. پهلوان پایتخت با او به نبرد برخاست. پوریا خود را سست نمود و حریف او را بیازمود و دید که بسیار سست است دوباره آزمایش را تکرار کرد و چون قویدل شد یکباره پوریا را بلند کرد و به زمین کوبید و روی سینه‌اش نشست. به محض آنکه پشت پوریا به خاک رسید تمام افلاک برای او منکشف شد.

افتادگی آموز اگر قابل فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است

اگر چه آن جوان او را به خاک انداخت، امّا خداوند خاک او را به افلاک برد.

طالب قرب شهی واقف رفتارت باش
بس پیاده است که از یک حرکت فرزین است
و حديث «انّ لربّكم فى ايّام دهركم نفحات، الا فتعرضوا لها» به همین معنی اشاره می‌فرماید. انسان همیشه باید متذکر و منتظر لحظه وزیدن نسیم الهی باشد، که هروقت موعد آن رسید بدون تأمّل قدم بردارد، که در آن هنگام میان او و خدا یک قدم بیش نیست.

یک قدم بر سر وجود بنه
وان دگر بر در و دود بنه

این رباعی، از محمود پوریای ولی است:

چه گوئی چه می‌بایدت وقت مرگ
بجز وصل جانان نمی‌بایدم
جدائی مبادا مرا از خدا
دگر هر چه پیش آیدم شایدم


۱- «ای کسانی که ایمان آورده‌اید یاری دهنده خداوندتان باشید» آیه ۱۴، سوره «الصف»، قرآن مجيد.



#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، صص ۳۱۱ و ۳۱۲

نشان از بی‌نشانها

خواجه نصیر الدین طوسی اعلی الله مقامه، در کتاب «اوصاف الاشراف» خود، در باب «زهد» چنین آورده است: «زهد، عدم رغبت است و زاهد کسی باشد که او را بدانچه تعلق به دنیا دارد، مانند مآکل و مشارب و ملابس و مساکن و مشتهيات و مستلذات دیگر و مال و جاه و ذکر و خیر و قربت ملوک و نفاذ امر و حصول هر مطلب که به مرگ از او جدا تواند بود، رغبت نبود، نه از سر عجز یا از راه جهل به آن و نه از جهت غرض یا عوضی که به او راجع باشد و هرکس که موصوف به این صفت باشد، زاهد باشد بر وجه مذکور.
اما زاهد حقیقی کسی باشد، که به زهد مذکور، طمع نجات از عقوبت دوزخ و ثواب بهشت هم ندارد، بلکه صرف نفس از آن جمله که بر شمردیم، بعد از آنکه فواید و تبعات هریک دانسته باشد، او را ملکه باشد و مشوب نباشد با طمعی یا امیدی یا غرضی از اغراض، نه در دنیا و نه در آخرت. و ملکه گردانیدن این صفت، نفس را به زجر باشد از طلب مشتهيات او و ریاضت دادن او به امور شاقه، تا ترک غرض در وی راسخ شود.
در حکایت زهاد آمده است که شخصی سی سال، سر گوسفند پخته و پالوده فروخت و از هیچکدام چاشنی نگرفت. از او سبب این ریاضت پرسیدند. گفت: وقتی، نفس من، آرزوی این دو طعام کرد؛ او را به مباشرت اتخاذ این دو طعام، با عدم وصول به آن آرزو، مالش دادم، تا دیگر میل به هیچ مشتهی نکند و مثل کسی که در دنیا زهد اختیار کند، جهت طمع نجاتی یا ثوابی در آخرت، مثل کسی باشد که از دنائت طبع و پستی همت، روزها تناول طعام نکند، با وفور احتیاج، تا در ضیافتی متوقع، طعام بسیار تواند خورد. یا کسی که در تجارت، متاعی بدهد و بستاند که بدان، سود کند و در سلوک راه حقیقت، منفعت زهد، رفع شواغل باشد، تا سالک به چیزی مشغول نگردد و از وصول به مقصد باز نماند.»

