معمای کلبه‌ی تالی-هو

#معمای_کلبه‌ی_تالی-هو، #انید_بلایتون، ترجمه‌: #بهاره_قنادزاده_یزدی، #آوای_برتر

مخاطب اصلی کتاب کودکان و نوجوانان هستند، و به نظرم حتی مناسب نوجوانان نیست و فقط برای کودکان مناسبه. قهرمان داستان که فتی نام داره زیادی از حد همه چی تمومه و این مساله داستان را خیلی بچه‌گانه کرده، با اغماض خیلی خیلی زیاد می‌شه گفت گره‌های معمایی داستان قابل تحمل هستند. مترجم و ویراستار بلاتکلیفی خاصی دارن، جایی از داستان با تاکید برفتحه و اعراب‌گذاری می‌نویسند "اَرن" و جایی دیگر با کسره و اعراب‌گذاری می‌نویسند "اِرن"!! آیا کتاب دو مترجم داشته!؟ یا ویراستار و مترجم درگیری داشته‌اند!؟ این بی‌خیالی و باری‌به‌هرجهت بودن ناشر عجیب است. امتیاز: ۱ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

ساکنان کلبه‌ی تالی-هو فرار کرده‌اند... تابلوی نقاشی گران‌بهایی ربوده شده! بچه‌ها با پی‌گیری و هوششان متوجه می‌شوند که لورنزوها که قبلا هنرپیشه بوده‌‌اند خودشان را به شکل آقا و خانم لارکین درآورده‌اند و در کلبه‌ی آن‌ها زنده‌گی می‌کنند. بچه‌ها این موضوع را به سربازرس اطلاع می‌دهند و سربازرس آن‌ها را بازداشت می‌کند.

یک شب فاصله

#یک_شب_فاصله، #جنیفر_اِی_نیلسِن، مترجم: #عادله_قلی‌پور، #انتشارات_پرتقال

این کتاب برای مخاطب نوجوان بالای ۱۴ سال نوشته شده ولی قطعا برای هر کسی که علاقه‌مند به کتاب‌های داستان باشد خواندن این کتاب جذاب خواهد بود. به جز این نکته که شخصیت اصلی کتاب (گرتا) در فهمیدن اشاره‌های پدرش کمی کند عمل می‌کند بقیه‌ی داستان بسیار خوب و روان نوشته شده است. صفحات آخر داستان واقعا نفس‌گیر و پرهیجان است، خیلی کم پیش آمده بود که کتابی بتواند تا این حد ضربان قلبم را بالا ببرد ولی این کتاب با قدرت بالای قلم نویسنده این کار را کرد. شخصیت‌های داستان خیلی واقعی و خوب توصیف شده بودند. امتیاز: ۷ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

