به نام خدا

  • صفحه اصلی
  • پروفایل
  • ایمیل
  • آرشیو
  • عناوین مطالب

بحر در کوزه

توسط دپرام |

نقد قصه های مثنوی

,

تفسیر قصه های مثنوی

,

نقد تمثیلات مثنوی

,

تفسیر تمثیلات مثنوی

| سه شنبه بیست و یکم آذر ۱۴۰۲ | 21:4

#بحر_در_کوزه، #زرین‌کوب،_عبدالحسین، #انتشارات_علمی

این کتاب را می‌توان به عنوان مکمل مثنوی معنوی مولانا مطالعه کرد، نکات خوبی در کتاب عنوان شده که به فهم مثنوی معنوی کمک می‌کند. قلم دکتر زرین‌کوب هیچ‌وقت برای من جذاب نبوده و معمولا از خواندن کتاب‌های دکتر زرین‌کوب لذت نمی‌برم و فقط یاد می‌گیرم. در چند جای کتاب جملات عینا در جایی دیگر از متن تکرار شده که به نظرم عجیب بود، مثلا پاراگراف آخر صفحه‌ی ۳۰۳ (۱۴۰ ح) با پاراگراف آخر صفحه‌ی ۳۱۰ (۱۴۴ الف). امتیاز: ۶ از ۱۰.

بحر در کوزه

توسط دپرام |

نقد قصه های مثنوی

,

تفسیر قصه های مثنوی

,

نقد تمثیلات مثنوی

,

تفسیر تمثیلات مثنوی

| یکشنبه نوزدهم آذر ۱۴۰۲ | 1:53

با اینهمه، هزل مولانا هزل لاابالی نیست، تعلیم است و با آنچه در نزد بیدردان معمول است تفاوت دارد. نه‌فقط محدودیت افق ادراک رؤسای عوام را عرضه بیحرمتی و تحقیری که شایسته آنهاست می‌سازد بلکه زبانی را هم که شایسته محیط فکر و اقلیم آرمان آنهاست به آنها مسترد می‌سازد. خود او با این هزل‌آوری، نفرت را در وجود خود به خونسردی، و شعله آتش را در بیان خود به دود تیره تبدیل می‌نماید و یک لحظه از فشار هیجانهای باطنی می‌رهد. البته این لحن در کلام او گزنده تر می‌نماید چرا که برای مخاطب خلاف انتظار است، و پیکان تیر وقتی پرتابش پیش‌بینی نشده باشد در آن کس که آماج آن است درد و سوزی بیشتر به وجود می‌آورد.

#بحر_در_کوزه، #زرین‌کوب،_عبدالحسین، #انتشارات_علمی، ص ۴۱۸

بحر در کوزه

توسط دپرام |

نقد قصه های مثنوی

,

تفسیر قصه های مثنوی

,

نقد تمثیلات مثنوی

,

تفسیر تمثیلات مثنوی

| پنجشنبه شانزدهم آذر ۱۴۰۲ | 20:16

در قصه‌یی دیگر چون خویشان مجنون وی را ملامت می‌نمایند که بهتر از لیلی در شهر و قبیله ما صد هزاران دلربا هست، حُسن لیلی چندان نقلی ندارد، مجنون جواب می‌دهد صورتْ کوزه است و حُسن حکم می را دارد که از کوزه نوشند، شما از آن کوزه جز سرکه بهره ندارید، برای من آنچه در آن کوزه است شرابی است که مستی می‌دهد و از آن روست که مستی از جای دیگر نمی‌جویم. مولانا بدین گونه نشان می‌دهد که عشق موقوف حُسن صورت هم نیست، موقوف ذوق و حالی است که از آن صورت به عاشق می‌رسد و او را از خودی خویش می‌رهاند، و این خود بهره‌یی است که نصیب هر کس نیست.