بیت

الهی زاهد از تو حور میخواهد قصورش بین
به جنت می‌گریزد از درت یا رب شعورش بین
***
چو صیادی که در وقت کمین رو در قفس دارد
ز ترک مدّعا زاهد هزاران مدّعا دارد

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، صص ۳۰۲ و ۳۰۳

نشان از بی‌نشانها

در کتاب «کشکول» این حدیث نوشته شده است: مردم هیچگاه امری از امور دینی خود را به خاطر مصالح دنیای خود رها نکردند مگر آنکه خداوند چیزی را که به حال ایشان زیانبخش‌تر بود بر آنان راه گشود.

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، صص ۲۹۹

نشان از بی‌نشانها

امام رضا علیه‌السلام فرمود:
"ایمان را چهار رکن است: توکل بر خدا و تفویض امور به او و رضا به خواسته پروردگار و تسلیم در برابر امر حق."


#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، صص ۲۹۵

نشان از بی‌نشانها

در کتاب اسرار الصلوه از امیرالمؤمنین علیه‌السلام روایت شده است:
"آنکس که عمل نیک شادمانش کند و کردار به موجب ناخرسندیش گردد، از مؤمنان است و نیز فرمود: آنکس که هر روز، به حساب نفس خویش رسیدگی نکند از زمره ما نیست. اگر عمل صالحی از او سر زده باشد، خدای را سپاس گوید و از او زیادت توفیق طلبد و اگر کردار بدی از او سرزده است، پشیمان شود و از خداوند آمرزش خواهد." و بدان که تمام اینها حاصل نماز شب است.

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، صص ۲۸۴

نشان از بی‌نشانها

در کتاب "امالی صدوق" از نوف بکّالی روایت شده است که در صحن مسجد کوفه حضور امیرالمؤمنین على علیه‌السلام شرفیاب شدم. پس از سلام و اداء احترام، عرضه داشتم؛ یا امیرالمؤمنین، مرا موعظتی فرما. فرمود:
نیکی کن تا نیکی ببینی. گفتم: بیشتر فرما ای امیرالمؤمنین. فرمود: بر دیگران، رحم آور تا به تو رحم کنند. گفتم: بیشتر. فرمود: گفتار خویش را نیکو گردان تا از تو به نیکوئی یاد کنند. گفتم: یا امیرالمؤمنین، باز هم بیشتر فرما. فرمود: ای نوف، از غیبت مردمان، بپرهیز که آن خوراک سگان جهنم است. ای نوف، دروغ گفته است آنکس که خود را حلال‌زاده دانسته است و گوشت مردم را به غیبت، می‌خورد. و دروغ گفته است آنکس که خود را حلال‌زاده پنداشته است و نسبت به من و دیگر امامانی که از پشت منند، دشمنی و کینه می‌ورزد. دروغ گفته است آنکس که خود را حلال‌زاده پنداشته است و به زناکاری رغبت نشان می‌دهد و نیز دروغ گفته است آنکس که خود را حلال‌زاده پنداشته است، در حالیکه روز و شب، نسبت به انجام معاصی و گناهان، جرأت و جسارت می‌ورزد. ای نوف، از من بپذیر و هیچگاه سمت ریاست و سرپرستی دیگران را به عهده نگیر و بپرهیز از اینکه مأمور اخذ مالیات‌ها و یا پیک باشی. ای نوف، ارتباط خود را با خویشاوندان خود استوار کن تا خداوند زندگانیت را دراز فرماید و اخلاق خویش نیکو ساز تا خداوند در حساب تو را آسان گیرد. ای نوف، اگر دوست داری که در قیامت در کنار من باشی، پشتیبان ستمکاران مشو. ای نوف، آنکس که در این جهان، دوستار ما باشد، در قیامت نیز با ما خواهد بود که اگر آدمی به سنگی دل بسته باشد، خداوند، او را با همان سنگ محشور خواهد کرد. ای نوف، از آن حذر کن که خویشتن را در چشم مردمان بیارائی، و با پروردگار خود با ارتکاب معاصی به مبارزه برخیزی که به مکافات آن، در روز قیامت که به ملاقات حق تعالی خواهی رفت، رسوا و مفتضحت سازد. ای نوف، آنچه سفارشت کردم، به خاطر بسپار و آنها را به کار بند. تا به خیر دنیا و آخرت دست یابی.

