#رولد_دال/۵ #داروی_شگفت‌انگیز_جورج، #رولد_دال، مترجم: #محبوبه_نجف‌خانی، #افق #کتاب‌های_فندق

رولد دال نویسنده‌ی بزرگیه ولی این کتاب به نسبت کارهای دیگری که از رولد دال خوانده بودم ضعیف‌تر است. طنز کتاب را دوست نداشتم. امتیاز: ۱ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

جورج تصمیم به تنبیه مادربزرگش می‌گیرد؛ چرا که او بسیار بدجنس است. جورج هر چیزی را که در خانه است در یک قابلمه می‌ریزد تا دارویی جادویی بسازد، از واکس کفش تا داروی جانوران از شامپو تا رنگ روغنی. جورج دارو را به جای داروی اصلی مادربزرگ به او می‌دهد. مادربزرگ به خودش می‌پیچد و قدش آن‌قدر بلند می‌شود که سرش از سقف بیرون می‌زند! او در همان حال هم حرف‌های بدی به نوه‌اش می‌زند. جورج برای این که به او ثابت کند دارو را خودش ساخته، مقداری از آن را به مرغ می‌دهد. مرغ هم بزرگ می‌شود. در همان زمان پدر و مادر جورج از راه می‌رسند و ناچار می‌شوند مادربزرگ را با چرثقیل از خانه بیرون بیاورند. پدر به جورج می‌گوید باید این دارو را به دیگران بفروشیم. آن‌‌ها تلاش می‌کنند تا دوباره دارو را بسازند؛ اما داروهای تازه کارکرد آغازین را ندارد. مادربزرگ هم با عصبانیت می‌آید و از آن‌ها غذا می‌خواهد. او فنجان در دست جورج را به زور می‌گیرد و آن را می‌خورد. متاسفانه در فنجان دارویی کوچک کننده بوده و مادربزرگ کوچک و کوچک‌تر می‌شود؛ آن‌قدر کوچک که محو می‌شود. جورج درحالی‌که به پی‌آمدهای کارش فکر می‌کند، حس می‌کند گوشه‌ای از دنیای جادو را لمس کرده است.