هزار سال داستان‌های طنزآمیز ادب فارسی (از فردوسی طوسی تا ملاحبیب‌الله کاشانی)

#هزار_سال_داستان‌های_طنزآمیز_ادب_فارسی #(از_فردوسی_طوسی_تا_ملاحبیب‌الله_کاشانی)، گزینش و پژوهش: #محمد_جعفری_(قنواتی) #سیداحمد_وکیلیان، مدیر پروژه: #علی_خانجانی، #کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان

کتاب شامل داستان‌های طنز در قالب نظم و نثر است. اکثر داستان‌ها خوب هستند و در کتاب می‌توان سیر تغییر زبان و نوع طنز را از قرن چهارم تا روزگار معاصر مشاهده کرد. طنز عالی سعدی و عبید زاکانی برای من چشم‌گیرتر بود. امتیاز: ۷ از ۱۰.

هزار سال داستان‌های طنزآمیز ادب فارسی (از فردوسی طوسی تا ملاحبیب‌الله کاشانی)

مانده‌ی بابا

زیباتر آنچه مانده ز بابا از آنِ تو
بد ای برادر از من و اعلا از آنِ تو
این تاس خالی از من و آن کوزه‌ای که بود
پارینه پُر ز شهد مصفا از آنِ تو
یابوی ریسمان گسل میخ کن ز من
مهمیز کله تیز مطلا از آنِ تو
آن دیگ لب شکسته‌ی صابون‌پزی ز من
آن چمچه‌ی هریسه و حلوا از آنِ تو
این غوچ شاخ‌کج که زند شاخ، از آنِ من
غوغای جنگ غوچ و تماشا از آنِ تو
این استر چموش لگدزن از آنِ من
آن گربه‌ی مصاحب بابا از آنِ تو
از صحن خانه تا به لب بام از آنِ من
از بام خانه تا به ثریا از آنِ تو
(دیوان، وحشی بافقی، ص ۱۲۶)

#هزار_سال_داستان‌های_طنزآمیز_ادب_فارسی #(از_فردوسی_طوسی_تا_ملاحبیب‌الله_کاشانی)، گزینش و پژوهش: #محمد_جعفری_(قنواتی) #سیداحمد_وکیلیان، مدیر پروژه: #علی_خانجانی، #کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان، ص ۱۲۶

هزار سال داستان‌های طنزآمیز ادب فارسی (از فردوسی طوسی تا ملاحبیب‌الله کاشانی)

آورده‌اند که بازرگانی اندک‌مایه به سفری می‌رفت به طریق دوراندیشی صد من آهن در خانه‌ی دوستی ودیعت نهاد تا اگر ضرورتی افتد آن را سرمایه‌ی روزگار ساخته رشته‌ی معاش را استحکامی دهد. بعد از آن که بازرگان سفر به پایان رسانید و بار دیگر به مقصد رسیده بدان محتاج شد، دوست متدین آهن را فروخته و بهای آن خرج کرده. بازرگان روزی به طلب آهن نزدیک وی رفت. امین او را به خانه درآورده و گفت: ای خواجه من آهن را به امانت در بیغوله نهاده بودم و خاطر جمع کرده غافل از آن‌که در آن گوشه سوراخ موشی واقع است تا واقف شدم موش فرصت غنیمت شناخته بود و آهن را تمام خورده.
بازرگان جواب داد: راست می‌گویی که موش با آهن دوستی بسیار دارد و دندان او را بر آن لقمه‌ی چرب و نرم قدرتی تمام است.
بیت
موش را لقمه‌های آهن هست
هم‌چو پالوده راحت‌الحلقوم

مرد امین راستگو به شنیدن این سخن شاد شد و با خود گفت این بازارگان ابله بدین گفتار فریفته گشت و دل از آهن برداشت هیچ به از آن نیست که او را مهمانداری کنم و رسم تکلفات در ضیافت به جای آرم تا این مهم را تأکیدی پدید آید. پس خواجه را صلای مهمانی زد و گفت:
بيت
گر به مهمانی قدم در کلبه‌ی ما می‌نهی
لطف می‌فرمایی و بر چشم ما پا می‌نهی

خواجه فرمود که مرا امروز مهمی ضرور پیش آمده شرط کردم که بامداد پگاه بازآیم.
پس از منزل وی بیرون آمده پسری از آن او ببرد و در خانه پنهان کرده. علی‌الصباح بر درِ خانه‌ی میزبان حاضر شد.
میزبان پریشان حال زبان اعتذار بگشود که ای مهمان عزیز معذور دار که از دی پسری از من غایب شده و دو سه نوبت در شهر و نواحی منادی زده‌اند و از آن گم‌شده خبری نیافته‌ام.
بيت
یعقوب صفت ناله‌کنان می‌کنم افغان
کایا خبر یوسف گم‌گشته که دارد

