خاطرات یک گیشا
موضوع کلی کتاب که به زندهگی و خاطرات یک گیشا میپردازد برای من هیچ جذابیتی نداشت، گیشاها تمام هم و غم خود را بر این موضوع متمرکز میکنند که چهطور از مردها پذیرایی کنند. فروش و به مزایده گذاشتن بکارت و به نوعی تجارت با زن بودن و ایجاد جذابیتهای زنانه از مهارتهای گیشاهاست. جدا از موضوع کتاب که برای من هیچ جذابیتی نداشت گیرایی داستان و نوع روایت کتاب هم بسیار ضعیف بود. یک روایت خطی فوق العاده معمولی. در این مورد این کتاب هم از تفاوت دیدگاه و نظر خودم با بقیه که اکثرا از کتاب خیلی تعریف کرده بودند متعجب شدم. از نظر من کتاب خیلی ضعیف بود.
(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))
دختری روستایی پس از مرگ مادرش با رضایت پدرش از خانوادهاش جدا میشود و به آموختن گیشایی میپردازد. سختیهای فراوانی در این راه میکشد؛ روزی که گریه کنان در کنار خیابان مشغول گریه بوده مردی که رئیس صدایش میکردند با او همدردی میکند. بعد از مدتی گیشایی معروف آموزش او را که تا آن زمان نتوانسته موفق باشد به عهده میگیرد و کمکم باعث پیشرفت او میشود. در آخر داستان مشخص میشود که همهی حمایتها از دور توسط رئیس انجام میشده و شخصیت اصلی کتاب گیشایی را رها میکند و به زندهگی و ارتباط با رئیس میپردازد.