#بحر_در_کوزه، #زرین‌کوب،_عبدالحسین، #انتشارات_علمی، صص ۳۳۹ و ۳۴۰

بحر در کوزه

توسط دپرام |

نقد قصه های مثنوی

,

تفسیر قصه های مثنوی

,

نقد تمثیلات مثنوی

,

تفسیر تمثیلات مثنوی

| پنجشنبه شانزدهم آذر ۱۴۰۲ | 1:6

قصه عُزير، بدون اشارت به نام او، در قرآن کریم (۲۵۹/۲) هم آمده است و آنجا چون مرد به هنگام عبور از قریه‌یی خالی از سکنه با خود می‌اندیشد که خداوند اهل این قریه را دوباره چگونه زنده می‌کند، مشیت حق در همان دم او را دستخوش مرگ می‌سازد و بعد از صد سال زنده می‌کند و در حالی که او پیش خود می‌پندارد روزی یا پاره‌یی از روز را در خواب بوده است خر خود را می‌بیند که مرده و پوسیده است و چون خداوند حیات دوباره خود وی و احیای مجدد خرش را به وی خاطرنشان می‌سازد درمی‌یابد که درباره حشر جای تردید در میان نیست و خدای تعالی بر همه چیز تواناست. جزئیات قصه و انتساب آن به عُزیر که نام وی در قرآن کریم مذکور نیست در مثنوی البته مأخوذ از تفسیرها و روایات قُصّاص است.

#بحر_در_کوزه، #زرین‌کوب،_عبدالحسین، #انتشارات_علمی، صص ۳۱۹ و ۳۲۰

بحر در کوزه

توسط دپرام |

نقد قصه های مثنوی

,

تفسیر قصه های مثنوی

,

نقد تمثیلات مثنوی

,

تفسیر تمثیلات مثنوی

| چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۴۰۲ | 0:2

در روایت مثنوی وقتی خطاب الهی از عزرائیل می‌پرسد از این همه خلق که جان آنها را ستانده است دل وی بر کدام یک بیشتر سوخته است، ملک‌الموت در جواب می‌گوید روزی بر من اشارت رفت تا کشتیی را که بر موج تیز در حرکت بود درهم شکنم. از تمام کسانی که در کشتی بودند جز زنی و طفلی هیچ کس باقی نماند و آن هر دو بر تخته پاره‌یی مانده بودند، با این حال از جناب عزت اشارت رفت که جان مادر را قبض کنم و طفل را از حمایت او نیز محروم دارم. از آن پس هر چند ماتم و مصیبت بسیار دیدم تلخی آن تنهایی و بیکسی که بر طفل بی مادر رفت هرگز از فکرم بیرون نشد. چون عزرائیل این قصه باز راند از حق خطاب آمد که من آن طفل را از فضل خویش بپروردم و از هر گزند ایمن داشتم، ماده پلنگی را که کودکان نو زاده بود برگماشتم تا او را شیر داد و بعد از فطام هم او را به وسیله پریان نطق و داوری آموختم و از هر گونه‌یی رعایت کردم و در مقابل تمام این عنایتها شکر او این بود - که شد او نمرود و سوزنده خلیل.


#بحر_در_کوزه، #زرین‌کوب،_عبدالحسین، #انتشارات_علمی، ص ۳۰۹

بحر در کوزه

توسط دپرام |

نقد قصه های مثنوی

,

تفسیر قصه های مثنوی

,

نقد تمثیلات مثنوی

,

تفسیر تمثیلات مثنوی

| سه شنبه چهاردهم آذر ۱۴۰۲ | 16:4

مادام که خلق در دام تقالید باقی می‌مانند در مدینه جاهله خویش با تمسک به آراء و آداب آباء سلف همچنان در بند غیّ و ضلال گرفتار می‌مانند و این کوری علاج‌ناپذیرشان که در طی توالی نسلها همچون میراث پدران از یک نفس به نفس دیگر منتقل شده است آنها را در این گند و فساد جهل و کفر پابرجا و ثابت نگه می‌دارد و از نور هدایت که جز اهل رشاد و کسانی که به تعبیر مولانا شعله‌خوار باشند بدان راه ندارند محروم و محجوب می‌دارد.