بازارگان گفت که من دیروز از منزل تو بیرون می‌آمدم. بدین‌صفت که تو می‌گویی کودکی را دیدم که موش‌گیری او را برداشته بود و پرواز کرده در روی هوا می‌برد.
مرد امین فریاد آورد که ای بی‌خرد سخن محال چرا می‌گویی و دروغی بدین عظمت برای چه به خود نسبت می‌دهی. موش‌گیری که تمام جثه‌ی او نیم‌من نباشد، کودکی را که به وزن دَه‌من باشد چگونه بردارد و به هوا برد.
بازرگان بخندید و گفت: از این عجب مدار در آن شهر که موشی صدمن آهن را تواند خورد موش‌گیری نیز کودکی که دَه‌من باشد به هوا تواند برد.
مرد امین دانست که حال چیست.
گفت: غم مخور که موش آهن را نخورده است.
خواجه جواب داد دلتنگ مباش که موش‌گیر پسرت را نبرده است. آهن بازده و کودک بستان.


(انوار سهیلی، واعظ کاشفی، ص ۱۶۲)



#هزار_سال_داستان‌های_طنزآمیز_ادب_فارسی #(از_فردوسی_طوسی_تا_ملاحبیب‌الله_کاشانی)، گزینش و پژوهش: #محمد_جعفری_(قنواتی) #سیداحمد_وکیلیان، مدیر پروژه: #علی_خانجانی، #کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان، صص ۱۰۷ و ۱۰۸

هزار سال داستان‌های طنزآمیز ادب فارسی (از فردوسی طوسی تا ملاحبیب‌الله کاشانی)

حکایت

هم از بزرگان عصر یکی با غلام خود گفت که از مال خود پاره‌ای گوشت بستان و از آن طعامی بساز تا بخورم و تُرا آزاد کنم. غلام شاد شد، بریانی ساخت و پیش او آورد. خواجه [آب] بخورد و گوشت به غلام سپرد.
دیگر روز گفت بدان گوشت نخود آبی مُزَعفَر بساز تا بخورم و تُرا آزاد کنم.
غلام فرمان برد و بساخت و پیش آورد. خواجه زهرمار کرد و گوشت به غلام سپرد. روز دیگر گوشت مُضمَحِل شده بود و از کار افتاده. گفت: ای خواجه حِسبَهً بگذار تا من به گردن خود هم‌چنان غلام تو باشم؛ اگر هر آینه خیری در خاطر مبارک می‌گذرد به نیتِ خدا این گوشت پاره را آزاد کن.

(اخلاق‌الاشراف، عبید زاکانی، ص ۱۶۳-۱۶۵)


#هزار_سال_داستان‌های_طنزآمیز_ادب_فارسی #(از_فردوسی_طوسی_تا_ملاحبیب‌الله_کاشانی)، گزینش و پژوهش: #محمد_جعفری_(قنواتی) #سیداحمد_وکیلیان، مدیر پروژه: #علی_خانجانی، #کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان، ص ۹۰

هزار سال داستان‌های طنزآمیز ادب فارسی (از فردوسی طوسی تا ملاحبیب‌الله کاشانی)

من پوستین را رها کرده‌ام، پوستین مرا رها نمی‌کند

گویند که معلمی از بی‌نوایی در فصل زمستان درّاعه کتان یکتا پوشیده بود. مگر خرسی را سیل از کوهستان در ربوده بود، می‌گذرانید و سرش در آب پنهان. کودکان پشتش را دیدند و گفتند: استاد اینک پوستینی در جوی افتاده است و ترا سرماست، آن را بگیر.
استاد از غایت احتیاج و سرما در جست که پوستین را بگیرد. خرس نیز چنگال در وی زد. استاد در آب گرفتار خرس شد. کودکان بانگ می‌داشتند که ای استاد یا پوستین را بیاور و اگر نمی‌توانی رها کن تو بیا.
گفت: من پوستین را رها می‌کنم، پوستین مرا رها نمی‌کند.۱

(فیه ما فیه، جلال‌الدین محمد مولوی، ص ۱۱۵ - ۱۱۶)


ا عبدالرحمن جامی روایتی متفاوت از این لطیفه را به نظم کشیده است. چند روایت شفاهی نیز از آن ثبت شده است (نک: داستانهای امثال، ص ٤٥ و ١٤١؛ سرزمین و فرهنگ مردم ایزد خواست، ص ٤١٩).



