تا جایی که حافظه ام قد می دهد پدرم همیشه پس انداز کرده.پول ,شاخه های کج و کوله شبیه هنر پیشه های کج و کوله,و بیشتر از همه ,غذا,گوجه فرنگی گیلاسی,بیسکویت,سوسیس,زیتون هایی که از لیوان مارتینی بقیه در آورده,این چیزها را در جاهای عجیب و غریب این قدر نگه می دارد تا بگندند.بعد آن ها می خورد.قبلا فکر می کردم این کارش یک سنت عادی یونانی است ولی وقتی متوجه شدم در پارکینگ کلیسا فقط دور ماشین ما زنبور جمع می شود نظرم عوض شد.پدرم در صندوق عقب هلو قایم می کرد.توی انباری و اتاق ماشین لباسشویی شیرینی و شکلات پنهان می کرد و دائم می نالید که این همه مورچه از کجا آمده اند...

بالاخره یک روزی قشنگ حرف میزنم/دیوید سداریس/پیمان خاکسار-ص228

پی نوشت:
تعریف کتاب "بالاخره یک روزی قشنگ حرف میزنم"نوشته دیوید سداریس را بسیار شنیده بودم,تا اینکه کتاب به دستم رسید .کتاب طنزی زیبا دارد.مجموعه ای از شبه خاطرات سداریس است چه از زمان نوجوانی اش در امریکا و چه در دوران جوانی اش در فرانسه.کتاب طنزی زیبا و جذاب دارد که وادارت می کند آن را ادامه دهی.نباید از ترجمه روان و زیبای پیمان خاکسار هم غافل شد.وقتی کتاب را می خواندم به یاد نوشته های یاسر مالی در داستان همشهری افتادم,نمی دانم شاید هیچ شباهتی هم به همدیگر نداشته باشند ولی کمتر نویسنده ایرانی را دیده ام که به جنبه طنز بپردازد.شاید هم هستند نویسندگانی که طنازی اشان بالاست ولی متاسفانه آنچنان که باید از آنها استقبالی نمی شود .این هم شاید برگردد به جنبه های درونی ما ایرانی ها و شاید هم شرق ها که بیشتر درونگرا هستیم و در خود و کمتر به طنز و اینگونه نوشتن عادت داریم ,در حالیکه در آثار قدیم ما نویسندگانی بوده اند که هم طنز می نوشتند و هم آثار عرفانی و عاشقانه ای داشته اند که شاید مهمترین شان عبید زاکانی باشد.

منبع: http://ketabgle.blogfa.com