از طرف او
کتاب داستانی متوسط دارد و آن طور که شنیده بودم عالی نبود البته شاید دلیل این موضوع این باشد که تعریف هایی که من شنیده بودم از خواننده های زن کتاب بود و داستان کتاب برای یک زن قابل فهم و درک تر است. خیلی از احساساتی که در کتاب بیان می شود برای من قابل درک نبود.
(خطر لو رفتن داستان)
"آلساندرا" راوی داستان است، او که زندگی خود را از کودکی روایت می کند گاهی نیز گفته هایی را از "فرانچسکو" شوهر آینده اش نقل می کند. مادر آلساندرا زنیست که عاشق مردی به نام "هروی" می شود و از شوهرش می خواهد که اجازه بدهد از او جدا شود و همراه با دخترش (آلساندرا) او را ترک کند، وقتی که با مخالفت جدی شوهرش روبرو می شود مانند پسرش (آلساندرو که در کودکی به خاطر سهل انگاری پرستارش به رودخانه افتاده و مرده بود) خود را به رودخانه می اندازد و خودکشی می کند. آلساندرا به روستای پدری خود می رود و آنجا ارتباط عاطفی شدیدی با عمویش برقرار می کند. مادربزرگ آلساندرا که زنی مقتدر است رابطه ی

