آتش بدون دود (کتاب اول: گالان و سولماز)
داستان کتاب ظاهرا افسانهای است با ریشهی ترکمن. بعضی جاهای داستان کلهشقی و غرور بیجای شخصیت اصلی داستان (گالان) اعصابخردکن بود. یکی دو صفحهی آخر داستان واقعا عالی بود ولی بقیهی افسانه جذابیت خاصی نداشت.
(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))
دو قبیله از ترکمنها سالها با هم در رقابت و جنگ بودهاند. گالان که از مردان جنگجو و خیرهسر یموتها است روزی دختر رییس قبیلهی گوکلانیها را میبیند و عاشقش میشود. دختر میگوید اگر مرا میخواهی باید مرا از چادرمان در هنگام شام که برادرهایم هم در چادر هستند بدزدی. دختر به برادرها و پدر و از طریق آنها به همهی همقبیلهایهایش خبر آمدن گالان را میدهد ولی گالان با روشی عجیب خیلی عادی و سریع به چادر رییس قبیله میرود و سولماز را میدزدد. در حال فرار دو برادر گالان کشته میشوند و گالان به جبران برادرهایش چندین نفر را از قبیلهی گوکلانیها میکشد. گوکلانیها تصمیم میگیرند پیک آشتی بفرستند ولی گالان پیک آشتی را هم میکشد. در انتهای داستان گالان و یارانش گندمهای گوکلانیها را آتش میزنند و آنها هم وارد جنگ میشوند و همهی جوانها کشته میشوند. دو برادر سولماز هم کشته میشوند و برادر دیگر سولماز به همراه برادرزنهایش گالان را میکشند. سولماز به خونخواهی شوهرش برادرش را به همراه برادرزنهایش میکشد و خودش هم کشته میشود.