شنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۰ - 13:34 - دپرام -
فردریک بکمن این رمان را هم خوب نوشته است. اوایل رمان کند و کمی خستهکننده شروع میشود ولی از حدود اواسط کتاب داستان اوج میگیرد. اگر بخواهم این کتاب را با دو کتاب دیگر بکمن یعنی مردی به نام اوه و مردم مشوش مقایسه کنم میشه گفت اون دو کتاب از شروع تا پایان خوب بودند ولی شهر خرس متوسط شروع میشه و عالی تمام میشه. بعضی از شخصیتها خیلی جذاب بودند و من که شخصا دلم میخواست چنین افرادی را میتوانستم به عناوین مختلف همراه و کنارم داشته باشم: رامونا، بوبو، آنا و بنی. نمرهای که به کتاب میدم 8 از 10 است.
(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))
شهر بیورناستاد شهریست که در گذشته پررونق بوده ولی با افول تیم هاکی شهر رونق هم از شهر رفته. حالا تیم جوانان شهر به نیمه نهایی و بعد هم به فینال راه پیدا میکند و این موضوع میتواند برای همهی شهر پرسود باشد. بچههای تیم هاکی در شبی که بازی نیمهنهایی را میبرند به خوشگذرانی میپردازند؛ در این میان پسری که کاپیتان تیم است و پدرش فردی متمول و اسپانسر اصلی تیم است در حال مستی و ناهشیاری به دختر مدیر عامل تیم تعرض میکند. دختر مدیر عامل چندروزی حالش بد است و با هیچکس صحبت نمیکند و حتی لباسهایش را آتش میزند؛ پس از چند روز دختر موضوع را با پدر و مادرش در میان میگذارد و آنها هم به پلیس شکایت میکنند و مادر دختر که وکیل است پیگیر ماجرا میشود. دقیقا زمانی که تیم سوار اتوبوس شده که برای مسابقهی فینال از شهر خارج شود پلیس کاپیتان تیم را بازداشت میکند این موضوع به مذاق پدر پسر خوش نمیآید و همه فکر میکنند که مدیر عامل (پیتر) به دلیل حسادتش به موفقیت مربی تیم اینکار را کرده. پدر پسر همهی مردم شهر را