بالتازار و بلموندا
#بالتازار_و_بلموندا، #ژوزه_ساراماگو، ترجمه #کیومرث_پارسای، #نشر_چلچله
با هیچکدام از آثار ژوزه ساراماگو ارتباط برقرار نکردهام ولی از بین همهی آثار ساراماگو، این داستان (بالتازار و بلموندا) بهتر بود. کتاب پر از اشتباهات تایپی بود، به نظر میرسد که ناشر حتی یکبار زحمت خواندن کتاب قبل از چاپ را به خودش نداده است. بارها مردد شدم که کتاب را نیمهکاره رها کنم ولی دوباره تا انتها خواندم. کتاب به پرواز به عنوان آرزوی بشر نیز میپردازد، پدر لورنسو دستگاهی ساخته که پرواز میکند ولی برای پرواز به جمعآوری ارادهی مردم در ظرفی نیاز دارند. امتیاز: ۲ از ۱۰.
(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))
در اوایل قرن هجدهم در شهر لیسبون، سربازی به نام بالتازار که یک دستش را در جنگ از دست داده، عاشق دختری جوان به نام بلموندا میشود. از روزی که مادر بلموندا در دادگاه محکوم شناخته و به تبعید فرستاده شد، رابطهای عاشقانه و فوقالعاده قدرتمند میان بالتازار و بلموندا شکل گرفت. در روز محاکمه، نفرِ سومی نیز میان آنها حضور داشت: کشیشی به نام پدر لورنسو که آرزویش، ساختن یک ماشین پرنده است. این سه شخصیت تلاش میکنند تا به آرزوی به نظر غیرممکن پدر لورنسو و البته رویای پرواز جامهی عمل بپوشانند.