#هزار_سال_داستان‌های_طنزآمیز_ادب_فارسی #(از_فردوسی_طوسی_تا_ملاحبیب‌الله_کاشانی)، گزینش و پژوهش: #محمد_جعفری_(قنواتی) #سیداحمد_وکیلیان، مدیر پروژه: #علی_خانجانی، #کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان، ص ۸۳

هزار سال داستان‌های طنزآمیز ادب فارسی (از فردوسی طوسی تا ملاحبیب‌الله کاشانی)

گویند که خسرو پرویز ماهی دوست داشتی. روزی خسرو و شیرین هر دو به هم بر منظر نشسته بودند، صیادی ماهی بزرگ به هدیه آورد و پیش ایشان نهاد. خسرو ملک او را چهارهزار درم فرمود دادن.
شیرین گفت: نه نیکو کردی.
گفت: چرا؟
شیرین گفت: از بهر آن‌که اگر از حشَم یکی را چهارهزار درم دهی گوید مرا همان دادی [که] صیادی را، و اگر کمتر دهی گوید مرا کم از صیادی می‌دهی.
پرویز گفت: راست گفتی، و لیکن اکنون گذشت، و زشت باشد ملوک را از قول خویش بازآمدن.
شیرین گفت: تدبیری دانم.
گفت: چگونه؟
گفت: این صیاد را بازخوان و بگو که این ماهی نر است یا ماده، اگر گوید نر است، گو مرا ماده می‌باید و اگر گوید ماده است گو مرا نر می‌باید.
صیاد را بازخواندند. صیاد مردی زیرک و دانا بود. خسرو او را پرسید که این ماهی نر است یا ماده؟
صیاد زمین بوسه داد و گفت: این ماهی نه نر است نه ماده، این ماهی خنثی است.
خسرو را خنده آمد. گفت: چهارهزار درم دیگرش بدهید.
مرد پیش خازن شد و چهارهزار درم دیگر بستد و به انبان در کرد و به گردن بر نهاد. چون در میان سرای می‌رفت، یک درم سیم از انبان افتاد، صیاد انبان بنهاد و آن درم برگرفت و ایشان بدیدند. شیرین خسرو را گفت: بخیلی و سفلگی مرد بدیدی که یک درم از انبان بیفتاد هشت‌هزار درم را از گردن فرو نهاد و آن یک درم برگرفت و دلش نداد که آن یک درم غلامی از آن تو برگرفتی.
پرویز را خشم آمد. گفت: ای شیرین راست گفتی.
صیاد را بازخواند و گفت: ای دون همت ناجوانمرد از بهر یک درم که از تو بیفتاد، انبانی بدین گرانی از گردن فرو نهادی و آن یک درم را برگرفتی و دریغت آمد رها کردن.
صیاد بر روی درافتاد و گفت: زندگانی مَلِک دراز باد، من آن یک درم را نه از آن برگرفتم که او را خطریست، چه از بهر آن برگرفتم که بر یک روی درم صورت خسرو نگاشته است و بر دیگر روی نام خسرو نبشته است. ترسیدم که کسی به نادانی پای بر آن درم نهد و بر نام و صورت خسرو استخفاف کرده آید و من بدان مأخوذ شوم.
خسرو را این سخن سخت خوش آمد و گفت: زی احسنت و بفرمود تا چهارهزار درم دیگرش دادند و صیاد با دوازده‌هزار درم بازگشت شادمان.۱

(نصيحةالملوک، امام محمد غزالی، ص ۲۸۳)


۱. این داستان در شب سیصدوهشتادوچهارمِ کتاب هزار و یک شب (ترجمه طسوجی تبریزی) نیز نقل شده است.



#هزار_سال_داستان‌های_طنزآمیز_ادب_فارسی #(از_فردوسی_طوسی_تا_ملاحبیب‌الله_کاشانی)، گزینش و پژوهش: #محمد_جعفری_(قنواتی) #سیداحمد_وکیلیان، مدیر پروژه: #علی_خانجانی، #کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان، صص ۷-۹

هزار سال داستان‌های طنزآمیز ادب فارسی (از فردوسی طوسی تا ملاحبیب‌الله کاشانی)

شنیدم که پیری بود صد ساله، به پشت کوز و دو تا گشته و بر عصا تکیه کرده و می‌آمد. جوانی به تماخره وی را گفت: ای شیخ، این کمانک بچند خریدی؟ تا من نیز یکی بخرم.
پیر گفت: اگر عمر یابی و صبر کنی خود رایگان به تو بخشند.۱

(قابوس‌نامه، عنصر المعالی قابوس بن وشمگیر، ص ۴۱)



۱. اين داستان را به همین صورت عطار نیشابوری در اسرارنامه، ص ۲۰۲ و با اندکی تفاوت سعدی نیز نقل کرده‌اند.



#هزار_سال_داستان‌های_طنزآمیز_ادب_فارسی #(از_فردوسی_طوسی_تا_ملاحبیب‌الله_کاشانی)، گزینش و پژوهش: #محمد_جعفری_(قنواتی) #سیداحمد_وکیلیان، مدیر پروژه: #علی_خانجانی، #کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان، ص ۶