#بحر_در_کوزه، #زرین‌کوب،_عبدالحسین، #انتشارات_علمی، ص ۳۰۴

بحر در کوزه

توسط دپرام |

نقد قصه های مثنوی

,

تفسیر قصه های مثنوی

,

نقد تمثیلات مثنوی

,

تفسیر تمثیلات مثنوی

| دوشنبه سیزدهم آذر ۱۴۰۲ | 13:47

سؤال و جوابی که بین مادر و بچه مطرح می‌شود قصه‌یی مَثَل‌گونه یا ضرب‌المثلی قصه‌مانند به نظر می‌آید که نشان می‌دهد چاره قبل از وقوع با همه‌کس و در همه‌جا از پیش نمی‌رود و آنچه شخص برای مقابله با حریف می‌اندیشد بسا که حریف هم همان را به خاطر آورده باشد. وقتی این مادر به بچه خویش می‌گوید که اگر شب‌هنگام در گورستان یا جای سهمگین شبحی پیش چشمت آمد دل قوی دار و بر آن حمله آر که از پیش تو می‌گریزد کودک جواب می‌دهد که آخر آن شبح هم مادری دارد و اگر مادر او نیز همین نکته را به وی تلقین کرده باشد چه باید کرد؟ اینجا نه فقط این نکته که شبح و خیال هم مادری دارد نکته‌یی عارفانه و در خور فکر مولاناست، این معنی هم که خصم نیز ممکن است حیله انسان را از پیش اندیشیده باشد نشان می‌دهد که چرا عارف با ترک حیله خویشتن را از حول و قوه خویش خارج می‌سازد و راه نجات را در تسلیم به حکم حق می‌جوید.

#بحر_در_کوزه، #زرین‌کوب،_عبدالحسین، #انتشارات_علمی، صص ۲۹۱ و ۲۹۲

بحر در کوزه

توسط دپرام |

نقد قصه های مثنوی

,

تفسیر قصه های مثنوی

,

نقد تمثیلات مثنوی

,

تفسیر تمثیلات مثنوی

| یکشنبه دوازدهم آذر ۱۴۰۲ | 20:5

در هر حال عالم الوهیت که وصول بدان غایت سیر طالبان حق است عالم وحدت و اتحاد است، تنازع و تناهی آنجا راه ندارد، از این روست که انبیا با وجود تمایز و تفاوت ظاهری با همدیگر تنازع ندارند، نور آنها واحد است، نور چراغ نیست که فتیله و روغن در آنها متفاوت باشد، نور خورشید است که هر چند بر در و دیوار مختلف می‌تابد همه جا یک نور است. تفاوتی هم که در ظاهر احوال بین آنها هست همچون تفاوت چراغهایی است که از نور واحد برافروخته باشند و البته بین انوار آنها تفاوت واقعی نیست. وحدت جوهری ادیان الهی و وحدت ارواح انبیا هم با آن ذات نامتناهی که اینها نایب آن محسوبند از همینجاست. حال آنها حکم عصاره‌یی را دارد که از صدها سیب و آبی گرفته می‌شود و آنجا دیگر اختلاف صورتها که بین سیب و آبی هست در کار نیست، بلکه در آن جوهر واحد که هست - صد نماند یک شود چون بفشری.

#بحر_در_کوزه، #زرین‌کوب،_عبدالحسین، #انتشارات_علمی، ص ۲۷۵

بحر در کوزه

توسط دپرام |

نقد قصه های مثنوی

,

تفسیر قصه های مثنوی

,

نقد تمثیلات مثنوی

,

تفسیر تمثیلات مثنوی

| یکشنبه دوازدهم آذر ۱۴۰۲ | 2:25

زبان حال دنیا در مثنوی لحنی عبرت‌انگیز و هشدار دهنده دارد معهذا از آن تیره‌بینی و نومیدی که در آنچه امثال ابوالعتاهيه و معرّی و خیام در بیحاصلی دنیا گفته‌اند انعکاس دارد نیز بکلی خالی است. وقتی در دنبال قصه آن فقیه دستاربند که ظاهر دستار زفت سطبر او طرّار کلاهبرداری را گول می‌زند و وامی‌دارد تا آن عمامه را به گمان آنکه پارچه‌یی سنگین و قیمتی است از سر وی در رباید و چون در همان حال فرار به اصرار فقیه آن را می‌گشاید در آن جز ژنده پاره‌های به هم پیچیده چیزی نمی‌بیند، خاطرنشان می‌کند که دنیا هم مثل این فقیه است، هر چند با ظاهر فریبنده دغل‌نمایی می‌کند باز هم مثل او نیرنگ و فریب خویش را برملا می‌سازد و بدین سان اشارت دنیا را در تقریر حال خویش با بیانی که زبان حال اوست برملا می‌کند.

