مطالعه‌ای که توسط شفیر و همکارش دونالد ردلمایر۱ انجام شد نشان داد که عدم تصمیم‌گیری ممکن است ناشی از حق انتخاب۲ نیز باشد. به‌عنوان مثال تصور کنید که دانشجو هستید و عصر یک روز با این حق انتخاب‌ها مواجه شده‌اید. چه می‌کنید؟
● شرکت در سخنرانی نویسنده محبوبتان که فقط در همان عصر برگزار می‌شود.
● رفتن به کتابخانه برای درس خواندن.

درس خواندن در مقایسه با شرکت در سخنرانی‌ای که در طول عمر تنها یک بار پیش می‌آید، چندان جذاب به نظر نمی‌رسد. هنگامی‌که این حق انتخاب‌ها به دانشجویان واقعی کالج داده شد تنها ۲۱ درصد آنها تصمیم گرفتند که درس بخوانند. فرض کنید که به جای این دو انتخاب شما سه انتخاب داشته باشید:
● شرکت در سخنرانی.
● رفتن به کتابخانه و درس خواندن.
● دیدن فیلمی که دوست داشتید ببینید.

آیا جواب شما فرقی می‌کند؟ جالب است که بدانید، هنگامی‌که به گروه‌های مختلف دانشجویان این انتخاب‌ها داده شد ۴۰ درصد آنها تصمیم گرفتند درس بخوانند: دو برابر تعدادی که قبلاً می‌خواستند درس بخوانند. برخلاف آنچه انتظار می‌رود، داشتن دو گزینه خوب به جای درس خواندن در مقایسه با یک گزینه جایگزین، موجب می‌شود که احتمال انتخاب هر کدام از آن گزینه‌ها کمتر شود. این رفتار منطقی نیست، اما انسان است دیگر.
اولویت‌دهی، افراد را از احساس نگرانی در تصمیم‌گیری می‌رهاند، چرا که آنها با این کار مغز ایده را می‌یابند. افرادی که به ما گوش می‌دهند، همیشه تصمیماتشان را در محیط عدم قطعیت می‌گیرند. آنها از دلهره تصمیم‌گیری رنج می‌برند، حتی هنگامی‌که انتخاب میان رفتن به سخنرانی و دیدن فیلم، یعنی انتخاب میان دو گزینه خوب باشد.


1. Donald Redelmeier
2. Choice


#ایده_عالی_مستدام #چگونه_ایده‌های_ماندگار_بسازیم؟، برادران #هیث (#چیپ_هیث - #دن_هیث)، مترجمان: #سید_رامین_هاشمی و #مجتبی_اسدی، #آریانا_قلم، صص ۶۰ و ۶۱