داستان به بیان نتایج مخرب جنگ سرد بر ارتباط افراد و از هم پاشیده‌گی کانون خانواده‌ها پرداخته است. در ابتدای رمان، گرتا، دختر آلمانی، چندان در جریان مسایل سیاسی آلمان نیست. پدرش مخفیانه فعالیت‌های سیاسی انجام می‌داد و هیچ‌کس از این موضوع باخبر نبود. اما همه چیز با پایان یافتن جنگ جهانی دوم تغییر کرد، مادر گرتا چیزی جز آسایش خانواده‌اش نمی‌خواست و فقط دنبال این بود که همه‌ی اعضا را در کنار هم نگه دارد.
شرایط آرام بود تا اینکه با بالا رفتن دیوار برلین و تقسیم شدن شهر به دو منطقه‌ی شرقی و غربی، خانواده‌ی گرتا وارد مسیر سختی شدند. پدر گرتا برای یافتن کار به برلین غربی می‌رود ولی پس از ساخته شدن دیوار راه برگشتی برایش باقی نماند. برادر گرتا دومینیک هم به هم‌راه پدر به آلمان غربی رفته بود که او هم از خانواده دور افتاد. گرتا، مادرش و برادر کوچک‌ترش فریتز مورد ظلم کمونیست‌ها قرار گرفتند. هیچ ارتباطی نمی‌توانستند با پدر یا دومینیک برقرار کنند و مجبور بودند مسیر زنده‌گی خود را به خاطر ضربه‌ای که یک دیوار یا بهتر است بگوییم سیاست به آن‌ها زده، تغییر دهند.
گرتا و فریتز هیچ‌کدامشان طبق آن چیزی که مردم انجام می‌دادند و عوام دوست داشتند، عمل نمی‌کردند، مثلا فریتز عاشق آلبوم‌های گروه بیتلز و نوشابه‌ی کوکاکولا بود. در صورتی که آن چیزها در آلمان شرقی کاملا ممنوع بود. گرتا هم توانایی چندانی در پنهان کردن تنفرش از افرادی که سعی در شست‌وشو دادن مغز هم‌کلاسی‌هایش داشتند، نداشت. اما چیزی که آن‌ها را امیدوار کرد، دیدن اعضای خانواده‌شان بود. اول گرتا، دومینیک را در آن‌طرف دیوار یعنی برلین غربی دید. البته به صورت کاملا گذرا چون ممکن بود سربازان مرزی مشکوک شوند.
بعد از گذشت چند روز گرتا پدرش را دید، او شروع به رقصیدن و خواندن آهنگی برای گرتا کرد. دختر فهمید که پدرش با انجام آن حرکات می‌خواهد چیزی را به او بفهماند و مهم‌ترین پیام آن کلمه‌ی "کندن" است.
گرتا با دنبال کردن نقشه‌ای در نامه‌ای از طرف پدرش که از طریق دوستش آنا به او رسید، ساختمانی را پیدا کرد که با تونل زدن زیر آن می‌توانند به هم‌راه فریتز به آن طرف دیوار یعنی برلین غربی بروند. تونل زدن و کندن چندان راحت نبود و آن‌ها را دچار مشکلاتی کرد. هم‌سایه‌های کنج‌کاو و سربازانی که اطراف آن منطقه بودند، برادر و خواهر را مجبور به صحنه‌سازی و کار در یک مزرعه کرد در صورتی که آن‌ها به دنبال کندن یک تونل بودند. وقتی برادر بزرگترِ آنا، پیتر، به علت فرار به سمت برلین غربی کشته شد، دولت، آنا را مجبور کرد تا یک جاسوس شود و دختر هم پذیرفت. او نیز فعالیت‌هایی برای ایجاد وقفه در کار گرتا و فریتز انجام داد.
بعد از گذراندن موانع بی‌شمار مثل مشمول شدن فریتز برای خدمت سربازی و انجام کارهایی از روی اجبار، مانند دزدی از هم‌سایه‌ها توسط مادر، در نهایت با ورود و شکل‌گیری ارتباط با چند نفر، اعضای خانواده به هم رسیدند.

یک شب فاصله

ستمگر هیچ‌گاه آزادی را پیشکش نمی‌کند؛ این ستمدیده است که باید آن را طلب کند.
-دکتر مارتین لوتِر کینگ، جِی. آر (Dr. Martin Luther King, J.R)، فعال حقوق بشر آمریکایی

#یک_شب_فاصله، #جنیفر_اِی_نیلسِن، مترجم: #عادله_قلی‌پور، #انتشارات_پرتقال، ص ۲۷۸

یک شب فاصله

نه استبداد این دیوار، این مکان نفرت‌انگیز را فراموش کنید، نه عشق به آزادی را که آن را ویران کرد.
-دیوارنوشته‌ای بر دیوار برلین، پس از خراب شدن آن

#یک_شب_فاصله، #جنیفر_اِی_نیلسِن، مترجم: #عادله_قلی‌پور، #انتشارات_پرتقال، ص ۱۶۲

یک شب فاصله

آبی که مداوم می‌چکد، سنگ را هم سوراخ می‌کند.
-ضرب‌المثل آلمانی

#یک_شب_فاصله، #جنیفر_اِی_نیلسِن، مترجم: #عادله_قلی‌پور، #انتشارات_پرتقال، ص ۱۴۰

یک شب فاصله

جایی که کتاب‌ها را می‌سوزانند، در نهایت آدم‌ها را هم خواهند سوزاند.

-هاینریش هاینه (Heinrich Heine)، شاعر آلمانی

نقل شده در #یک_شب_فاصله، #جنیفر_اِی_نیلسِن، مترجم: #عادله_قلی‌پور، #انتشارات_پرتقال، ص ۷۴

یک شب فاصله

فکر خطرناک وجود ندارد، خود فکر کردن است که خطرناک است.

