#دختر_رعیت، #م._ا._به‌آذین، #نشر_دنیای_نو

داستان کتاب از نظر من نهایتا می‌توانست یک داستان کوتاه متوسط باشد؛ با توجه به آن‌چه که از کتاب شنیده بودم و سابقه‌ای که از به‌آذین در ذهنم بود توقع داستان و قلمی پخته و جذاب داشتم که اصلا توقعم برآورده نشد. خیلی از افراد در مورد نقل تاریخ در میان داستان صحبت کرده بودند که به نظرم خیلی کوتاه و گذرا بود و هم به روایت لطمه زده بود و هم در حدی نبود که به اطلاعات تاریخی خواننده چیزی اضافه کند. امتیاز: ۲ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

احمدگل رعیتی دهاتیست و بر روی زمین‌های ارباب کار می‌کند و سهمی به اندازه‌ی گذران روزگار می‌گیرد و باقی را به ارباب تحویل می‌دهد و هر روز گرسنه و فقیرتر از دی‌روز می‌شود. هم‌سرش تسلیم مرگ شده است و از او دو دختر به نام‌های خدیجه و صغری به یادگار مانده است. خدیجه کلفت خانه‌ی ارباب (حاج‌ابراهیم) در رشت شده است. تنها مونس و هم‌دم احمدگل طفل پنج شش ساله‌ای به نام صغری‌ست که بسیار شبیه به مادرش است. صغری را هم ارباب از احمدگل جدا می‌کند و به خانه‌ی برادرش (حاج‌احمد) که او نیز ارباب است می‌فرستد. در طی روایت این زندگی پرفرازونشیب به‌آذین وقایع رشت را روایت می‌کند. در روسیه انقلاب به پیروزی رسیده است. نهضت جنگلی‌ها تشکیل شده است. انگلیس، روسیه و امریکا خواهان سهم از ایران هستند. دولت احمدشاه درمانده است. سرمایه‌داری بی‌داد می‌کند. حاج‌ابراهیم در این گیرودار با زدوبندهایی که با قشون روس در جهت تهیه‌ی آذوقه می‌کند ثروتش دو چندان می‌شود. صغری و خانه‌ی ارباب تحت تاثیر رفت‌وآمدهای قشون دولتی، جنگلی، قزاق و انگلیس هستند. گاه جنگلی‌ها و انقلابیون حاکم رشت می‌شوند. گاه انگلیسی‌ها، گاه دولتی‌ها. احمدگل به جنگلی‌ها پیوسته. مهدی پسر بزرگ حاج‌ابراهیم به هر طریقی خواهان تصاحب صغری برای ارضای خود است. صغری قربانی می‌شود، حامله می‌شود و وقتی بچه را به دنیا می‌آورد زن ارباب بچه را زنده در چاه توالت می‌اندازد و می‌کشد و به صغری می‌گوید که بچه مرد. میرزا اشتباه می‌کند. همه‌چیز را می‌بازد، انقلابیون شکست می‌خورند. سرمایه‌داران به جهت باد خود را تغییر می‌دهند.