یکی از اصحاب حضرت رسول صلى الله عليه و آله، سمرة بن جندب بود. او در خانه یکی از انصار، نخلی داشت و به خاطر این نخل، گاه و بیگاه سر زده وارد خانه آن انصاری می‌شد. صاحبخانه، شکایت او را نزد پیغمبر اکرم (ص) برد و هر چه حضرت به او تأکید کردند که موقع ورود به خانه اجازه بگیر و سرزده داخل مشو، نپذیرفت حضرت به او فرمود: در مقابل این یک نخل، ده نخل بگیر و از آن یکی صرف نظر کن، باز هم قبول نکرد. ملاحظه می‌شود که بعضی از صفات در انسان هست که حتی مجاورت با پیغمبر اکرم (ص) و گزاردن نماز و جهاد با آن حضرت نیز در تغییر آن مؤثر واقع نمی‌شود، چنانکه حضرت صادق علیه السلام فرمود: "ارتدّ الناس بعد رسول الله الا ثلثة" یعنی: "پس از رسول خدا (ص) جز سه نفر، تمام مردم از دین خارج شدند". در حجة الوداع، ناقه پیغمبر صلی الله علیه و آله به چادر اصحاب می‌رفت، و اصحاب از روی تیمن و تبرک از آن حیوان، پذیرائی می‌کردند تا اینکه به چادر سمرة بن جندب رفت و سمره از شدت بخل با نیزه خود سر آن حیوان را مجروح ساخت. مرض بخل مثل آکله و خوره که تدریجاً تمام بدن را فاسد می‌کند، بخل نیز روح آدمی را فاسد می‌سازد. حضرت سجاد علیه‌السلام غالباً در مناجاتشان از صفت بخل، به خداوند پناه می‌بردند. و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: منشأ فساد قوم لوط، بخل آنها بود. زیرا شهر آنها بر سر راه بود و عابرین سبیل غالباً در آنجا توقف می‌کردند. به منظور قطع پای عابرین، عده‌ای تصمیم گرفتند که با آنان چنین عمل شنیعی را انجام دهند، و این امر موجب شیوع فساد در میان آنان شد. سخن درباره سمره بن جندب و شدت خباثت او بود سمره در عهد حکومت معاویه با زیاد بن ابيه والى كوفه و بصره دوستی تمام داشت و این زیاد کسی است که نهایت شدت و قساوت را نسبت به اصحاب علی علیه‌السلام اعمال می‌کرد.
سمره بن جندب پس از مرگ زیاد، ملازم پسر او شد. وقتی که ابن زیاد درصدد تدارک واقعه کربلا بود، سمره در مسجد به منبر رفت و از آل ابی سفیان، ستایش بسیار کرد و گفت: امیر برای من نوشته است که بر عطایای لشکریان، چند برابر بیفزایم، و عملاً نیز چنین کرد. وقتی که حضرت سیدالشهداء (ع) وارد کربلا شد، سمره نامه‌ای برای آن حضرت نوشت و در آن، توهین و جسارت بسیار به حضرت کرد، و امام عليه‌السلام، پس از قرائت، نامه را به دور افکند. اصحاب حضرت سیدالشهداء در کربلا محاصره شدند. تصور کنید اگر انسان در بیابان مخوفی باشد و از دور دو نفر سوار به تعجیل رو بسوی او آیند چه حالی پیدا خواهد کرد؟ چه رسد به آنکه انسان در محاصره دشمن باشد و ساعت بساعت بر تعداد آنان افزوده شود تا آنکه تنها تعداد سوارهای آنان به سی‌هزار برسد. تمام آنان برای ریختن خون حضرت حسین بن علی عليهما السلام آمده بودند. هر کس در اشعار آن حضرت تفکر کند می‌فهمد که آن بزرگوار چه حالی داشته‌اند و تا چه حد از دنیا متنفر بوده‌اند. نقل شده است که آن حضرت مکرراً این اشعار را زمزمه می‌فرمودند:
