رمان ربکا داستان ندیمه ی پیرزنی است که به صورتی اتفاقی با "ماکسیم دووینتر" آشنا می شود و پس از مدت کوتاهی با وی ازدواج می کند، ماکسیم که حدود یک سال پیش همسر قبلی خود "ربکا" را بر اثر غرق شدن قایق از دست داده همراه با همسر جدید خود به زندگی در منزل بزرگ خود مشغول می شود اما پس از مدتی به گل نشستن یک کشتی باعث آشکار شدن زوایای جدیدی از مرگ ربکا می شود و فرضیه های جدیدی را در این زمینه به وجود می آورد. دونکته ی جالب در رمان وجود دارد یکی این که نام اصلی راوی که همسر دوم "ماکسیم دووینتر" است در هیچ کجای داستان برده نمی شود و دوم این که هم نام رمان و هم کل رمان تحت تاثیر شخصیتی است که یک سال قبل از شروع داستان فوت کرده.