#دخمه، #اولدوز_طوفانی، نشر #نشر_چشمه

پشت جلد کتاب در توصیف نثر "اولدوز طوفانی" نوشته "نثری روان و چابک"، و اتفاقا چیزی که من در نثر کتاب ندیدم چابکی و روانی بود. توصیف درونیات افراد و چیزهای دیگر در کتاب بسیار بسیار زیاد و خسته‌کننده است، کتاب می‌توانست نهایتا ۵۰ صفحه باشد ولی بسیار طولانی و خسته‌کننده به ۴۰۰ صفحه تبدیل شده است. اولدوز طوفانی با وارد شدن به گذشته‌ی موسی و توصیف حالات روانی او سعی دارد که تا حدی رفتارهای موسی را توجیه کند که برای من اصلا قابل قبول نبود. امتیاز: ۲ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

"سرگرد نجفی" درگیر یک پرونده‌ی قتل است و در همین حین پای خانواده و حریم شخصی‌اش به میان می‌آید. «سرگرد نجفی» در این پرونده با پیرمردی عجیب روبه‌رو است که به «موش کور» شهرت یافته است. پیرمرد تونل‌هایی بی‌عیب‌ونقص حفر می‌کند. فشار روانی این پرونده و به طور کلی شغل سرگرد و البته مشکلات دیگر خانواده‌گی باعث شده هم‌سر سرگرد به جدایی از او بیندیشد. پیرمرد از بازداشت‌گاه فرار می‌کند. هم‌سر سرگرد به طرز مشکوکی در تصادف با اتوبوس شرکت واحد می‌میرد و پسرش توسط همان پیرمرد دزدیده می‌شود. سرگرد تعلیق می‌شود و از طرفی با خانواده‌ی هم‌سرش هم درگیر است. پلیس محل اختفای پیرمرد و پسر سرگرد را پیدا می‌کند، قبل از رسیدن پلیس پیرمرد که از زنده‌گی خسته است تصمیم می‌گیرد خودکشی کند و با طناب به سمت درخت حیاط می‌رود.