#بحر_در_کوزه، #زرین‌کوب،_عبدالحسین، #انتشارات_علمی، ص ۲۴۹

بحر در کوزه

توسط دپرام |

نقد قصه های مثنوی

,

تفسیر قصه های مثنوی

,

نقد تمثیلات مثنوی

,

تفسیر تمثیلات مثنوی

| جمعه دهم آذر ۱۴۰۲ | 20:23

در این تمثیل کرّه اسب با مادرش به آب خوردن ایستاده‌اند، مادر آب می‌خورد اما کرّه از بانگ صفیری که رایضان می‌زنند می‌رمد و سر از آبشخور بیرون می‌آورد. بالاخره مادر می‌پرسد که هر لحظه از آب خوردن باز می‌ایستی سبب چیست؟ کرّه می‌گوید این گروه صفیر می‌زنند و من از صدای آنها به بیم می‌افتم و از جا در می‌روم. مادر جواب می‌دهد که تا جهان بوده است از این کار فزایان بوده‌اند، تو باری کار خویش کن بگذار آنها ریش خود را برکنند و با این سر و صداها دل خویش خوش دارند. کدام تمثیلی بهتر از این می‌تواند مخاطب مثنوی را که اهل علم بحثی و برهان جدلی نیست متقاعد کند که در راه حق به طعن و دق که خلق عام می‌کنند نباید اهمیت داد از آنکه رهروان طریق راست - گوش فا بانگ سگان کی کرده‌اند؟

#بحر_در_کوزه، #زرین‌کوب،_عبدالحسین، #انتشارات_علمی، ص ۲۱۸

بحر در کوزه

توسط دپرام |

نقد قصه های مثنوی

,

تفسیر قصه های مثنوی

,

نقد تمثیلات مثنوی

,

تفسیر تمثیلات مثنوی

| پنجشنبه نهم آذر ۱۴۰۲ | 21:33

در عین حال حرص و آز این کسان را که به دنیا دل خوش می‌کنند و در راه آن به تحمل هر مشقت تن در می‌دهند مولانا در یک تمثیل کوتاه به حال مور تشبیه می‌کند که با محنت و سختی دانه را به لانه می‌کشد و در راه همه جا بر فقدان آن می‌لرزد، و این مایه حرص و بیم هم که برای حفظ آن دانه دارد از آن روست که چون نظر کوته دارد دانه خرد را می‌بیند اما توده خرمن (=چاش) را نمی‌تواند در محدوده نظر خویش درآورد. صاحب خرمن به زبان حال با او می‌گوید که زندگی در همین یک دانه غلّه تمام نمی‌شود، از تمام این خرمن تو فقط همین یک دانه کوچک را دیده‌یی و از این روست - که در آن دانه بجان پیچیده‌یی. دنیاپرست غافل هم از لذتهای ماورای حسی و از عظمت و وسعت دنیاهای دیگر تصوری در خاطر ندارد از آن روست که طالب آن عوالم نیست، دل به دنیای ظاهر می‌بندد و مثل همین مور در جستجوی دانۀ کوچک دنیای حسی خویشتن را به تعب می‌اندازد، چرا که در ورای دنیای حسی و در آن سوی افق محدودی که چشم کوته بین او می‌تواند دید از هیچ چیز دیگر خبر ندارد.

