پسری که آبرویش رفت!

#پسری_که_آبرویش_رفت!، #لوئیس_سکِر، ترجمه‌ی #پروین_علی‌پور، نشر #نشر_چشمه

داستان کتاب به دغدغه‌های بچه‌های نوجوان در زمینه‌ی دوستی و دوستی‌های نوجوان‌ها در مدرسه می‌پردازد. ترجمه کمی خشک است و گاهی کلمات عجیب و غریب در کتاب دیده می‌شود. موضوع کتاب برای خواننده‌ی بزرگ‌سال جذاب نیست. امتیاز: ۳ از ۱۰.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

"دیوید"، فقط برای آن که نشان دهد جسور و نترس است، به چند نفر از دانش‌آموزان شرور مدرسه کمک می‌کند تا عصای خانم مسنی به نام "بی‌فیلد" را بدزدند. و این شروع تمام دردسرهایش است. مشکل بزرگ این است که هرآنچه تمام آن گروه با هم بر سر پیرزن آورده‌اند، مشابهش برای دیوید اتفاق می‌افتد. او که به راستی باور کرده دچار نفرین شده، تمام جرات و جسارت خویش را از دست می‌دهد. دیوید که ذاتا پسر بدجنسی نیست؛ در قلب خویش از آن‌چه با خانم بی‌فیلد کرده‌اند متاسف است. "دیوید" کم‌کم از دوستان شرور خویش فاصله گرفته و با چند نفر دیگر دوست می‌شود. دوستان جدید وی سعی در کمک به او و باطل کردن نفرین دارند. اما سرانجام دیوید به این نتیجه می‌رسد که به‌ترین راه، عذرخواهی از خانم پیر است و خانم پیر هم از او می‌خواهد که برای بخشیدنش عصایش را برگرداند. بنابراین دیوید هم‌راه با دوستان جدیدش، راهی منزل سردسته‌ی بچه‌های ناآرام شده و پس از درگیری شدیدی عصا را پس گرفته و به خانم بی‌فیلد بازمی‌گرداند. پیرزن که به خوبی درک کرده دیوید چه پسر حساس و مهربانی است، او و دوستانش را به منزلش دعوت کرده و چند ساعتی آن‌ها را سرگرم می‌کند.

پسری که آبرویش رفت!

مگر زندگی، همه‌اش همین نیست؟ همه‌مان تظاهر می‌کنیم که آدم‌های خیلی مهم و باشخصیتی هستیم. برای خودمان دکتر می‌شویم، قاضی می‌شویم، هنرمند می‌شویم. سعی می‌کنیم رفتار آبرومندانه‌ای داشته باشیم. ولی در عین حال، واقعاً می‌دانیم که هر آن، ممکن است اتفاق غیرمنتظره‌ای مثل... پایین افتادن شلوار بیفتد که آبروی‌مان پاک بریزد و شخصیت‌مان زیر سؤال برود!

#پسری_که_آبرویش_رفت!، #لوئیس_سکِر، ترجمه‌ی #پروین_علی‌پور، نشر #نشر_چشمه، ص ۱۵۶

پسری که آبرویش رفت!

قرار نیست که همه، همیشه‌ی خدا شاد باشند! به نظر من خیلی کم پیدا می‌شود کسی که همیشه خوشحال باشد. احتمالاً آدم برای رسیدن به شادی، گاهی مجبور است غم را تحمل کند. گاهی وقت‌ها آدم خیال می‌کند که اگر به فلان خواسته‌اش برسد، حسابی خوشحال می‌شود. ولی وقتی بِهِش می‌رسد، اصلاً خوشحال نمی‌شود. ممکن است آدم وقتی در جست‌وجوی چیزی است، خوشحال‌تر از موقعی باشد که واقعاً آن را به دست آورده است.

#پسری_که_آبرویش_رفت!، #لوئیس_سکِر، ترجمه‌ی #پروین_علی‌پور، نشر #نشر_چشمه، ص ۱۲۸

ماتیلدا

رمان ماتیلدا برای کودکان که مخاطب اصلی کتاب هستند خیلی جذاب و برای فرد بزرگ‌سال هم به نظرم کتاب خوبی است. ترجمه‌ی کتاب خیلی روان و خوب بود. تصویرهای کتاب هم که اثر کوئنتین بلیک هستند خیلی جذابند. رولد دال (نویسنده‌ی کتاب) لقب به‌ترین نویسنده‌ی مرد انگلستان را دارد و تصویرگر کتاب نیز برنده‌‌ی جایزه‌ی هانس کریستین آندرسن شده است. امتیاز برای بزرگ‌سال: 7 از 10، امتیاز برای کودکان: 10 از 10.

(خطر لو رفتن داستان (اسپویل))

ماتیلدا دختر کوچک و باهوشیست که والدینش کاملا به او و استعدادهایش بی‌تفاوت هستند. پدرش او را یک ابله می‌داند. ماتیلدا هم برای انتقام از پدرش دست به چه کارها که نمی‌زند! خانواده‌اش او را به دبستان می‌فرستند. او با معلم جدیدش خانم هانی دوست می‌شود و با استفاده از قدرت جادویی‌اش خانم ترانچبول، مدیر خشن و بدجنس مدرسه را فراری می‌دهد. خانم ترانچبول خاله‌ی بدجنس خانم هانی است که او را در کودکی آزار می‌داده و ارث پدری خانم هانی را به زور تصاحب کرده است. در آخر خانواده‌‌ی ماتیلدا به دلیل کلاه‌برداری‌های زیاد پدر ماتیلدا که در کار معامله‌ی خودرو بود مجبور می‌شوند به اسپانیا فرار کنند و ماتیلدا از خانم هانی خواهش می‌کند که از خانواده‌اش بخواهد که اجازه دهند ماتیلدا با خانم او زنده‌گی کند؛ پدر و مادر ماتیلدا هم به راحتی قبول می‌کنند.

کتاب ماتیلدا | اثر رولد دال | ترجمه پروین علی‌پور

دانلود کتاب ماتیلدا | اثر رولد دال | ترجمه پروین علی‌پور

ادامه نوشته

ماتیلدا

منبع: https://ketabak.org