کاش بوی سگ‌مرده می‌داد

#کاش_بوی_سگ‌مرده_می‌داد، #دلارام_دلنواز، نشر #هیلا

داستان‌های کتاب پخته و قوی بودند و فضاها و ایده‌های متنوعی هم داشتند. آشنایی نویسنده با فضاهای قدیمی و سنتی و ریزه‌کاری‌هایی که در داستان‌ها به تصویر کشیده شده بود با توجه به‌ سن نویسنده نشان از این داره که نویسنده با حافظه‌ای خوب نکات ریز و دقیقی از سنین نوجوانی را به خاطر سپرده. به نظرم داستان‌های "شاید شانس با من یار شود"، "سکوی بازی"، "ریحان‌های توی باغچه"، "کاش بوی سگ‌مرده می‌داد"، "سلام، بفرمایید"، "قندشکن" و "ردِ پیوند" خیلی خوب بودند؛ داستان‌های "استیلا در بلوک E2"، "خیرگی"، "دکلته‌ بدقواره" و "عروسک مومی" خوب بودند؛ و داستان "من به یک اسم هم دلخوشم" متوسط بود. امتیاز: ۷ از ۱۰.

کاش بوی سگ‌مرده می‌داد

خاطره‌ها پاک نمی‌شوند. دردها از یاد نمی‌روند. جایشان می‌ماند تا ابد. من دیگر آرام نمی‌شوم.

#شاید_شانس_با_من_یار_شود #کاش_بوی_سگ‌مرده_می‌داد، #دلارام_دلنواز، ص ۱۰، نشر #هیلا

کاش بوی سگ‌مرده می‌داد

تکه‌ای پنبه را توی دهنش چپاندم. یادم آمد که عاشق پشمک بود. قطره‌اشکی از گوشه چشمم چکید و افتاد روی پنبه، وسط دهان باز مانده‌اش. توی گوشش پنبه کردم و گفتم: "هیچ حرفی برای گفتن ندارم، مثل خودت." روسری سفید کفنش را هم سرش کردم و پشت سرش گره زدم.
خودم را بالا کشیدم و روی سکو نشستم. خواهرم آماده رفتن شد. چند دقیقه نگاهش کردم. روی صورتش دست کشیدم. سرد بود.

#سکوی_بازی #کاش_بوی_سگ‌مرده_می‌داد، #دلارام_دلنواز، ص ۱۸، نشر #هیلا