#بحر_در_کوزه، #زرین‌کوب،_عبدالحسین، #انتشارات_علمی، صص ۱۹۵

بحر در کوزه

توسط دپرام |

نقد قصه های مثنوی

,

تفسیر قصه های مثنوی

,

نقد تمثیلات مثنوی

,

تفسیر تمثیلات مثنوی

| شنبه چهارم آذر ۱۴۰۲ | 23:43

در روایت مولانا، وقتی جمعی از کافران نزد رسول آمدند چون وقت شام به مسجد رسیدند به اشارت رسول هر کس از صحابه یک تن از آنها را به خانه خویش برد اما از آن جمله یک تن که سخت زفت و سطبر بود مثل دُرد که در جام می‌ماند در مسجد باقی ماند و خود پیغمبر او را به خانه برد. این بوقحط عوج بن غز -نام مصنوعی جالبی که مولانا به وی می‌دهد و تمام حرص و پرخوری و یغماگری و زفتی و سطبری او را در یک تعبیر طنزآمیز خویش خلاصه می‌کند- آن شب در خانه پیغمبر تمام شیر هفت بز را با غذاهایی که بهره هجده تن می‌شد به تنهایی بلعید و چون هر چه در خانه بود خورد کنیزک خانه از خشم و ناخرسندی به هنگام خفتن در را از بیرون سو بر وی بست و رفت. نزدیک صبح چون از پرخوری وی را درد شکم خاست و بر رغم تقاضای مزاج در را بسته یافت دوباره در بستر خفت اما در خواب بستر را بیالود و صبحگاهان که پیغمبر آن در بسته را بگشاد اعرابی از خجلت و رسوایی باعجله و بی‌خبر از خانۀ رسول بیرون شد و بگریخت. فضولی از اهل خانه جامه خوابی را که وی به پلیدی آلوده بود نزد رسول آورد که این پلیدی مهمان تو کرد. رسول خدا آفتابه خواست و با دست خویش آن جامۀ خواب را شستن گرفت، هر قدر اهل خانه درخواستند تا آن کار را بدانها محوّل دارد نپذیرفت، از آنکه در این حکمت و سرّی پنهانی بود و رسول خود از ماجرای شب گذشته مهمان هم خبر داشت و نخواست آن را از پیش آشکار کند.
باری کافرک که از خانۀ رسول با خجلت و عجله بیرون دوید هيكل تعويذی را که یادگار داشت و همواره به خود می‌آویخت در آنجا فراموش کرده بود. از حرص و علاقه‌یی که بدان داشت به جستجوی آن به خانه پیامبر آمد و چون او را به شستن آن حدث مشغول یافت چنان دچار تشویر و خجلت گشت که هیکلش از یاد رفت، دیوانه‌وار گریبان خویش را چاک زد و به پای رسول افتاد و با پوزش و خواهش از وی درخواست تا کلمۀ ایمان را بر وی عرضه کند. چون اسلام آورد پیغمبر از او خواست تا یک شب دیگر هم مهمان وی باشد، اما در این دومین شب اعرابی فقط شیر یک بز نیمه خورد و بست لب و هر قدر صاحبخانه اصرار کرد دیگر چیزی نخورد، از آنکه سیر بود و با این واقعه همۀ اهل خانه دریافتند که با قبول اسلام مرد از آن حرص خویش نیز برست و آن گدا چشمی کفر از وی برفت.
بدین گونه لطف خلق پیغمبر، همچون معجزه‌یی تمام عیار، ظلمت کفر این عرب را با تمام حرص و خشونت سیری‌ناپذیر که در آن بود تبدیل به نور ایمان کرد و جان او را با زهد و توکل و قناعت و رضا که لازمۀ ایمان واقعی است پیوند داد. در واقع قسمت عمده احوال و اقوالی هم که از رسول نقل است و خوارق و معجزات او را نیز شامل می‌شود این جنبۀ اخلاقی والا را که وجود وی رمز کمال آن است نیز نشان می‌دهد.