-هانا آرِِنت (Hannah Arendt)، نظریه‌پرداز سیاسی آلمانی

نقل شده در #یک_شب_فاصله، #جنیفر_اِی_نیلسِن، مترجم: #عادله_قلی‌پور، #انتشارات_پرتقال، ص
۴۹

هری پاتر و حفره اسرارآمیز

#هری_پاتر_و_حفره_اسرارآمیز، #جی._کی._رولینگ، مترجم: #ویدا_اسلامیه، #کتابسرای_تندیس

رمان هری پاتر و حفره‌ی اسرارآمیز که برای مخاطب کودک و نوجوان نوشته شده و جلد دوم از مجموعه‌ی هری‌ پاتر است به نسبت جلد اول (هری پاتر و سنگ جادو) به‌تر است. رمان‌های هری پاتر تخیلی و با موضوع جادو هستند. امتیاز: ۵ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

داستان از جایی آغاز می‌شود که هری پاتر سال اول تحصیلی خود را در مدرسه‌ی جادوگری هاگوارتز پشت سر گذارده و در تابستان به سر می‌برد. او جنی خانه‌گی را می‌بیند که به او هشدار می‌دهد که این سال را به مدرسه نرود. بعد از آن با سه نفر از دوستانش که با ماشینی پرنده به دنبالش آمده‌اند از دست خاله و شوهرخاله‌ی بدخلقش فرار می‌کند و به خانه‌ی دوستش می‌رود.
بعد از شروع سال تحصیلی اتفاقات عجیبی می‌افتد، گربه‌ی سرای‌دار با طلسمی خطرناک بی‌هوش می‌شود و خون‌نوشته‌هایی بر دیوارها حک می‌شود مبنی بر آن که حفره‌ی اسرارآمیز گشوده شده‌ است.
بعد از آن به چند نفر حمله می‌شود و عده‌ای به هری پاتر شک می‌کنند. کسانی که مورد حمله قرار می‌گیرند خشک می‌شوند و در این میان با گره‌گشایی‌های گسترده، هری می‌فهمد که حفره‌ی اسرارآمیز کجاست و موجودی که این حملات را انجام می‌دهد یک مار غول‌پیکر است، در این میان هری می‌فهمد که زبان مارها را می‌داند. در همان موقع جینی ویزلی، خواهر رون که به‌ترین دوست هری است، به حفره‌ی اسرارآمیز برده می‌شود و هری و رون، وارد حفره‌ی اسرارآمیز شده و جینی را نجات می‌دهند. در پایان مشخص می‌شود که حملات از طریق دفتر خاطراتی که ولدمورت (تام ریدل) در نوجوانی نوشته انجام می‌شده است!

فرار از کتابخانه‌ی آقای لمونچِلو

#فرار_از_کتابخانه‌ی_آقای_لمونچِلو، #کریس_گرابنستاین، مترجم: #مژگان_ایمانی، #انتشارات_پرتقال

مخاطب اصلی این کتاب نوجوانان و سنین بالای ۱۲ سال است. معماهای کتاب کمی تکراری و خسته‌کننده بود و در کل کتاب، خیلی جذاب و گیرا نبود. ظاهرا کریس گرابنستاین ایده‌ی اصلی اين کتاب را از چارلی و کارخانه‌ی شکلات‌سازی الهام گرفته و قصد تشویق نوجوانان و کودکان به مطالعه و خواندن کتاب را داشته است. امتیاز: ۳ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