یا دهر اف لک من خلیلی
كم لک بالاشراق و الاصیل
من صاحب و طالب قتيل
و الامر فی ذاک الى الجليل
حضرت سجاد علیه‌السلام فرمود: شب عاشورا وقتی پدرم این اشعار را دو سه بار ترنم فرمود، یقین کردم که بلا نازل شده است. گریه گلویم را گرفت. عمه‌ام بالای سرم بود و مرا پرستاری می‌کرد. او نیز با شنیدن این اشعار احساس کرد که بلا نازل شده است و پدرم امید به حیات ندارد که می‌فرماید: "و کلّ حیّ سالک سبیل" یعنی: هر موجود زنده‌ای پوینده راه [مرگ] است. و چون زنها رقیق القلب و کم‌طاقتند، عمه‌ام سر برهنه بنزد پدرم شتافت، در حالیکه دامنش به پاهایش می‌پیچید، گفت: ایکاش مرگ، زندگی را از من می‌گرفت. "الیوم مات جدّى رسول الله (ص)، اليوم مات ابی (ع)، اليوم مات امّى (ع)، اليوم مات اخى (ع) يا خليفة الماضين" یعنی: ای جانشین گذشتگان در حقیقت امروز جدم رسول الله (ص) رحلت فرمود، امروز پدرم (ع) وفات کرد، امروز مادرم (ع) درگذشت، امروز برادرم امام حسن (ع) سایه از سرم برگرفت. همه آنها که رفتند تو را داشتم، اما تو که رفتی دیگر چه کنم و اشک در چشم آن حضرت حلقه زد آنگاه عرضه داشت: "یا اخی ردنا الى حرم رسول الله (ص)" یعنی: ای برادر! ما را بسوی حرم رسول خدا (ص) بازگردان. حضرت فرمود: "هيهات لو ترک القطالنام" یعنی: چه آرزوی دوری؛ آخر اگر صیاد دست از مرغک بردارد، در آشیانه خود می‌ماند. عمه‌ام چون این عبارت شنید، گریه گلویش را گرفت و سیلی بصورت خود زد و گریبانش را درید و فریادی زد و بیهوش شد. امام او را بهوش آورد و تسلی داد و موعظه کرد و به او فرمود: ای خواهر! جدم و پدرم و مادرم همه از من بهتر بودند و مردند، همه اهل سماوات و ارضین خواهند مرد، پس از من صورت مخراش و موی پریشان مکن و صبر پیشه کن! تمام مواعظی را که پیغمبر صلی الله علیه و آله به حضرت فاطمه (ع) نموده بود، حضرت سیدالشهداء (ع) به حضرت زینب (ع) تکرار کرد، جز آنکه نفرمود مجلس نوحه بر پا مکن، زیرا می‌دانست که این قوم شریر نخواهند گذاشت که آنها گریه کنند، چه رسد به آنکه مجلس نوحه بر پا کنند. حضرت زینب (ع) به وصیت برادر عمل نمود و صبر کرد، مگر در یکجا که عصمت صغری دختر کبرای علی (ع) طاقتش طاق شد و دیگر نتوانست صبر کند و بی‌اختیار نعره واحسيناه از او برخاست و آن وقتی بود که در مجلس یزید پلید چشمش به سر برادرش در درون طشتی که در سفره شراب نهاده شده بود افتاد، در حالیکه یزید پلید با چوب خیزران دندان شریفش را می‌آزرد با دیدن این صحنه بود که فریاد "وا حسیناه! وا قلباه! يابن محمد المصطفى يابن على المرتضى يابن مكة و منی!" از زینب (ع) برخاست. "ای برادر! اکنون کار به جائی رسیده است که لب و دندانی را که پیغمبر (ص) مکرر می‌بوسید با چوب خیزران بکوبند!" و آنچنان ناله نمود که اهل مجلس به گریه درآمدند. راوی گفت: "صوتها تحرق القلوب" یعنی: ناله محزون او قلبها را آتش می‌زند. الا لعنة الله على القوم الظالمين

#نشان_از_بی‌نشانها، #علی_مقدادی_اصفهانی، #انتشارات_جمهوری، صص ۴۷۹-۴۸۱