#بحر_در_کوزه، #زرین‌کوب،_عبدالحسین، #انتشارات_علمی، صص ۱۰۵ و ۱۰۶

بحر در ‌کوزه

توسط دپرام |

نقد قصه های مثنوی

,

تفسیر قصه های مثنوی

,

نقد تمثیلات مثنوی

,

تفسیر تمثیلات مثنوی

| جمعه سوم آذر ۱۴۰۲ | 18:38

قصه آن مرد هم که به اصرار و الحاح از تلقین موسی زبان طیور و بهایم آموخت تقریری از این معنی است که هر کس نمی‌خواهد تن به مصیبتی در دهد بسا که به معصیتی گرفتار می‌آید، و آنجا که انسان می‌کوشد تا مال خویش را از آفت دور دارد بسا که جان خود را معروض آفت می‌سازد. در قصه مثنوی هم، این مرد که زبان حیوانات را از تلقین موسی تلقی می‌کند یک روز از آنچه خروس خانه‌اش به سگ خانه می‌گوید در می‌یابد که اسب وی سقط خواهد شد، از این رو اسب را می‌فروشد و از این زیان می‌رهد. روز دیگر باز می‌شنود که استرش خواهد مرد، آن را هم عرضه بیع می‌کند و زیان تلف شدنش را به گردن دیگر کس می‌اندازد. بار دیگر خروس می‌گوید این بار غلام خواجه خواهد مرد، و مرد با فروش او باز مال خود را از زیان می‌رهاند. بالاخره خروس به سگ می‌گوید که این خواجه مال خود را از زیان رهانید اما خون خویش به باد داد، چرا که یک زیانش مایۀ دفع زیانهای دیگر می‌شد و او چون از هر زیانی جست این بار قضای حق جان او را به زیان خواهد برد. مرد که سخت به بیم می‌افتد نزد موسی می‌آید و از وی در می‌خواهد تا در دفع این قضا دعا کند و موسی که از سرّ حالش خبر دارد می‌گوید این بار برو و خویشتن را بفروش تا از زیان رهایی یابی. با تضرع و الحاح مرد، موسی دعا می‌کند تا وی این بار ایمان خویش را از زیان نجات دهد، از آنکه مرگ او را هیچ دعایی نمی‌تواند دفع کند. در عین حال قصۀ او نشان می‌دهد که هر دلی قابل اسرار نیست.

#بحر_در_کوزه، #زرین‌کوب،_عبدالحسین، #انتشارات_علمی، صص ۶۹ و ۷۰

موضوعات وب
  • عمومی
  • کتاب
  • مناسبت‌ها
پیوندها
  • حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ حسین وحید خراسانی
  • حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ میرزا جواد تبریزی
  • حضرت آیت الله سید علی حسینی سیستانی
  • رضا امیرخانی
  • صیبحوا
  • دکتر محسن رضایی
  • دریچه ای رو به هنر و فرهنگ
  • عطش انتظار
  • داستان مهدخت ایران روشنک
  • 💞موسیقی💞
آرشیو وب
  • شهریور ۱۴۰۴
  • مرداد ۱۴۰۴
  • تیر ۱۴۰۴
  • خرداد ۱۴۰۴
  • اردیبهشت ۱۴۰۴
  • فروردین ۱۴۰۴
  • اسفند ۱۴۰۳
  • بهمن ۱۴۰۳
  • دی ۱۴۰۳
  • آذر ۱۴۰۳
  • آبان ۱۴۰۳
  • مهر ۱۴۰۳
  • شهریور ۱۴۰۳
  • مرداد ۱۴۰۳
  • تیر ۱۴۰۳
  • خرداد ۱۴۰۳
  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آذر ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آبان ۱۴۰۱
  • مهر ۱۴۰۱
  • آرشيو
برچسب ها
  • شیخ عباس قمی ره (1163)
  • کلیات مفاتیح الجنان (1163)
  • اقبال الاعمال (727)
  • ماه رمضان (594)
  • ماه رجب (444)
  • فروردین (427)
  • ماه شعبان (383)
  • اردیبهشت (326)
  • رمان (311)
  • اسفند (289)
  • خرداد (222)
  • بهمن (196)
  • ماه ذو الحجه (176)
  • ادبیات (171)
  • داستان های انگلیسی (136)
  • تیر (127)
  • داستان های فارسی (115)
  • داستان های آمریکایی (111)
  • شهریور (101)
  • رمان خارجی (97)

B L O G F A . C O M

تمامی حقوق برای به نام خدا محفوظ است .