کایل کیلی به انواع بازی‌ها علاقه‌‌ی بسیاری دارد؛ بازی‌های ویدیویی، کلامی و تخته‌ای. کایل شیفته‌ی مردی به نام لوئیجی لمونچلو است که به نوعی خلاق‌ترین و عجیب‌ترین بازی‌ساز دنیا محسوب می‌شود و از نظر کایل نابغه است. داستان فرار از کتابخانه‌ی آقای لمونچلو (.Escape from Mr Lemoncello's library) زمانی آغاز می‌شود که این بازی‌ساز بزرگ ساختمان کتاب‌خانه‌ی جدیدی در شهر می‌سازد. کایل به همراه یازده کودک دیگر انتخاب می‌شوند تا برای نخستین بار پا به این کتاب‌خانه بگذارند و شبی پر از بازی و سرگرمی در آن داشته باشند.
همه‌چیز خوب پیش می‌رود تا این‌که صبح از راه می‌رسد اما درها هم‌چنان قفل هستند. کایل و سایر کودکان داخل کتاب‌خانه زندانی شده‌اند و باید تمامی معماهای موجود را حل کنند تا بتوانند به خانه‌ی خود بازگردند (البته هر کدام از بچه‌ها که مایل باشند می‌توانند از شرکت در مسابقه‌ی خروج از کتاب‌خانه انصراف دهند و از خیر جایزه‌اش بگذرند و از کتاب‌خانه خارج شوند). در این مسیر، اتفاقات خطرناک بسیاری برای قهرمانان داستان رخ می‌دهد که باید علاوه بر هوش از شجاعت خود نیز استفاده کنند.

پاستیل‌های بنفش

#پاستیل‌های_بنفش، #کاترین_اَپلگیت، مترجم: #آناهیتا_حضرتی_کیاوندانی، #انتشارات_پرتقال

این کتاب برای نوجوانان بالای ۱۲ سال نوشته شده و کتابی تلخ و البته آموزنده و خوب است. از قسمت‌های تلخ داستان جاهاییست که خواهر جکسون وقتی وسایل اتاقش فروخته شده در اتاقش احساس ترس می‌کند و به جکسون و حتی پشت در اتاق جکسون پناه می‌برد. کاش هیچ کودکی و کلا هیچ انسانی از حقوق اولیه‌ی خودش محروم نباشد و کاش از دست ما در رفع این مساله کاری بربیاد. ضمنا کتاب بسیار پرفروش بوده. امتیاز: ۸ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

جکسون و خانواده‌اش روزهای سختی را سپری می‌کنند؛ چرا که پدر خانواده به بیماری ام‌اس دچار شده و به همین دلیل کار خود را از دست داده است. این خانواده دیگر هیچ پولی برای پرداخت اجاره خانه و خرید غذا ندارند. اوضاع به قدری وخیم است که در آینده‌ی نزدیک تمام اعضای خانواده یعنی جکسون، خواهرش، والدین و سگشان مجبور خواهند شد در مینی‌ون زندگی کنند، البته والدین نهایت تلاش خود را می‌کنند تا فرزندان خود را از این مسائل دور نگه دارند.
جکسون شخصیت اصلی و راوی داستان است؛ او احساسات خود را با ما در میان می‌گذارد. این پسر اکنون به کلاس پنجم دبستان می‌رود و با جدیت به ما می‌گوید که اصلاً خیال‌پردازی را دوست ندارد و خود را شیفته‌ی حقیقت می‌داند. البته ناگفته نماند که او هم مانند بسیاری در کودکی دوستی خیالی داشت، نام دوست او کرنشا بود، گربه‌ای عظیم‌الجثه و سخن‌گو!
اکنون جکسون به عنوان یک نوجوان در شرایط سختی قرار دارد و به همین خاطر کرنشا به زنده‌گی دوستش بازمی‌گردد تا این خانواده را از وضعیتی که در آن هستند نجات دهد.

پاستیل‌های بنفش

توی مقاله‌ای که خوانده بودم، نوشته شده بود دوست‌های خیالی معمولاً در زمان استرس ظاهر می‌شوند و با بالاتر رفتن سن، معمولاً بچه‌ها دنیای خیالی خود را فراموش می‌کنند.
اما کِرِنشا چیز دیگری به من گفت.
او گفت: "دوستای خیالی هیچ‌وقت تَرکِت نمی‌کنن. فقط آماده و منتظر می‌مونن تا وقتی که به اونا نیاز داشته باشی."
گفتم شاید خیلی معطل شود، اما او جواب داد که ناراحت نمی‌شود و وظیفه‌اش این است.

#پاستیل‌های_بنفش، #کاترین_اَپلگیت، مترجم: #آناهیتا_حضرتی_کیاوندانی، #انتشارات_پرتقال، ص ۱۸۳