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، صص ۱۹۸ و ۱۹۹

نشان از بی‌نشانها

بریده اسلمی گوید: در جنگی در سرزمین یمن، همراه علی علیه السلام بودم ولی از رفتار آن حضرت نارضائی در من پیدا شد. چون در بازگشت به مدینه، رسول خدا را زیارت کردم، از علی بن ابیطالب شکوه کردم. ناگهان رخسار مبارک پیامبر متغیر شد و به من فرمودند: "ای بریده، مگر به فرمان حق تعالی، اختیار امر مؤمنین، بیش از خودشان، به دست من نیست؟" گفتم "آری ای رسول خدا." فرمودند: "پس بدان هرکه را من مولا و صاحب اختیارم، علی مولا و صاحب اختیار اوست."

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، ص ۱۶۸

نشان از بی‌نشانها

خداوند می‌فرماید: "یا داود تريد و اريد و لا يكون الا ما اريد" یعنی: "ای داود تو اراده می‌کنی و من نیز اراده می‌کنم، امّا جز آنچه من اراده کرده‌ام واقع نخواهد شد". وقتی در مقام عیال گرفتن بودم. به یکی از دوستان گفتم: نهایت جدّ و جهد و احتیاط را می‌کنم، با وجود اینکه یقین دارم که اگر چاهی برای من کنده شده باشد همین احتیاطهای من مقدّمه افتادنم در آن چاه است. گفت: با این عقیده پس احتیاط یعنی چه؟ گفتم: امر است و ناچارم به وظیفه خود که اطاعت و اهتمام به حصول مأمور به است عمل نمایم.

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، ص ۱۳۳

نشان از بی‌نشانها

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام می‌فرماید: شیطان نود و نه راه خیر را بانسان می‌نماید و راهنمائی می‌کند برای آنکه در مورد صدم او را مبتلای به شر کند، لذا گفته‌اند:
"ای بسا ابلیس آدم روی هست".

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، ص ۱۱۹

نشان از بی‌نشانها

مرحوم پدرم می‌فرمودند:
در یک زمستان سخت که برف زیادی باریده بود؛ یکشب به حاجی [محمد صادق تخت فولادی قدس سره] عرض میکنند روباهی پای دیوار تکیه ایستاده و از سرما می‌لرزد. می‌فرمایند گوش او را بگیرید و بیاورید اینجا، می‌روند روباه را می‌آورند مرحوم حاجی خطاب به روباه می‌فرمایند در اینجا اطاقی هست که چند مرغ و خروس از ما در آنجا است تو هم می‌توانی شبها بیائی و در آن اطاق با آن حیوانات بمانی و صبح که شد دنبال کارت بروی. سپس به خدمتکارشان می‌فرمایند: روباه را ببرید در اطاق مرغها جای دهید. از آن پس، روباه هر شب می‌آمد و مستقیم به اطاق مرغها می‌رفت و تا صبح پهلوی آنها بود. صبح که می‌شد از تکیه بیرون می‌رفت. بعد از مدتی یک شب یکی از مرغها را می‌خورد و صبح زود هم طبق معمول از تکیه خارج می‌گردد اما شب که برمی‌گردد دیگر داخل تکیه نمی‌شود و بیرون تکیه پای دیوار می‌خوابد. جریان را به حاجی عرض می‌کنند. می‌فرمایند بروید روباه را بیاورید. روباه را می‌آورند. حاجی رو به او کرده می‌فرمایند: تو تقصیری نداری طبع روباهی تو غلبه کرد و برخلاف تعهدت عمل نمودی، حالا برو جای هر شب بخواب ولی شرط کن دیگر خطا نکنی. می‌فرمودند دو ماه دیگر روباه هر شب می‌آمد و صبح می‌رفت بدون اینکه دیگر متعرض این حیوانات بشود، تا اینکه زمستان تمام شد.

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، ص ۴۲